فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۵- باب: ذِكْرِ المَلاَئِكَةِ صَلَواتُ الله عَلَيهِم
باب [۵]: صفت ملائکه صلوات الله علیهم

۵- باب: ذِكْرِ المَلاَئِكَةِ صَلَواتُ الله عَلَيهِم
باب [۵]: صفت ملائکه صلوات الله علیهم

۱۳۵۶- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مِسْعُود سقالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ جوَهُوَ الصَّادِقُ المَصْدُوقُ، قَالَ: «إِنَّ أَحَدَكُمْ يُجْمَعُ خَلْقُهُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا، ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكًا فَيُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ، وَيُقَالُ لَهُ: اكْتُبْ عَمَلَهُ، وَرِزْقَهُ، وَأَجَلَهُ، وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، ثُمَّ يُنْفَخُ فِيهِ الرُّوحُ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ لَيَعْمَلُ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الجَنَّةِ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ كِتَابُهُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، وَيَعْمَلُ حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّارِ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ» [رواه البخاری: ۳۲٠۸].

۱۳۵۶- از عبدالله بن مسعودسروایت است که گفت: پیامبر خدا جکه صادق و مصدوق [۲٧۸]، می‌باشند برای ما گفتند:

«تکوین خلقت هر کدام شما [از نطفه] در شکم مادرش در چهل روز جمع می‌شود، و باز چهل روز دیگر به شکل خون بستۀ می‌باشد، و باز چهل روز دیگر به شکل پارۀ گوشتی می‌باشد.

و بعد از آن خداوند ملکی را می‌فرستد، و [آن مَلَک] به [نوشتن] چهار کلمه امر می‌شود، و برایش گفته می‌شود که: عمل وی را، و رزق وی را، و مدت زندگی وی را، و اینکه خوشبخت و یا بدبخت است بنویس، و بعد از آن، روح در وی دمیده می‌شود».

و از اینجا است که شخص عملی را انجام می‌دهد که بین او و بین بهشت به جز از چند ذرعی باقی نمی‌ماند، ولی آن نوشته بر وی سبقت می‌کند و مرتکب عمل اهل دوزخ می‌گردد، و [شخص دیگری] مرتکب عملی می‌گردد که بین او و بین دوزخ جز چند ذرعی باقی نمی‌ماند، ولی آن نوشته بر وی سبقت می‌کند، و عمل اهل بهشت را انجام می‌دهد» [۲٧٩].

۱۳۵٧- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ العَبْدَ نَادَى جِبْرِيلَ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا فَأَحْبِبْهُ، فَيُحِبُّهُ جِبْرِيلُ، فَيُنَادِي جِبْرِيلُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ فُلاَنًا فَأَحِبُّوهُ، فَيُحِبُّهُ أَهْلُ السَّمَاءِ، ثُمَّ يُوضَعُ لَهُ القَبُولُ فِي الأَرْضِ» [رواه البخاری: ۳۲٠٩].

۱۳۵٧- از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:

«وقتی خدا بندۀ را دوست داشته باشد، برای جبرئیل می‌گوید که خدا فلان شخص را دوست دارد، پس تو هم او را دوست داشته باش، جبرئیل او را برای خود دوست می‌گیرد».

«و جبرئیل برای اهل آسمان صدا می‌کند که خدا فلان شخص را دوست دارد، و شما نیز او را دوست داشته باشید، و اهل آسمان او را دوست می‌گیرند، بعد از آن در روی زمین مورد قبول قرار می‌گیرد» [۲۸٠].

۱۳۵۸- عَنْ عَائِشَةَ ل، زَوْجِ النَّبِيِّ ج، أَنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج، يَقُولُ: «إِنَّ المَلاَئِكَةَ تَنْزِلُ فِي العَنَانِ: وَهُوَ السَّحَابُ، فَتَذْكُرُ الأَمْرَ قُضِيَ فِي السَّمَاءِ، فَتَسْتَرِقُ الشَّيَاطِينُ السَّمْعَ فَتَسْمَعُهُ، فَتُوحِيهِ إِلَى الكُهَّانِ، فَيَكْذِبُونَ مَعَهَا مِائَةَ كَذْبَةٍ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» [رواه البخاری: ۳۲۱٠].

