۱- باب: مَا جاءَ في قَوْلِ الله تَعَالَى:﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ﴾
باب [۱]: این قول خداوند که: ﴿آن ذاتی است که خلق را به وجود میآورد و باز آن را زنده میکند﴾
۱۳۴۸- عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ ب، قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ إِلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: «يَا بَنِي تَمِيمٍ أَبْشِرُوا» قَالُوا: بَشَّرْتَنَا فَأَعْطِنَا، فَتَغَيَّرَ وَجْهُهُ، فَجَاءَهُ أَهْلُ اليَمَنِ، فَقَالَ: «يَا أَهْلَ اليَمَنِ، اقْبَلُوا البُشْرَى إِذْ لَمْ يَقْبَلْهَا بَنُو تَمِيمٍ» ، قَالُوا: قَبِلْنَا، فَأَخَذَ النَّبِيُّ جيُحَدِّثُ بَدْءَ الخَلْقِ وَالعَرْشِ، فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا عِمْرَانُ رَاحِلَتُكَ تَفَلَّتَتْ، لَيْتَنِي لَمْ أَقُمْ [رواه البخاری: ۳۱٩٠].
۱۳۴۸- از عمران بن حصینبروایت است که گفت: عدۀ از مردم (بنی تمیم) نزد پیامبر خدا جآمدند، پیامبر خدا جفرمودند: «ای بنی تمیم! شما را بشارت میدهم».
آنها گفتند: برای ما [پیش از این هم] بشارت دادید، اکنون برای ما چیزی بدهید، [از شنیدن این سخن] رنگ پیامبر خدا جتغییر نمود.
بعد از آن اهل یمن آمدند و برای آنها گفتند: «ای اهل یمن! شما بشارت را قبول کنید، چون بنی تمیم قبول نکردند».
گفتند: قبول داریم.
پیامبر خدا جراجع به ابتدای خلقت و عرش، شروع به سخن زدن کردند، در این وقت بود که شخصی آمد و گفت: یا عمران! شترت خود را کنده و رفته است [عمران راوی حدیث میگوید: و من جهت پیدا کردن شتر خود برخاستم]، و ای کاش برنمیخاستم [تا بقیۀ حدیث را میشنیدم] [۲٧۲].
۱۳۴٩- وَعَنْهُ س– في رواية – قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ ج«كَانَ اللَّهُ وَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ غَيْرُهُ، وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى المَاءِ، وَكَتَبَ فِي الذِّكْرِ كُلَّ شَيْءٍ، وَخَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ» فَنَادَى مُنَادٍ: ذَهَبَتْ نَاقَتُكَ يَا ابْنَ الحُصَيْنِ، فَانْطَلَقْتُ، فَإِذَا هِيَ يَقْطَعُ دُونَهَا السَّرَابُ، فَوَاللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ تَرَكْتُهَا [رواه البخاری: ۳۱٩۱].
۱۳۴٩- و از عمران بن حصین در روایت دیگری آمده است که گفت: پیامبر خداجفرموند:
خدا بود، و هیچ چیز دیگری غیر از ذات او وجود نداشت، و عرش او بر آب بود، و در لوح محفوظ همه چیز را نوشت، و زمین و آسمان را خلق نمود».
در این وقت بود که شخصی او را صدا زد و گفت: ای ابن حصین شترت رفت! [عمران بن حصصین میگوید]: در این وقت بود که رفتم و دیدم که شترم بیهدف میدود، به خداوند سوگند دوست داشتم که شترم را ترک نمایم [و بیایم و سخن پیامبر خدا جرا بشنوم].
۱۳۵٠- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: النَّبِيُّ ج: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: يَشْتِمُنِي ابْنُ آدَمَ، وَمَا يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَشْتِمَنِي، وَيُكَذِّبُنِي وَمَا يَنْبَغِي لَهُ، أَمَّا شَتْمُهُ فَقَوْلُهُ: إِنَّ لِي وَلَدًا، وَأَمَّا تَكْذِيبُهُ فَقَوْلُهُ: لَيْسَ يُعِيدُنِي كَمَا بَدَأَنِي» [رواه البخاری: ۳۱٩۳].
۱۳۵٠- از ابوهریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند:
«خداوند متعال گفت که: بنی آدم مرا دشنام میدهد، و برایش مناسب نیست که مرا دشنام بدهد، و مرا تکذیب میکند، و این هم برایش مناسب نیست».
«دشنامش این است که میگوید برای من فرزند است، [مانند این قول نصاری که عیسی بچۀ خدا است]، و تکذیبش این است که میگوید: مرا طوری که بار اول خلق کرد، [بعد از مرگ] زنده نمیکند» [۲٧۳].
۱۳۵۱- وَعَنْهُ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَمَّا قَضَى اللَّهُ الخَلْقَ كَتَبَ فِي كِتَابِهِ فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ العَرْشِ إِنَّ رَحْمَتِي غَلَبَتْ غَضَبِي» [رواه البخاری: ۳۱٩۴].
۱۳۵۱- و از ابوهریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:
«هنگامی که خداوند مخلوقات را آفرید، در کتابی که نزدش بر بالای عرش میباشد، نوشت که: رحمت من بر غضب من غالب است» [۲٧۴].
[۲٧۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) مراد از بشارتی که پیامبر خدا جبرای (بنی تمیم) گفتند، سعادتی بود که از مشرف شدن آنها به حضور پیامبر خدا جنصیب آنها شده بود، و نتیجۀ این بشارت، سعادت در دنیا و آخرت بود. ۲) کسی که گفت: برای ما قبلا هم بشارت داده بودید، و اکنون برای ما چیزی بدهید، أقرع بن حابس بود، و وی شخصی بود که عادت و روش بادیه نشینی هنوز در سرش بود. [۲٧۳] و این نظر ماده گرایانی است که از زنده شدن بعد از مرگ منکر هستند، و خداوند متعال عقیدۀ آنها را چنین بیان مینماید که: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُ﴾، گفتند: جز زندگی دنیا چیز دیگری وجود ندارد، زندگی میکنیم و میمیریم، و جز طبیعت چیز دیگری ما را نمیمیراند، یعنی: بنا به عقیدۀ آنها این طبیعت است که ما را به وجود میآورد، و این طبیعت است که ما را میمیراند، و زندگی و مرگ ما وری هدف وغایتی نیست. [۲٧۴] گویند: معنی غلبه کردن رحمت بر غضب این است که رحمت کسانی را که مستحق آن هستند و نیستند شامل میشود، ولی غضب جز برای کسانی که مستحق آن هستند نمیرسد، و یا معنایش این است که اگر خداوند اراده نماید که بر کسی به سبب گناهانش غضب کند، و او را تعذیب نماید، رحمتش بر غضبش غلبه نموده، و او را مورد عفو و رحمت خود قرار میدهد.