۱٠۲- باب: المُوَادَعَةِ وَالمُصَالَـحَةِ مَعَ المُشْرِكِينَ بِالمَالِ وَغَيْرِهِ وَإِثْمِ مَنْ لَمْ يَفِ بِالْعَهْدِ
باب [۱٠۲]: ترک جنگ و مصالحه با مشرکین در مقابل مال و غیره، و گناه کسی که به عهد خود وفا نکند
۱۳۴۳- عَنْ سَهْلِ بْنِ أَبِي حَثْمَةَ سقَالَ: انْطَلَقَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَهْلٍ، وَمُحَيِّصَةُ بْنُ مَسْعُودِ بْنِ زَيْدٍ، إِلَى خَيْبَرَ وَهِيَ يَوْمَئِذٍ صُلْحٌ، فَتَفَرَّقَا فَأَتَى مُحَيِّصَةُ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَهْلٍ وَهُوَ يَتَشَمَّطُ فِي دَمِهِ قَتِيلًا، فَدَفَنَهُ ثُمَّ قَدِمَ المَدِينَةَ، فَانْطَلَقَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَهْلٍ، وَمُحَيِّصَةُ، وَحُوَيِّصَةُ ابْنَا مَسْعُودٍ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَذَهَبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ يَتَكَلَّمُ، فَقَالَ: «كَبِّرْ كَبِّرْ» وَهُوَ أَحْدَثُ القَوْمِ، فَسَكَتَ فَتَكَلَّمَا، فَقَالَ: «تَحْلِفُونَ وَتَسْتَحِقُّونَ قَاتِلَكُمْ، أَوْ صَاحِبَكُمْ» ، قَالُوا: وَكَيْفَ نَحْلِفُ وَلَمْ نَشْهَدْ وَلَمْ نَرَ؟ قَالَ: «فَتُبْرِيكُمْ يَهُودُ بِخَمْسِينَ» ، فَقَالُوا: كَيْفَ نَأْخُذُ أَيْمَانَ قَوْمٍ كُفَّارٍ، فَعَقَلَهُ النَّبِيُّ جمِنْ عِنْدِهِ [روا البخاری: ۳۱٧۳].
۱۳۴۳- از سهل بن ابی حثمهس [۲۶۶]روایت است که گفت: (عبدالله بن سهل) و (محیصه بن مسعود بن زید)ببعد از صلح [با یهود]، به طرف خیبر رفتند و از یکدیگر تفرقه افتادند، (محیصه) در حالی (عبدالله بن سهل) را یافت که در خونش آغشته گردیده و کشته شده بود، او را دفن کرد و به مدینه آمد.
عبدالرحمن به سهل [که برادر مقتول بود]، با محیصه و حویصه پسران مسعود [که عمو زادههای مقتول بودند] نزد پیامبر خدا جآمدند، و عبدالرحمن که از دیگران کم سالتر بود، شروع به سخن زدن کرد.
پیامبر خدا جفرمودند: «[سخن زدن را] به بزرگان بگذار، [سخن زدن را] به بزرگان بگذار» عبدالرحمن سکوت کرد، و آن دو نفر دیگر شروع به سخن زدن کردند.
پیامبر خدا جفرمودند: «آیا سوگند میخورید تا مستحق خون قاتل خود شوید، و یا گفتند: مستحق خون رفیق خود شوید، شک از راوی است –
گفتند: در حالی که در جریان قتل حاضر نبودهایم، و به چشم خود ندیدهایم چگونه سوگند بخوریم؟
فرمودند: «پس یهود به سوگند خوردن پنجاه نفر از دعوی شما براءت حاصل میکنند».
گفتند: سوگند خوردن مردم کفار را چگونه قبول کنیم؟ و همان بود که پیامبر خداجدیت او را از اموالی که نزدشان بود پرداختند [۲۶٧].
[۲۶۶] وی سهل بن ابی حثمه بن سعادۀ انصاری اوسی است، وی در زمان وفات نبی کریم جهفت ساله و یا هشت ساله بود، گرچه بعضیها میگویند که در همۀ غزوات بعد از غزوۀ بدر اشتراک نموده است، ولی این کلام صحیح نیست، زیرا کسی که عمرش در وقت وفات نبی کریم جهفت و یا هشت ساله باشد، به هیچ امکان اشتراکش در غزوات نبی کریم جبرایش امکان پذیر نیست، و خلاصه آنکه نبی کریم جبرای اشخاص کم سن و سال اجازۀ اشتراک به جنگ را نمیدادند، و شاید این سهل، به سهل دیگری اشتباه گرفته شده باشد، وی در اول خلافت معاویهسوفات یافت، (الإصابه: ۲/۶۶). [۲۶٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) شکی نیست که حق اقامۀ دعوی برای برادر مقتول، یعنی: عبدالرحمن بن سهل بود، نه برای عمو زادههایش محیصه و حویصه، و اینکه پیامبر خدا جعبدالرحمن را از سخن زدن منع کردند، سببش درک واقعیت قصه بود، نه مسئلۀ حقدار بودن به قصاص و یا اقامۀ دعوی. ۲) حکم قسامت از حکم دیگر دعاوی فرق دارد، زیرا در همۀ دعاوی سوگند خوردن بر منکر است که مدعی علیه میباشد، و در قسامت سوگند خوردن بر مدعی است. ۳) اینکه پیامبر خدا جدیت مقتول را از بیت المال مسلمین دادند، غرضشان دفع شر یهود، و یا طمع در مسلمان شدن آنها بود. ۴) با استناد بر این حدیث احناف میگویند: امام مسلمانان میتواند با دشمن در مقابل مالی که از آنها میگیرد، و یا در مقابل مالی که برای آنها میدهد، با در نظر داشت مصلحت مسلمین، مصالحه نماید، ولی اکثر علماء میگویند: مصالحه در گرفتن مال جواز دارد، و در دادن مال جواز ندارد، و البته اگر چنین امکانی وجود داشته باشد گرفتن مال از دادن مال بهتر است، ولی این سؤال باقی میماند که اگر مسلمانان در حالت ضعف بودند، و امکان گرفتن مال برای آنها میسر نبود، چه باید بکنند؟ و اینجا است که مذهب احناف راجحتر و عملیتر به نظر میرسد. ۵) خورد سالان باید احترام بزرگسالان را در نظر داشته باشند، و خصوصا در مجالس عمومی این احترام را بیشتر مراعات نمایند.