۱۳۵۸- از عائشهلهمسر پیامبر خدا جروایت است که از پیامبر خدا جشنید است که می‌فرموند: «ملائکه در (عنان) که ابر باشد، پایان می‌شوند، و آنچه را که در آسمان تصمیم گرفته شده است بازگو می‌کنند».

«شیاطین به این چیزها گوش داده و آن را می‌شنوند، سپس آن خبرها را برای کاهنان می‌‌رسانند، و کاهنان از پیش خود صد دروغ را به آن‌ها بسته می‌کنند» [۲۸۱].

۱۳۵٩- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الجُمُعَةِ، كَانَ عَلَى كُلِّ بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ المَسْجِدِ المَلاَئِكَةُ، يَكْتُبُونَ الأَوَّلَ فَالأَوَّلَ، فَإِذَا جَلَسَ الإِمَامُ طَوَوُا الصُّحُفَ، وَجَاءُوا يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ» [رواه البخاری: ۳۲۱۱].

۱۳۵٩- از ابوهریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:

«چون روز جمعه باشد، به هر دری از درهای مسجد ملائکه حضور می‌یابند، و [نام‌های مردمان را به ترتیبی که به مسجد داخل می‌شوند] اول به اول می‌نویسند، و هنگامی که امام [بر بالای منبر] نشست، اوراق را جمع می‌کنند، و می‌آیند و خطبه را می‌شنوند» [۲۸۲].

۱۳۶٠- عَنِ البَرَاءِ س، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ جلِحَسَّانَ س: «اهْجُهُمْ - أَوْ هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ» [رواه البخاری: ۳۲۱۳].

۱۳۶٠- از براءسروایت است که گفت: پیامبر خدا جبرای حسانسگفتند: «[مشرکین را] هجو کن و جبرئیل با تو است» [۲۸۳].

۱۳۶۱- عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ النَّبِيَّ ج، قَالَ لَهَا: «يَا عَائِشَةُ هَذَا جِبْرِيلُ يَقْرَأُ عَلَيْكِ السَّلاَمَ» ، فَقَالَتْ: وَعَلَيْهِ السَّلاَمُ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ، تَرَى مَا لاَ أَرَى، تُرِيدُ النَّبِيَّ ج[رواه البخاری: ۳۲۱٧].

۱۳۶۱- از عائشهلروایت است که پیامبر خدا جبرایش گفتند: «ای عائشه! این جبرئیل است آمده است و برای تو سلام می‌گوید».

عائشهلگفت: وعلیه السلام ورحمة الله وبركاته، و برای پیامبر خدا جگفت: شما چیزی را می‌بینید که من نمی‌بینم.

۱۳۶۲- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ جلِجِبْرِيلَ: «أَلاَ تَزُورُنَا أَكْثَرَ مِمَّا تَزُورُنَا؟» ، قَالَ: فَنَزَلَتْ: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا[رواه البخاری: ۳۲۱۸].

۱۳۶۲- از ابن عباسبروایت است که گفت: پیامبر خدا جبرای جبرئیل÷گفتند: «آیا از آنچه که نزد ما می‌آئی بیشتر نمی‌آئی»؟

گفت: و این قول خداوند متعال نازل گردید که: «و ما نمی‌آئیم مگر به امر پروردگار تو، گذشته و آیندۀ ما در اختیار او است» [۲۸۴].

۱۳۶۳- وَعَنْهُ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج، قَالَ: «أَقْرَأَنِي جِبْرِيلُ عَلَى حَرْفٍ، فَلَمْ أَزَلْ أَسْتَزِيدُهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ» [رواه البخاری: ۳۲۱٩].

