۴- باب: قوله:﴿وَنَبِّئۡهُمۡ عَن ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ﴾الآية
باب [۴]: قول خداوند که: ﴿و از مهمان ابراهیم برای آنها خبر بده﴾
۱۴۱٩- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج، قَالَ: «نَحْنُ أَحَقُّ بِالشَّكِّ مِنْ إِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ: ﴿رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِي﴾. وَيَرْحَمُ اللَّهُ لُوطًا، لَقَدْ كَانَ يَأْوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ، وَلَوْ لَبِثْتُ فِي السِّجْنِ طُولَ مَا لَبِثَ يُوسُفُ، لَأَجَبْتُ الدَّاعِيَ» [رواه البخاری: ۳۳٧۲].
۱۴۱٩- از ابوهریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند: ما از ابراهیم÷به گفتن این سخن مستحقتریم که گفت: «پروردگارا! برایم نشان بده که مردگان را چگونه زنده میکنی، گفت: مگر [به این چیز] ایمان نداری؟ گفت: چرا نه، [بلکه ایمان دارم] ولی میخواهم که دلم آرام بگیرد» [۳۴٧].
و خداوند بر لوط÷رحمت کند که [در سختیها] به رکن شدیدی [که خداوند متعال باشد] پناه میبرد.
و اگر تمام مدتی را که یوسف÷در زندان گذرانید، من در زندان میگذراندم، خواهش بیرون شدن از زندان را قبول میکردم» [۳۴۸].
[۳۴٧] اصل قصه چنین است که ابراهیم÷از پروردگارش خواست تا کیفیت احیاء اموات را برایش نشان بدهد، یعنی در اینکه خداوند مرده را چگونه زنده میکند، و پیامبر خدا جمیفرمایند که این طلب ابراهیم÷شک گفته نمیشود، و اگر امکان میداشت که او شک میکرد، من از وی به شک کردن مستحقتر بودم، و چون او شک نکرد، پس من هم شک نمیکنم. [۳۴۸] یعنی: بعد از اینکه یوسف÷آن مدت مدید را که هفت سال و هفت ماه و هفت روز بود در زندان گذارانید و از وی خواستند که از زندان خارج شود، و او از بیرون شدن از زندان خودداری ورزید، و گفت: تا عفت و پاکدامنیام ثابت نگردد از زندان خارج نمیشوم، اگر من میبودم، پیشنهاد خارج شدن از زندان را بدون شرط قبول میکردم، و البته این سخن پیامبر خدا جروی توضع بود، ورنه صبر پیامبر خدا جبه مراتب از صبر هر نبی دیگری بیشتر است، و طوری که معلوم است، تواضع و کم بینی خود، صفت بزرگان و والا مقامان است.