۸- باب: صِفَةِ إِبْلِيسَ وجُنُودِهِ
باب [۸]: صفت ابلیس و لشکریانش
۱۳۸۴- عَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: سُحِرَ النَّبِيُّ ج، حَتَّى كَانَ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهُ يَفْعَلُ الشَّيْءَ وَمَا يَفْعَلُهُ، حَتَّى كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ دَعَا وَدَعَا، ثُمَّ قَالَ: «أَشَعَرْتِ أَنَّ اللَّهَ أَفْتَانِي فِيمَا فِيهِ شِفَائِي، أَتَانِي رَجُلاَنِ: فَقَعَدَ أَحَدُهُمَا عِنْدَ رَأْسِي وَالآخَرُ عِنْدَ رِجْلَيَّ، فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِلْآخَرِ مَا وَجَعُ الرَّجُلِ؟ قَالَ: مَطْبُوبٌ، قَالَ: وَمَنْ طَبَّهُ؟ قَالَ لَبِيدُ بْنُ الأَعْصَمِ، قَالَ: فِيمَا ذَا، قَالَ: فِي مُشُطٍ وَمُشَاقَةٍ وَجُفِّ طَلْعَةٍ ذَكَرٍ، قَالَ فَأَيْنَ هُوَ؟ قَالَ: فِي بِئْرِ ذَرْوَانَ» فَخَرَجَ إِلَيْهَا النَّبِيُّ ج، ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ لِعَائِشَةَ حِينَ رَجَعَ: «نَخْلُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَاطِينِ» فَقُلْتُ اسْتَخْرَجْتَهُ؟ فَقَالَ: «لاَ، أَمَّا أَنَا فَقَدْ شَفَانِي اللَّهُ، وَخَشِيتُ أَنْ يُثِيرَ ذَلِكَ عَلَى النَّاسِ شَرًّا» ثُمَّ دُفِنَتِ البِئْرُ [رواه البخاری: ۳۲۶۸].
۱۳۸۴- از عائشهلروایت است که گفت: پیامبر خدا جسحر شدند، تا جایی که به خیالشان میآمد که فلان کار را انجام دادهاند، در حالی که آن کار را انجام نداده بودند، تا آنکه در یکی از روزها به طور مکرر دعا نمودند.
و بعد از آن گفتند: «آیا متوجه شدی که خداوند شفای مرا برایم نشان داد، دو نفر [یعنی: جبرئیل و میکائیل] نزدم آمدند، یکی بر بالای سر و دیگری در پایان پایم نشست، یکی [که میکائیل باشد] از دیگری [که جبرئیل باشد] پرسید، درد این شخص چیست؟
دومی گفت: سحر شده است.
پرسید: چه کسی او را سحر کرده است؟
گفت: (لبید بن اَعصَم).
پرسید: در چه چیزی او را سحر کرده است؟
گفت: در شانه، و در مویی که در داخل شانه میماند، و در غلاف شگوفۀ خرمای نر.
پرسید: آن جادو فعلا در کجا است؟
گفت: در (چاه ذَروَان).
پیامبر خدا جبه طرف آن چاه رفتند و برگشتند، و هنگامی که برگشتند برای عائشهلگفتند: «درختها ی خرمای که از آن چاه آب میخورد مانند سر شیطان است، [یعنی: بسیار بد شکل است].».
[عاشئهلمیگوید]: پرسیدم: آیا آن چیزها را بیرون کردید؟
فرمودند: «نه! زیرا خداوند مرا شفا داد، و ترسیدم که بیرون کردن آن چیزها، سبب ضرر برای مردم شود»، سپس آن چاه منهدم شد [۳٠۴].
۱۳۸۵- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ سقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَأْتِي الشَّيْطَانُ أَحَدَكُمْ فَيَقُولُ: مَنْ خَلَقَ كَذَا، مَنْ خَلَقَ كَذَا، حَتَّى يَقُولَ: مَنْ خَلَقَ رَبَّكَ؟ فَإِذَا بَلَغَهُ فَلْيَسْتَعِذْ بِاللَّهِ وَلْيَنْتَهِ» [رواه البخاری: ۳۲٧۶].
۱۳۸۵- از ابوهریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند: «شیطان نزد یکی از شما میآید و میگوید: این چیز را چه کسی خلق کرده است؟ و باز آن چیز را چه کسی خلق کرده است؟
[و این سؤالها را] تا جایی میرساند که میپرسد: پروردگا تو را چه کسی خلق کرده است؟ [وسوسۀ شخص] چون به این مرحله رسید، به خدا پناه بجوید، و بسنده نماید» [۳٠۵].