۱۳۶۳- و از ابن عباسبروایت است که پیامبر خدا جفرمودند:

«جبرئیل [قرآن را] برایم به یک قراءت خواند، و من از وی به طور مستمر طلب زیادت نمودم، تا آنکه به هفت قراءت رسید» [۲۸۵].

۱۳۶۴- عَنْ يَعْلَى سقالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقْرَأُ عَلَى المِنْبَرِ: وَنَادَوْا يَا مَالِ [رواه البخاری: ۳۲۳٠].

۱۳۶۴- از یعلَیس [۲۸۶]روایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که بر بالای منبر آیۀ ﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُرا، که مالک نام خازون دوزخ است] «وَنَادَوْا يَا مَالِ»تلاوت نمودند.

۱۳۶۵- عَنْ عَائِشَةَ ل، زَوْجَ النَّبِيِّ ج، أَنَّهَا قَالَتْ لِلنَّبِيِّ ج: هَلْ أَتَى عَلَيْكَ يَوْمٌ كَانَ أَشَدَّ مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ؟ قَالَ: «لَقَدْ لَقِيتُ مِنْ قَوْمِكِ مَا لَقِيتُ، وَكَانَ أَشَدَّ مَا لَقِيتُ مِنْهُمْ يَوْمَ العَقَبَةِ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِي عَلَى ابْنِ عَبْدِ يَالِيلَ بْنِ عَبْدِ كُلاَلٍ، فَلَمْ يُجِبْنِي إِلَى مَا أَرَدْتُ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِي، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلَّا وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ فَرَفَعْتُ رَأْسِي، فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِي، فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِيهَا جِبْرِيلُ، فَنَادَانِي فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِكَ لَكَ، وَمَا رَدُّوا عَلَيْكَ، وَقَدْ بَعَثَ إِلَيْكَ مَلَكَ الجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِيهِمْ، فَنَادَانِي مَلَكُ الجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَيَّ، ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، فَقَالَ، ذَلِكَ فِيمَا شِئْتَ، إِنْ شِئْتَ أَنْ أُطْبِقَ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: بَلْ أَرْجُو أَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ مِنْ أَصْلاَبِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ وَحْدَهُ، لاَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا» [رواه البخاری: ۳۲۳۱].

۱۳۶۵- از عائشهلهمسر پیامبر خدا جروایت است که وی برای پیامبر خداجگفت: آیا روز سخت‌تری از روز جنگ (اُحد) بر سر شما آمده است؟

فرمودند: «از قوم تو هرچه که بر سرم آمد، آمد، و شدیدترین چیزی که بر سرم آمد روز (عقبه) [۲۸٧]بود که چون خود را برای (ابن عبد یالیل بن عبد کلال) معرفی نمودم، طوری که می‌خواستم جواب مرا نداد [۲۸۸].

در حال غم و اندوه به طرفی که رویم شد روان شدم، و قتی به خود آمدم که دیدم به (قرن ثَعالب) رسیده‌ام [۲۸٩]، سرم را بالا کردم، دیدم که ابری آمده و مرا سایه می‌کند، چون نظر کردم دیدم که (جبرئیل) بر بالای آن ابر است».

«مرا صدا زد و گفت: خداوند گفتار تو و ردّ قوم تو را شنید، و فرشتۀ را که موظف کوه‌ها است برایت فرستاده است تا طوری که در بارۀ این مردم می‌خواهی برایش امر نمائی، فرشتۀ کوه‌ها مرا صدا زد، و بعد از آنکه برای سلام داد گفت: یا محمد! این چیز در اختیار تو است، اگر بخواهی (کوه ابو قُبیس) و (کوه قیقَعان) را [که نام دو کوه کلان درمکه است] بر بالای آن‌ها فرود می‌آورم».

پیامبر خدا جفرمودند: نه خیر! چنین مکن، امیدوارم که خداوند از نسل این‌ها کسی را به وجود بیاورد که خدا را به وحدانیت عبادت کند، و کسی را به او شریک نیاورد.

