٧۴- باب: مَا يُكْرَهُ مِنَ التَّنَازُعِ وَالاخْتِلاَفِ فِي الحَرْبِ وَعُقُوبَةِ مَنْ عَصى إِمامَهُ
باب [٧۴]: کراهت اختلاف و کشمکش در جنگ، و عقوبت کسی که از امام خود نافرمانی کند
۱۲٩٩- عَنِ البَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ بقَالَ: جَعَلَ النَّبِيُّ جعَلَى الرَّجَّالَةِ يَوْمَ أُحُدٍ، وَكَانُوا خَمْسِينَ رَجُلًا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَيْرٍ، فَقَالَ: «إِنْ رَأَيْتُمُونَا تَخْطَفُنَا الطَّيْرُ فَلاَ تَبْرَحُوا مَكَانَكُمْ، هَذَا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ، وَإِنْ رَأَيْتُمُونَا هَزَمْنَا القَوْمَ وَأَوْطَأْنَاهُمْ، فَلاَ تَبْرَحُوا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ» ، فَهَزَمُوهُمْ، قَالَ: فَأَنَا وَاللَّهِ رَأَيْتُ النِّسَاءَ يَشْتَدِدْنَ، قَدْ بَدَتْ خَلاَخِلُهُنَّ وَأَسْوُقُهُنَّ، رَافِعَاتٍ ثِيَابَهُنَّ، فَقَالَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَيْرٍ: الغَنِيمَةَ أَيْ قَوْمِ الغَنِيمَةَ، ظَهَرَ أَصْحَابُكُمْ فَمَا تَنْتَظِرُونَ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُبَيْرٍ: أَنَسِيتُمْ مَا قَالَ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ قَالُوا: وَاللَّهِ لَنَأْتِيَنَّ النَّاسَ، فَلَنُصِيبَنَّ مِنَ الغَنِيمَةِ، فَلَمَّا أَتَوْهُمْ صُرِفَتْ وُجُوهُهُمْ، فَأَقْبَلُوا مُنْهَزِمِينَ، فَذَاكَ إِذْ يَدْعُوهُمُ الرَّسُولُ فِي أُخْرَاهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ مَعَ النَّبِيِّ جغَيْرُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا، فَأَصَابُوا مِنَّا سَبْعِينَ، وَكَانَ النَّبِيُّ جوَأَصْحَابُهُ أَصَابُوا مِنَ المُشْرِكِينَ يَوْمَ بَدْرٍ أَرْبَعِينَ وَمِائَةً، سَبْعِينَ أَسِيرًا وَسَبْعِينَ قَتِيلًا، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: أَفِي القَوْمِ مُحَمَّدٌ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، فَنَهَاهُمُ النَّبِيُّ جأَنْ يُجِيبُوهُ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي القَوْمِ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ؟ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي القَوْمِ ابْنُ الخَطَّابِ؟ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَّا هَؤُلاَءِ، فَقَدْ قُتِلُوا، فَمَا مَلَكَ عُمَرُ نَفْسَهُ، فَقَالَ: كَذَبْتَ وَاللَّهِ يَا عَدُوَّ اللَّهِ، إِنَّ الَّذِينَ عَدَدْتَ لَأَحْيَاءٌ كُلُّهُمْ، وَقَدْ بَقِيَ لَكَ مَا يَسُوءُكَ، قَالَ: يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ، وَالحَرْبُ سِجَالٌ، إِنَّكُمْ سَتَجِدُونَ فِي القَوْمِ مُثْلَةً، لَمْ آمُرْ بِهَا وَلَمْ تَسُؤْنِي، ثُمَّ أَخَذَ يَرْتَجِزُ: أُعْلُ هُبَلْ، أُعْلُ هُبَلْ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَلاَ تُجِيبُوا لَهُ» ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: " قُولُوا: اللَّهُ أَعْلَى وَأَجَلُّ "، قَالَ: إِنَّ لَنَا العُزَّى وَلاَ عُزَّى لَكُمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَلاَ تُجِيبُوا لَهُ؟» ، قَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا اللَّهُ مَوْلاَنَا، وَلاَ مَوْلَى لَكُمْ» [رواه البخاری: ۳٠۳٩].
