فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۱٠- باب: خَيْرُ مالِ المُسْلِمِ غَنَمٌ يَتَّبعُ شَعَفَ الجِبَالِ
باب [۱٠]: بهترین مال مسلمان گوسفندانی است که آن‌ها را بر سر کوه‌ها می‌چراند

۱٠- باب: خَيْرُ مالِ المُسْلِمِ غَنَمٌ يَتَّبعُ شَعَفَ الجِبَالِ
باب [۱٠]: بهترین مال مسلمان گوسفندانی است که آن‌ها را بر سر کوه‌ها می‌چراند

۱۳٩۳- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج، قَالَ: «رَأْسُ الكُفْرِ نَحْوَ المَشْرِقِ، وَالفَخْرُ وَالخُيَلاَءُ فِي أَهْلِ الخَيْلِ وَالإِبِلِ، وَالفَدَّادِينَ أَهْلِ الوَبَرِ، وَالسَّكِينَةُ فِي أَهْلِ الغَنَمِ» [رواه البخاری: ۳۳٠۱].

۱۳٩۳- از ابوهریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند:

«اساس کفر به طرف مشرق، و فخر و تکبر در صاحبان اسپ و شتر، و در زراعت‌کاران خانه پلاس، و آرامی در صاحبان گوسفند است» [۳۱۲].

۱۳٩۴- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَمْرٍو أَبِي مَسْعُودٍ س، قَالَ: أَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ جبِيَدِهِ نَحْوَ اليَمَنِ فَقَالَ «الإِيمَانُ يَمَانٍ هَا هُنَا، أَلاَ إِنَّ القَسْوَةَ وَغِلَظَ القُلُوبِ فِي الفَدَّادِينَ، عِنْدَ أُصُولِ أَذْنَابِ الإِبِلِ، حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنَا الشَّيْطَانِ فِي رَبِيعَةَ، وَمُضَرَ» [رواه البخاری: ۳۳٠۲].

۱۳٩۴- از عقبه بن عمرو که ابومسعودس [۳۱۳]باشد روایت است که گفت: پیامبر خداجبه دست خود به طرف یمن اشاره نموده و فرمودند:

«ایمان از اهل یمن، و قساوت و سخت دلی از صاحبان گاو، و از صاحبان شتر است، و از منطقۀ ربیعه و مضر است که شاخ‌های شیطان [یعنی: فتنۀ شیطان] بروز می‌کند» [۳۱۴].

۱۳٩۵- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، أَنَّ النَّبِيَّ ج، قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمْ صِيَاحَ الدِّيَكَةِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ، فَإِنَّهَا رَأَتْ مَلَكًا، وَإِذَا سَمِعْتُمْ نَهِيقَ الحِمَارِ فَتَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ، فَإِنَّهُ رَأَى شَيْطَانًا» [رواه البخاری: ۳۳٠۳].

۱۳٩۵- از ابوهریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرموند:

«وقتی که بانگ خروس‌ها را شنیدید، از خداوند متعال فضل و مهربانی‌اش را طلب کنید، زیرا آن‌ها فرشتۀ را دیده‌اند، و اگر آواز خری را شنیدید، از شیطان به خدا پناه ببرید، زیرا او شیطان را دیده است» [۳۱۵].

۱۳٩۶- وَعَنْهُ س، عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «فُقِدَتْ أُمَّةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ يُدْرَى مَا فَعَلَتْ، وَإِنِّي لاَ أُرَاهَا إِلَّا الفَارَ، إِذَا وُضِعَ لَهَا أَلْبَانُ الإِبِلِ لَمْ تَشْرَبْ، وَإِذَا وُضِعَ لَهَا أَلْبَانُ الشَّاءِ شَرِبَتْ» فَحَدَّثْتُ كَعْبًا فَقَالَ: أَنْتَ سَمِعْتَ النَّبِيَّ جيَقُولُهُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ لِي مِرَارًا، فَقُلْتُ: أَفَأَقْرَأُ التَّوْرَاةَ؟ [رواه البخاری: ۳۳٠۵].

۱۳٩۶- و از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:

«گروهی از بنی‌اسرائیل گُم شدند، و دانسته نشد که چه کردند؟ و من فکر نمی‌کنم که آن‌ها جز همین موش‌ها چیز دیگری باشند، [و از همین سبب است که] اگر برای آن‌ها شیر شتر گذاشته شود، نمی‌خورند، و اگر شیر گوسفند گذاشته شود، می‌خورند».

[ابوهریرهسمی‌گوید]: این سخن را برای کَعبسگفتم:

گفت: تو خودت شنید که پیامبرخدا جچنین می‌گفتند؟

گفتم: بلی، چندین بار این سؤال را از من کرد، تا بالآخره به جوابش گفتم: مگر من تورات می‌خوانم [۳۱۶]؟