۱۳۶۶- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودِ سفي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: ﴿فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ ١٠: أَنَّهُ «رَأَى جِبْرِيلَ، لَهُ سِتُّمِائَةِ جَنَاحٍ» [رواه البخاری: ۳۲۳۲].

۱۳۶۶- از عبدالله بن مسعودسدر این قول خداوند متعال که می‌فرماید: «... پس [در حالی که] به اندازۀ دو گوشۀ کمان و یا کمتر از آن باقی مانده بود، در این وقت چیزهایی را برای بندۀ خود وحی فرمود»، روایت است که [پیامبر خدا ج]جبرئیل را دیدند که برایش ششصد بال است [۲٩٠].

۱۳۶٧- وَعَنْهُ س، في قولِ تعالى: ﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ، قَالَ: «رَأَى رَفْرَفًا أَخْضَرَ سَدَّ أُفُقَ السَّمَاءِ» [رواه البخاری: ۳۲۳۳].

۱۳۶٧- و از عبدالله بن مسعودسدر این قول خداوند متعال که می‌فرماید: و از آیات بزرگ پروردگار خود دید» روایت است که [پیامبر خدا ج]بساط سبزی را دیدند که از افق تا افق آسمان را پوشانده است [۲٩۱].

۱۳۶۸- عَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: «مَنْ زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا رَأَى رَبَّهُ فَقَدْ أَعْظَمَ، وَلَكِنْ قَدْ رَأَى جِبْرِيلَ فِي صُورَتِهِ وَخَلْقُهُ سَادٌّ مَا بَيْنَ الأُفُقِ» [رواه البخاری: ۳۲۳۴].

۱۳۶۸- از عائشهلروایت است که گفت: کسی که فکر می‌کند پیامبر خدا جپروردگارش را دیده‌اند، در امر بسیار بزرگی تشبث نموده است، [و یا بر خداوند تهمت بزرگی زده است]، ولی جبرئیل÷را به صورت اصلی‌اش دیده‌اند، و خلقت آن طوری است که افق را پوشانده بود [۲٩۲].

۱۳۶٩- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ فَأَبَتْ فَبَاتَ غَضْبَانَ عَلَيْهَا لَعَنَتْهَا المَلاَئِكَةُ حَتَّى تُصْبِحَ» [رواه البخاری: ۳۲۳٧].

۱۳۶٩- از ابوهریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:

«وقتی که شوهر، همسرش را به بستر خود می‌طلبد، اگر همسرش [بدون موجب، از آمدن به بستر شوهرش] ابا ورزد و شوهرش از وی آزرده خاطر بخوابد، تا وقتی که شب را به صبح برساند، ملائکه آن زن را لعنت می‌کنند» [۲٩۳].

۱۳٧٠- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: «رَأَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي مُوسَى رَجُلًا آدَمَ طُوَالًا جَعْدًا، كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ، وَرَأَيْتُ عِيسَى رَجُلًا مَرْبُوعًا، مَرْبُوعَ الخَلْقِ إِلَى الحُمْرَةِ وَالبَيَاضِ، سَبِطَ الرَّأْسِ، وَرَأَيْتُ مَالِكًا خَازِنَ النَّارِ، وَالدَّجَّالَ فِي آيَاتٍ أَرَاهُنَّ اللَّهُ إِيَّاهُ: ﴿فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِ»[رواه البخاری: ۳۲۳٩].

۱۳٧٠- از ابن عباسباز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند: «شب معراج موسی÷را دیدم، او شخصی بود گندم گون، دارای قد بلند، و موهای مجعد، طوری که گویا از مردم (شَنوءه) است، [شنوءه قبیلۀ از قبائل یمن است]».

«و عیسی÷را دیدم که شخص میانه قدی است، و رنگش بیشتر به سرخی و سفیدی تمایل دارد».

و (مالک) نگهبان دوزخ، و (دجال) را دیدم، و این ضمن ایات و علائمی بود که خداوند برای پیامبر خود نمایان ساخت [خداوند متعال می‌فرماید: «پس از دیدن دجال در شک مباش».