۱۲٩٩- از براء بن عازببروایت است که گفت: پیامبر خدا جدر جنگ (اُحد) فرماندهی گروه پیاده را که پنجاه نفر بودند، به عبدالله بن جبیر [۲۱٩]داده و گفتند: «اگر دیدید که ما را مرغها میربایند، تا وقتی که شما را نمیخواهم، از همین جای خود حرکت نکنید، و اگر دیدید که ما دشمن را شکست داده و لگدمال نمودیم، باز هم تا وقتی که شما را نخواستهام از همین جای خود حرکت نکنید» و همان بود که مسلمانان مشرکین را شکست دادند.
جبیرسمیگوید: به خداوند قسم است خودم دیدم که زنهای [مشرکین] در حالی که لباسهای خود را بلند نموده بودند، شتابان گریخته و پازیبها و ساقهای پای آنها نمایان میشد.
همراهان عبدالله بن جبیرسگفتند: ای مردم! خود را به اموال غنیمت برسانید، خود را به اموال غنیمت برسانید، دوستان ما پیروز شدند، دیگر منتظر چه هستید؟
عبدالله بن جبیرسبرای آنها گفت: مگر گفتۀ پیامبر خدا جرا فراموش کردهاید؟
گفتند: به خداوند سوگند که هم نزد مردمان رفته و حصۀ خود را از غنیمت خواهیم گرفت.
و در حالی نزد مردم آمدند، که روهای آنها برگشته بود، و در حالت شکست بودند [۲۲٠]، و یا این در حالی بود که پیامبر خدا جآخرین نفرهای آنها را [که در حالی عقب نشینی بودند] صدا میزدند که برگردید].
و با پیامبر خدا جبه جز از دوازده نفر، کس دیگری باقی نمانده بود، و مشرکین هفتاد نفر از مایان را کشتند، و پیامبر خدا جو اصحابش در جنگ بدر از مشرکین یک صد و چهل نفر را مورد اصابت قرار داده بوند، که از آن جمله هفتاد نفر کشته و هفتاد نفر اسیر بود.
ابوسفیان پرسید: آیا محمد در بین شما موجود است؟و سؤالش را سه بار تکرا کرد، پیامبر خدا جاطرافیان خود را از اینکه جواب ابوسفیان را بدهند منع کردند، باز سه بار پرسید، آیا ابن ابی قُحافه [یعنی: ابوبکرس]در بین شما موجود است؟ باز سه بار پرسید: آیا ابن خطاب [یعنی: عمرس]در بین شما موجود است؟
بعد از آن نزد همراهان خود رفته و گفت: اینها دیگر کشته شدهاند، عمرسخود را نگهداشته نتوانست و گفت: ای دشمن خدا! به خداوند سوگند که دروغ میگوئی، اینهایی را که نام بردی همگی زندهاند، و کسانی که روزگارت را سیاه خواهند کرد سر جای خود ایستادهاند.
ابوسفیان گفت: امروز به روز جنگ بدر، و جنگ دست به دست میگردد، و شما در بین کشتگان خود کسانی را خواهید دید که (مُثله) شدهاند، من به این چیز نه امر کردهام و نه هم از این چیز بدم میآید، بعد از آن رجز خوانی را شروع نموده و گفت: سربلند باد هُبل! سربلند با هُبل!
پیامبر خدا جفرمودند: «آیا جواب او را نمیدهید»؟
گفتند: یا رسول الله! چه بگوئیم؟
فرمودند: بگوئید: «خداوند بالاتر و با عظمتتر است».
ابوسفیان گفت: ما عزی داریم و برای شما عزائی نیست.
پیامبر خدا جفرمودند: «آیا جواب او را نمیدهید»؟
گفت: گفتند: یا رسول الله! چه بگوئیم؟
فرمودند: بگوئید: «خداوند مولای ما است، و برای شما مولائی نیست» [۲۲۱].