۱۳۸۶- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب، قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ جيُشِيرُ إِلَى المَشْرِقِ فَقَالَ: «هَا إِنَّ الفِتْنَةَ هَا هُنَا، إِنَّ الفِتْنَةَ هَا هُنَا مِنْ حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ» [رواه البخاری:۳۲٧٩].
۱۳۸۶- از عبدالله بن عمربروایت است که گفت: پیامبر خدا جرا دیدم که به طرف مشرق اشاره نموده و فرمودند:
«بدانید که فتنه در اینجا است، فتنه در اینجا است، از همینجا است که فتنۀ شیطان بروز میکند».
۱۳۸٧- عَنْ جَابِرٍ س، عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «إِذَا اسْتَجْنَحَ اللَّيْلُ، أَوْ قَالَ: جُنْحُ اللَّيْلِ، فَكُفُّوا صِبْيَانَكُمْ، فَإِنَّ الشَّيَاطِينَ تَنْتَشِرُ حِينَئِذٍ، فَإِذَا ذَهَبَ سَاعَةٌ مِنَ العِشَاءِ فَخَلُّوهُمْ، وَأَغْلِقْ بَابَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَأَطْفِئْ مِصْبَاحَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَأَوْكِ سِقَاءَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَخَمِّرْ إِنَاءَكَ وَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ، وَلَوْ تَعْرُضُ عَلَيْهِ شَيْئًا» [رواه البخاری: ۳۲۸٠].
۱۳۸٧- «وقتی که شب تاریک شد یا وقتی که تاریکی شب آمد [شک از راوی است]، اطفال خود را [از رفتن به این طرف و آنطرف] مانع شوید، زیرا شیاطین در این وقت پراکنده میشوند، و چون یک ساعتی از خفتن گذشت آنها را به خانه بیاورید [۳٠۶]، و در خانه خود را ببند و بسم الله بگو، و چراغ خود را خاموش کن و بسم الله بگو، و دهان مشک خود را بسته کن و بسم الله بگو، و روی ظرف خود را بپوش و بسم الله بگو، ولو آنکه پوشاندن ظرف، به چیز اندکی باشد» [۳٠٧].
۱۳۸۸- عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدٍ، قَالَ: كُنْتُ جَالِسًا مَعَ النَّبِيِّ جوَرَجُلاَنِ يَسْتَبَّانِ، فَأَحَدُهُمَا احْمَرَّ وَجْهُهُ، وَانْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي لَأَعْلَمُ كَلِمَةً لَوْ قَالَهَا ذَهَبَ عَنْهُ مَا يَجِدُ، لَوْ قَالَ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ، ذَهَبَ عَنْهُ مَا يَجِدُ» فَقَالُوا لَهُ: إِنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: تَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَقَالَ: وَهَلْ بِي جُنُونٌ [رواه البخاری: ۳۲۸۲].
۱۳۸۸- از سلیمان بن صُرَدسروایت است که گفت: با پیامبر خدا جنشسته بودم که دو نفر یکدیگر را دشنام میدادند، یکی از آنها رنگش سرخ شده بود، و رگهای گردنش برخاسته بود.
پیامبر خدا جفرمودند: «من کلمۀ را میدانم که اگر این شخص آن کلمه را بگوید، این حالتی را که در خود مییابد، از وی دور میشود، اگر بگوید: (أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيْمِ) همۀ آنچه را که در خود مییابد، از بین میرود».
چون برایش گفتند که پیامبر خدا جمیگویند: از شیطان به خدا پناه بجوی.
گفت: مگر من دیوانهام؟ [۳٠۸].
۱۳۸٩- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «التَّثَاؤُبُ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَإِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَرُدَّهُ مَا اسْتَطَاعَ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا قَالَ: هَا، ضَحِكَ الشَّيْطَانُ» [رواه البخاری: ۳۲۸٩].
۱۳۸٩- از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند: «خمیازه کشیدن از شیطان است، اگر کسی را خمیازه آمد، تا میتواند آن را دفع کند، زیرا وقتی که [دهانش را باز میکند] و (ها) میگوید شیطان میخندد» [۳٠٩].