[۲٧۸] صادق کسی است که چیزی را که هم اکنون می‌گوید راست می‌گوید، و مصدوق آن است که همیشه راست گفته است، و هیچگاه در گذشته و حال از وی دروغی سر نزده است، و بعضی می‌گویند: مراد از (صادق مصدوق) آن است که پیامبر خدا جآنچه را که از وحی خبر داده و می‌گفتند، صادق بودند، و چون خداوند متعال این صدق‌شان را تصدیق نمود، مصدوق نیز می‌باشند، و در حقیقت هردو تعبیر از (صادق مصدوق) نسبت به پیامبر خدا جصدق نموده و واقعیت دارد. [۲٧٩] بنابراین، سرنوشت امور به مقتضای چیزی است که از روز اول قلم تقدیر بر آن رقم زده است، و پیر هرات خواجۀ عبدالله انصاری/در تعبیر این معنی چنین می‌گوید: (مردم از اخر می‌ترسند و عبدالله از اول)، یعنی: آنچه که قلم تقدیر در اول بر آن رقم زده است، تغییر پذیر نیست، و البته این امر منافی اختیار بنده در عملی که انجام می‌دهد نیست، زیرا خداوند متعال همان چیزی را برای بنده مقدر کرده است، که خود بنده برای اختیار و انتخاب نموده است، منتهی خداوند متعال به عمل کامل خود همان چیز را دانسته و در تقدیرش نوشته است. [۲۸٠] یعنی: مردم روی زمین نیز او را دوست می‌دارند. [۲۸۱] کاهن کسی است که ادعای غیب گوئی و خبر دادن از امور آینده را دارد. [۲۸۲] شرح این حدیث قبلا در کتاب جمعه گذشت، به حدیث (۴٩۴) مراجعه کنید. [۲۸۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) معنی این قول پیامبر خدا جکه خطاب به حسانسگفتند: [مشرکین] را هجو کن و جبرئیل باتو است» این است که جبرئیل به امر خدا تو را در هجو مشرکین تأیید می‌کند. ۲) طوری که جهاد با شمشیر با کفار لازم است، جهاد با قلم و زبان نیز با آن‌ها لازم است، و ملائکه طوری که در جهاد حسی بر علیه کفار با مسلمانان کمک می‌کردند، در جهاد معنوی نیز با آن‌ها کمک می‌نمودند. ۳) سرودن شعر اگر حاوی معانی فحش و غلطی نباشد، در مسجد و در غیر مسجد جواز دارد، و اگر غرض دفاع از دین و مسلمانان، و هجو دشمنان اسلام باشد، ثواب نیز دارد. [۲۸۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: پیامبر خدا جبا وجود تحمل مشقت از نزول وحی و آمدن جبرئیل÷، می‌خواستند که با وی ملاقات‌های بیشتری داشته باشند، ولی نزول جبرئیل÷و عدم نزول وی تنها به امر خداوند متعال بود، لذا خود جبرئیل÷بدون امر الهی نمی‌توانست نزد پیامبر خدا جبیاید. [۲۸۵] مراد از هفت قراءت، بنا به قول بعضی از علماء، هفت لغت است، مانند: لغت قریش، لغت هذیل، لغت هوازن، لغت یمن، و غیره، و البته این به ان معنی نیست که همین هفت لغت در هر کلمۀ از کلمات قرآن وجود دارد، بلکه معنی‌اش ااین است که در بعضی از کلمات لغت قریش، و در بعضی از کلمات لغت هذیل، و در بعضی از کلمات لغت اهل یمن استعمال گردیده است، که در مجموع قرآن، این هفت لغت وجود دارد. [۲۸۶] وی یعلی بن امیه بن ابی عبید تمیمی حنظلی است، در زمان خلافت عمرسامارت بعضی از مناطق یمن را بر عهده داشت، و عثمانساو را امیر صنعاء مقرر نمود، بعد از اینکه عثمانسبه شهادت رسید، آمد تا او را یاری دهد، در راه از شترش افتاد و رانش