[۲۱٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) وی عبدالله بن جبیر بن نعمان انصاری است، در عقبه و بدر اشتراک داشت، و در غزوۀ احد به شهادت رسید، و هنگامی که اشخاص تحت فرماندهیاش از نزدش میرفتند برای آنها گفت که: با فرمودۀ پیامبر خدا جچه میکنید، و فرمودۀشان این بود که آنها را از پایان شدن از مکان معین منع کرده بودند، ولی آنها به گفتهاش اعتنائی نکرده و رفتند، و مشرکین آمدند و او را به شهادت رساندند، و وی به اساس فرمودۀ پیامبر خدا جاز جای خود حرکت نکرد، اسد الغابه (۳/۱۳٠ – ۱۳۱). [۲۲٠] یعنی: اینهایی که فرمانی کرده و از کوه غرض گرفتن غنیمت پائین شدند، در حالی با مسلمانان مواجه شدند که بعد از شکست خوردن، روی آنها را از جای که اول در آن قرار داشتند برگشته بود، و در حال فرار به طرف اینها میآمدند. [۲۲۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) جنگ (أحد) در روز شنبه نیمۀ ماه شوال سال سوم هجری واقع گردید، در این جنگ تعداد مشرکین سه هزار نفر بود، که از آن جمله در صد نفرشان اسپ سوار بودند، سرکردگی لشکر بدست ابوسفیان، و در طرف راست لشکر خالد بن ولید، و به طرف چپ آن عکرمه بن ابوجهل قرار داشت، تعداد لشکر مسلمانان در اول یکهزار نفر بود، و بعد از اینکه عبدالله بن ابی بن سلول منافق به سه صد نفر از افراد خود از جنگ دست کشید، تعداد مسلمانان به هفت صد نفر رسید، مسلمانان دو اسپ داشتند، که یکی از پیامبر خدا ج، و دیگری از ابوبردهسبود. ۲) بعد از شکست خودن مسلمانان – طوری که در متن حدیث آمده است – به جز از دوازده نفر کس دیگری با پیامبر خدا جدر میدان معرکه نمانده بود، و این دوازده نفر عبارت بودند از: ابوبکر صدیق، عمر بن الخطاب، علی بن ابی طالب، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه بن عبدالله، زبیر بن العوام، ابو عبیده بن الجراح، حباب بن المنذر، ابودجانه، سعد بن معاذ، و أسید بن حضیر رضی الله عنهم جمیعا. ۳) در جنگ احد هفتاد نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند، که از این هفتاد نفر، چهار نفر از مهاجرین، و شصت و شش نفر از انصار بودند، چهار نفر مهاجرین عبارت بودند از: حمزه بن عبدالمطلب، عبدالله بن حجش، مصعب بن عمیر، و شماس به عثمان، رضي الله تعالى عنهم وعن الأنصار جميعا. ۴) بعد از اینکه ابوسفیان پرسید که پیامبر خدا جزنده است، و یا ابوبکرسزنده است و یا عمر زنده است، پیامبر خدا جاطرافیان خود را از اینکه به جوابش چیزی بگویند منع کردن، ولی عمرسبر خلاف امر پیامبر خدا ججواب ابوسفیان را داد، و البته غرضش از این کار نافرمانی از امر پیامبر خدا جنبود، بلکه غرضش اثبات قوت مسلمان و اذلال کفار بود، بنابراین، از این عمل نه تنها آنکه گناهی برایش نیست، بلکه عند الله ثوابی هم برایش خواهد بود. ۵) در این جنگ مشرکین عدۀ از مسلمان را بعد از اینکه به شهادت رسیده بودند، مثله کردند، و (مُثله): عبارت از آن است که گوش و یا بینی و یا هر عضو دیگری از اعضای انسان را قطع کنند، و یا شکشم را بدرند، و مشرکین بعضی از مسلمانان از آن جمله سید الشهداء، حمزه بن عبدالمطلب را مثله کرده بودند، و کسی که حمزهسرا مثله کرد، هند زن ابوسفیان بود، زیرا حمزهسدر جنگ بدر، پسر او را کشته بود.