[۳۱۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این حدیث دلالت بر شدت کفر مجوس دارد، زیرا کسانی که به طرف شرق مدینۀ منوره قرار داشتند، همین مجوس‌ها بودند، و این‌ها مردم متکبر و خود خواهی بودند، و از تکبر بسیارشان بود که پاشاه آن‌ها نامۀ پیامبر خدا جرا پاره کرد، امام طبری/می‌گوید: از علائم شدت کفر اهل مشرق آن است که: آتش را می‌پرسند، و آتشی را که می‌پرستیدند، در مدت هزار سال خاموش نگردید، و بیست و پنج هزار سدنه داشتند. [۳۱۳] وی عقبه بن عمرو بن ثعلبه بدری است، شهرتش بیشتر به کنیتش که ابومسعود باشد، می‌باشد، او را از این جهت بدری می‌گویند که در بدر سکونت داشت، نه آنکه در غزوۀ بدر اشتراک نموده باشد، از یاران علیسبود، و او را امیر کوفه مقرر نمود، اسد الغابه (۳/۴۱٩). [۳۱۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) از این جهت پیامبر خدا جفرمودند که: ایمان از اهل یمن است، زیرا آن‌ها از هر مردم دیگری به طریق آسان‌تر و دبون مشقت و مشکلات ایمان را پذیرا گردیدند، و مردم یمن در زمان نبی کریم جو بعد از آن متصف به این صفت بودند، و از مشهورترین کسانی که بعد از نبی کریم جمتصف به این صفت بودند، اویس قرنی، و ابومسلم خولانی، و غیره می‌باشند. ۲) نسبت دادن ایمان به اهل یمن، به معنی نفی ایمان از دیگران نیست، بلکه – طوری که قبلا متذکر شدیم – عبارت از سرعت قبول ایمان از طرف این مردم است. ۳) بعضی از علماء بر این نظر اند که مراد از اهل یمن در این حدیث شریف اهل مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره می‌باشند، زیرا پیامبر خدا جاین سخن را در تبوک گفتند، و مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره در وقتی که انسان به تبوک باشد، به طرف یمن واقع می‌شود. ۴) و بعضی می‌گویند که مراد از آن مردم انصار می‌باشند، زیرا اصل آن‌ها از یمن است، ولی دو احتمال اخیر تا اندازۀ دور از حقیقت به نظر می‌رسد، زیرا پیامبر خدا جدر وقت گفتن این سخن – طوری که در متن حدیث آمده است – با دست خود به طرف یمن اشاره نمودند، و این می‌رساند، که مراد از این مردم اهل یمن هستند، نه دیگران، و اینکه مقصد اتصاف آن‌ها به این صفت تنها در زمان نبی کریم جباشد، و یا آنکه شکل استمراری داشته باش، هردو احتمال وارد است، والله تعالی أعلم. [۳۱۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) نزول ملک سبب رحمت است، و اگر انسان در وقت نزول ملک طلب رحمت نماید، شاید دعایش به آمین ملک موافقت نموده و سبب رحمت خداوند بر وی شود، و خداوند متعال در خروس خواصی عجیبی را نهاده است و از همه مهمتر آنکه در شب و روز در اوقات معینی بانگ می‌زند، و برایش فرق نمی‌کند، که شب و یا روز کوتاه و یا دراز باشد، مثلا: در تابستان که شب‌ها کوتاه و روزها دراز است، اگر خروسی باشد که نیم ساعت قبل از طلوع فجر بانگ بزند، و در زمستان که بالعکس روزها کوتاه و شب‌ها دراز می‌شود، باز همانگونه نیم ساعت پیش از نماز فجر بانگ می‌زند، و این بانگ زدن خروس‌ها به طور عموم تا جایی دقیق است که بعضی از علماء در مذهب امام شافعی/گفته‌اند که: اگر خروسی بود که به طور منظم بانگ می‌زد، اعتماد کردن بر بانگ او در تعیین وقت نماز جواز دارد. در مسند امام احمد، و سنن ابوداود رحمهما الله از حدیث زید بن خالد جهنی آمده است که پیامبر خدا ج‌ فرمودند: «خروس را دشنام ندهید، زیرا او به سوی نماز دعوت می‌کند»، و البته این طور نیست که او به بانگ زدن خود بگوید که: به نماز بروید، بلکه مقصد آن است که چون در وقت معینی بانگ می‌زند، شخص نماز خوان را – خصوصا در نماز فجر – متوجه نمازش می‌سازد. [۳۱۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در اینکه کعب سخن ابوهریره برای بار اول قبول نکرد، و به طور مکرر پرسید که: (تو خودت شنیدی که پیامبر خدا جچنین می‌گفتند)؟ سببش این است که مسخ انسان به موش برایش تعجب آور بود، و با این هم می‌خواست متاکد شود که اگر این سخن را پیامبر خدا جگفته باشند، باید به سر و چشم قبول کرد و جای برای تردید وجود ندارد. ۲) اینکه ابوهریرهسدر جواب کعبسبه طور استفهام گفت که: مگر من تورات می‌خوانم؟ معنایش این است که تورات نمی‌خوانم، و این چیزی را که می‌گویم، برای دانستن آن جز وحی طریق دیگری وجود ندارد، و چون من تورات نمی‌خوانم، و وحی هم جز بر پیامبر خدا جبر کس دیگری نازل نمی‌شود، لذا این سخن جز از پیامبر خدا جاز کس دیگری نیست. ۳) در اینکه برای ممسوخ نسلی هست یا نه بین علماء اختلاف است، ابواسحاق زجاج و ابن عربی با تمسک بر این حدیث می‌گویند: بوزینگان فعلی از نسل ممسوخ شدگان می‌باشند، ولی جمهور علماء می‌گویند که ممسوخ توالد و تناسلی ندارد، و دلیل‌شان حدیث ابن مسعودسدر صحیح مسلم است که پیامبر خدا جفرمودند: «خداوند هر قومی را که هلاک می‌سازد و یا مسخ می‌نماید، برایش نسلی قرار نمی‌دهد»، و از حدیث باب چنین جواب می‌دهند که این گفتۀ پیامبر خدا جپیش از وحی آمدن به حقیقت امر بود، و از اینجا است که در این حدیث به صیغۀ جزم و یقین خبر نداده‌اند، بلکه گفتند: فکر می‌کنم که چنین باشد، ولی در حدیث ابن مسعودسبه طور یقین نفی نمودند.