شکست، برای ابن زبیر به سبب جنگش با علیسچهار صد هزار درهم داد، و هفتاد نفر را آمدۀ جنگ ساخت، و همراه عائشهلبه جنگ جمل رفت، ولی در اخیر به صف علیسپیوست، و در صفین به قتل رسید، شخص بسیار سخاوتمند و با کرمی بود، اسد الغابه (۵/ ۱۲۸ – ۱۲٩). [۲۸٧] عَقَبَه نام جایی در مکۀ مکرمه است، و جمرۀ عقبه در منی هم به آن نسبت داده می‌شود، چون پیامبر خدا ججهت دعوت نمودن کفار به اسلام در آنجا رفتند، اول از ایشان استقبال نمودند، ولی بعد از آن ایشان را مورد آزار و اذیت قرار دادند، و چون پیامبر خدا جاز مجلس آن‌ها برگشتند، آن‌ها پیامبر خدا جرا با سنگ می‌زدند، تا جایی که پاهای پیامبر خدا جخون آلود گردید. [۲۸۸] این واقعه در شوال سال دهم از بعثت نبوی واقع گردید، و این در وقتی بود که ابوطالب و خدیجهلوفات کرده بودند، موسی بن عقبه در مغازی از ابن شهاب روایت می‌کند که بعد از مرگ ابوطالب پیامبر خدا جبه طرف طائف رفتند، به این امید که شاید ایشان را پناه دهند، نزد سه نفر از بزرگان طایف که با هم برادر بودند، رفتند، و این سه نفر: عبد یالیل، حبیب، و مسعود پسران عمرو بودن، چون خود را برای آن‌ها معرفی نمودند، و از آنچه که از طرف قریش به سرشان آمده بود، شکایت کردند، آن جهال جواب بسیار بد و ناپسندی برای پیامبر خدا جدادند، و همان بود که پیامبر خدا جاز نزد آن‌ها برگشته و بدون اراده و با خاطری افسرده به همان طرفی که روی‌شان شد، به راه افتادند. [۲۸٩] قرن ثعالب به نام (قرن منازل) نیز یاد می‌شود، و میقات اهل نجد است، و تا مکه یک شبانه روز راه است، و بعضی می‌گویند که (قرن ثعالب) موضعی در نزدیک مکۀ مکرمه است. [۲٩٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) پیامبر خدا جدر حالی دیدن که ششصد سا بال داشت، و در غیر روایت بخاری آمده است که از پرهایش دُر و یا قوت پراکنده بود، در سنن نسائی به این لفظ آمده است که: از بال‌هایش دُر وی قوت‌‌های رگارنگی پراکنده بود. ۲) معنی این حدیث نبوی شریف این است که: نظر ابن مسعودسمانند نظر عائشهلاین بود که: آنچه را که نبی کریم جدر شب معراج دیده بودند، جبرئیل÷بود، و در اینکه آیا پیامبر خدا جدر شب معراج پروردگار را دیده‌اند یا نه؟ چندین نظر وجود دارد، و خلاصۀ آنچه را که امام عینی/در این زمینه توضیح داده است، قرار ذیل است: أ- نظر عائشه و ابن مسعوباین است که: پیامبر خدا جدر این شب جبرئیل را دیدند. ب- نظر ابن عباس، و أنس، و کعب الأحبار، و عروه بن زبیرشاین است که: پیامبر خدا جپروردگار خود را در شب معراج دیده‌اند. ج- و نظر امام قرطبی/آن است که باید در این مسئله توقف نمود، و اظهار نظر کردن در آن کار مناسبی نیست، زیرا در این موضوع دلیلی قطعی وجود ندارد، و آنچه که طرفین در مورد نفی و اثبات رویت نبی کریم جدر دین پروردگار ذکر می‌کنند، دلائل ظنی قابل تاویل است، و این مسئله از مسائل عملی نیست که بتوان برای ثبوت آن به دلیل ظنی اکتفاء نمود، بلکه از مسائل عقیدتی است که باید بر دلیل قطعی استوار باشد. د- و امام ابن خزیمه نظرش مانند نظر ابن عباسباست که