۱۳٩٠- عَنْ أَبِي قَتَادَةَ سقَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ مِنَ اللَّهِ، وَالحُلُمُ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَإِذَا حَلَمَ أَحَدُكُمْ حُلُمًا يَخَافُهُ فَلْيَبْصُقْ عَنْ يَسَارِهِ، وَلْيَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهَا، فَإِنَّهَا لاَ تَضُرُّهُ» [رواه البخاری: ۳۲٩۲].
۱۳٩٠- از ابوقتادهسروایت است که گفت:
پیامبر خدا جفرمودند: «دیدن خواب نیک از طرف خدا، و دیدن خواب پریشان از طرف شیطان است، اگر کسی خواب پریشانی دید، به طرف چپش تُف کند، و از شیطان به خدا پناه بجوید، [یعنی: أعوذ بالله من الشيطان الرجیم بگوید] زیرا در این صورت ضرری بر او رسانده نمیتواند».
۱۳٩۱- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «إِذَا اسْتَيْقَظَ أُرَاهُ أَحَدُكُمْ مِنْ مَنَامِهِ فَتَوَضَّأَ فَلْيَسْتَنْثِرْ ثَلاَثًا، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَبِيتُ عَلَى خَيْشُومِهِ» [رواه الخباری: ۳۲٩۵].
۱۳٩۱- از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:
«وقتی کسی از شما از خواب بیدار میشود، و وضوء میسازد، سه بار استنثار نماید، زیرا شیطان در بینیاش میخوابد» [۳۱٠].
[۳٠۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: نام اصلی شیطان عزاریل بود، و بعد از نافرمانی امر خدا، نامش ابلیس شد، و معنی ابلیس نا امید است و البته شیطان به رحمت خدا امیدی نداشته، و از دریای رحمت نا امید است، و اصل خلقت آن از آتش است، از ابن عباسبروایت است که ابلیس اصل جنیان و شیاطین است، همانطوری که آدم÷پدر بشر است، و در صفت ابلیس امام طبری/میگوید که: خداوند ابلیس را به بهترین شکلی خلق کرد، و او را مورد شرافت و کرامت قرار داد، و آسمان دنیا و زمین را تحت تصرفش قرار داد، و او را از نگهبانان بهشت ساخت، ولی او در مقابل خدا استکبار نمود، و دعوی خدایی کرد، و کسانی را که تحت تصرفش بودند به طاعت و عبادت خود فرا خواند، و همان بود که خداودن او را به شیطان رجیمی مسخ کرد، و او را به بدترین شکلی در آورد، و هرچه را که برایش داده بود از وی پس گرفت، و او را مورد لعنت خود قرار داد، و از آسمان طردش کرد، و ماوی و مسکن او و اتباع او را در آخرت آتش دوزخ ساخت. [۳٠۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در روایت دیگری آمده است که چون خواطر انسانی به این حد رسید، بگوید: أعوذ بالله، و یا بگوید: آمنت بالله، و یا بگوید: الله أحد، الله الصمد، و اگر وسوسهاش به گفتن این چیزها رفع گردید، خوب، ورنه از جای خود برخیزد و به کاری دیگری مشغول گردد، تا این وسوسۀ غلط از ذهنش برطرف گردد. ۲) سبب آنکه پیامبر خدا جدر چنین حالتی امر به استعاذه نمودند، نه به تفکر و تأمل، سببش این است که: تعمق در این امر نتیجهاش این میشود که بگوید، خالقی ندارم، و تفکر و تاملی که نتیجهاش چنین باشد، نباید به آن پرداخت، و پرداختن به آن جز گمراهی و هلاکت نتیجۀ دیگری ندارد. [۳٠۶] لفظ حدیث نبوی شریف در روایت دیگری : (فحلوهم) میباشد، که معنایش جمع کردن و آوردن به خانه است، و در روایت دیگری لفظ (فخلوهم) آمده است، و معنیاش این میشود که: برای آنها اجازۀ بیرون شدن بدهید، و البته روایت اول در این مقام مناسبتر است. [۳٠٧] در این حدیث نبوی شریف پیامبر خدا جبه شش چیز امر کردند، و این شش چیز در نص حدیث مذکور است، ولی اینکه: اوامر وارده در این حدیث نبوی شریف برای وجوب است و یا برای ندب، و یا برای ارشاد، همۀ این احتمالالت وارد ست. ولی طوری که علماء اصول میگویند و مقرر میدارند، امر در اصل برای وجوب است، مگر آنکه قرینۀ وجود داشته باشد که معنی آن را از وجوب به ندب و یا اباحت تغیر داده باشد، و این چیز مورد اتفاق علماء علم اصول است، و برای این قاعده مثالهای ذکر میکنند، مثل این قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَايَعۡتُمۡ﴾[البقره: ۲۸۲]، ولی از این کلام عام قاعدۀ که معرف تغییر امر از وجوب به ندب و یا اباحت باشد، و در هیج کتابی از کتابهای اصول در مدت مدیدی که به این علم شریف اشتغال دارم، ندیدم. و به توفیق خداوند متعال با تفکر به انواع اوامری که در قرآن کریم و سنت نبوی آمده است، تواستم که قاعدۀ که جامع و مانع باشد، در این موضوع وضع نمایم که بیانگر این باشد که امر چه وقت برای وجوب، و چه وقت برای غیر وجوب است، و این موضوع را به طور مشروح در کتابی که به در علم اصول فقه به نام (تيسير الوصول ألی عل ألأصول) تألیف نمودهام بیان داشتهام، و خلاصۀ آن چنین است که: محتوای امر اگر متعلق به حق غیر باشد، - چه این حق غیر، حق خدا باشد و جه حق بنده – این امر همیشه برای وجوب است، در حق خدا مثل: ﴿أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾، و ﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ﴾، و امثال اینها، و در حقوق بنده مثل: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ﴾، و ﴿إِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ﴾، ولی اگر محتوای امر متعلق به خود شخص مکلف باشد، به طوری که نفع و ضرر انجام دادم امر، و یا مخالفت از آن به خودش برگردد، در این صورت (امر) همیشه برای اباحت است، مثل: ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾، و ﴿فَكُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ﴾، ﴿كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ﴾، و ﴿إِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْۚ﴾، و همچنین در هر مثال دیگری، و برای تفصیل بیشتر در این مسئله به کتاب: (تيسير الوصول ألی علم الأصول) (ص/ ۲٩۱- ۲٩۴) مراجعله نمائید. [۳٠۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این شخص این سخن را از این جهت گفت که فکر میکرد، (تعوذ) از شیطان برای کسانی است که در حالت دیوانگی قرار دارند، و نمیدانست که تعوذ از شیطان، غضب را نیز خاموش میسازد، پس این شخص یا از منافقین بود، و یا از کسانی بود که علم دین را نیاموخته بود. ۲) در حدیث عطیه آمده است که: «غضب از شیطان است، زیرا شیطان از آتش خلق شده است، و آتش به آب خاموش میشود، پس وقتی که کسی از شما غضب کرد، وضوء بسازد»، و از ابوالدرداءسروایت است که گفت: بیشترین وقتی که انسان به غضب خدا نزدیک میشود، وقتی است که غضب میکند، از بکر بن عبدالله/روایت است که گفت: آتش غضب را به یادآوری از آتش جهنم خاموش سازید. [۳٠٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) سبب خمیازه کشیدن پر خوردن، و کسالت بدن، و میل به سوی خابیدن است. ۲) اینکه خمیازه به شیطان نسبت داده شده است، سببش این است که: همین شیطان است که انسان را به بر آوردن شهوات نفسانی تشویق نموده، و میکوشد تا او را از طاعت خدا دور ساخته و به معصیتش گرفتار سازد، از این جهت پیامبر خدا ج از تحت تاثیر قرار گرفتن شیطان، برحذر داشتهاند. ۳) چون خمیازه کشیدن از تأثیر شیطان است، پیامبران (خمیازه) نمیکشند. [۳۱٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) استنثار عبارت از آن است که آب را در بینی داخل نموده و به شدت خارج سازد، تا کثافات داخل بینی پاک گردد، و فرق بین استنشاق و استنثار آن است که: استنشاق عبارت از کش کردن آب ذریعۀ هوای سینه به داخل بینی، و استنثار خارج ساختن آن آب به شدت ذریعۀ هوای سینه از داخل بینی است. ۲) گرچه ظاهر حدیث نبوی شریف دلالت بر این دارد که شیطان در بینی هر کسی که بخوابد، خواب میشود، ولی طوری که در احادیث دیگری آمده است، این امر خاص برای کسانی است که از ذکر خدا غافل هستند، و کسانی که خدا را ذکر میکنند، از تاثیر شیطان در امان هستند، از ابوهریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند: «ذکر خدا سبب در امان ماندن از شیطان است».