پیامبر خدا جپروردگار خود را دیده‌اند، و در این مورد دلائل بسیاری را ذکر نموده و می‌گوید: اینکه ابن عباسبمی‌گوید که پروردگار خود را دوبار دیده‌اند، معنی‌اش این است که: یکبار به چشم و یکبار به قلب خود دیده‌اند، عمدة القاری (۱۳/۳۵٠ – ۳۵۲). [۲٩۱] لفظ حدیث (رفرف) است، و (رفرف) به معنی فرش و بساطی است که فرش شود، گویند: مراد از آن، بال‌ها جبرئیل÷است که سر تا سر افق را گرفته بود. [۲٩۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) ابن کلبی می‌گوید: پیامبرخدا جاز جبرئیل÷خواستند تا در صورت اصلی خود نزد ایشان بیاید، جبرئیل گفت: تحمل آن را ندارید، فرمودند: دارم، و همان بود که با ششصد بال برای پیامبرر خدا ج‌ ظاهر گردید، و هر بالش سر تا سر افق را پوشانده بود، پیامبر خدا جاز دیدن چنین منظری بس عظیمی، بیهوش گردیدند. ۲) پیامبر خدا جدو بار جبرئیل÷را به صورت حقیقی آن دیدند، یکبار همین باری بود که ذکرش رفت، و بار دیگر در آسمان در نزد (سدرة المنتهی). ۳) جبرئیل÷که امین وحی است، به نام روح الأمین، روح القدس، نام اکبر، و طاووس ملائکه نیز یاد می‌شود. ۴) جبرئیل مرکب از دو کلمۀ (جبر) و (ئیل) است، جبر به معنی (عبد) و (ئیل) به معنی (الله) است، و معنایش می‌شود (عبدالله). ۵) طوری که از این روایت دانسته می‌شود، نظر عائشهلو بعضی دیگر از صحابه این است که پیامبر خدا ج‌پروردگار خود را ندیده‌اند، و البته این نظر مبتنی بر کدام روایتی نیست، بلکه نظری است که از آیات استنباط شده است، ولی نظر جمهور علماء و اکثر صحابه بر این است که پیامبر خدا جپروردگار خود را به چشم سر دیده‌اند، و در این مورد چندین حدیث روایت شده است، از آن جمله ابن اسحاق روایت می‌کند که ابن عمربشخصی را نزد ابن عباس فرستاد تا از وی بپرسد که آیا پیامبر خدا جپروردگار خود را دیده‌اند یا نه؟ در جواب گفت: بلی، و طوری که علمای حدیث می‌گویند: مسائلی که عقل را در آن‌ها راهی نیست، ولو آنکه منسوب به صحابه باشد، حکم مرفوع را دارد، یعنی: گویا خود پیامبر خدا جآن خبر را گفته‌اند، و در روایت دیگری آمده است که ابن عباسبگفت: خداوند موسی÷را به سخن زدن، ابراهیم÷را به خلیل ساختن، و محمد را به مشرف شدن به دیدار خود اختصاص داده است، و مراد از این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُاحاطۀ ابصار است، یعنی ابصار قدرت احاطه کردن خدا را ندارند، و البته نفی احاطه مستلزم نفی رؤیت نیست. [۲٩۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: گرچه ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که اگر مرد همسرش را در شب به بسترش طلبید و زن ابا ورزید، ملائکه آن زن را لعنت می‌کنند، و مفهومش آن است که اگر در روز همسرش را طلبید، و زن ابا ورزید، چنین گناهی بر وی نیست، ولی شاید این مفهوم معتبر نباشد، زیرا مقصود ان است که زن باید در این زمینه خواهش شوهرش را برآورده سازد، پس آنچه که معتبر است این است که اگر مانعی برای زن وجود نداشته باشد، چه شب باشد و چه روز، نباید از رفتن به بستر شوهرش خودداری نماید.