فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

٩۳- باب: قَولِ النَّبِيِّ ج: «أُحِلَّتْ لَكُمُ الغَنَائِمُ»
باب [٩۳]: این قول پیامبر خدا ج‌که: «غنائم برای شما حلال گردانیده شده است»

٩۳- باب: قَولِ النَّبِيِّ ج: «أُحِلَّتْ لَكُمُ الغَنَائِمُ»
باب [٩۳]: این قول پیامبر خدا ج‌که: «غنائم برای شما حلال گردانیده شده است»

۱۳۲۶- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «غَزَا نَبِيٌّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ، فَقَالَ لِقَوْمِهِ: لاَ يَتْبَعْنِي رَجُلٌ مَلَكَ بُضْعَ امْرَأَةٍ، وَهُوَ يُرِيدُ أَنْ يَبْنِيَ بِهَا؟ وَلَمَّا يَبْنِ بِهَا، وَلاَ أَحَدٌ بَنَى بُيُوتًا وَلَمْ يَرْفَعْ سُقُوفَهَا، وَلاَ أَحَدٌ اشْتَرَى غَنَمًا أَوْ خَلِفَاتٍ وَهُوَ يَنْتَظِرُ وِلاَدَهَا، فَغَزَا فَدَنَا مِنَ القَرْيَةِ صَلاَةَ العَصْرِ أَوْ قَرِيبًا مِنْ ذَلِكَ، فَقَالَ لِلشَّمْسِ: إِنَّكِ مَأْمُورَةٌ وَأَنَا مَأْمُورٌ اللَّهُمَّ احْبِسْهَا عَلَيْنَا، فَحُبِسَتْ حَتَّى فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَجَمَعَ الغَنَائِمَ، فَجَاءَتْ يَعْنِي النَّارَ لِتَأْكُلَهَا، فَلَمْ تَطْعَمْهَا فَقَالَ: إِنَّ فِيكُمْ غُلُولًا، فَلْيُبَايِعْنِي مِنْ كُلِّ قَبِيلَةٍ رَجُلٌ، فَلَزِقَتْ يَدُ رَجُلٍ بِيَدِهِ، فَقَالَ: فِيكُمُ الغُلُولُ، فَلْيُبَايِعْنِي قَبِيلَتُكَ، فَلَزِقَتْ يَدُ رَجُلَيْنِ أَوْ ثَلاَثَةٍ بِيَدِهِ، فَقَالَ: فِيكُمُ الغُلُولُ، فَجَاءُوا بِرَأْسٍ مِثْلِ رَأْسِ بَقَرَةٍ مِنَ الذَّهَبِ، فَوَضَعُوهَا، فَجَاءَتِ النَّارُ، فَأَكَلَتْهَا ثُمَّ أَحَلَّ اللَّهُ لَنَا الغَنَائِمَ رَأَى ضَعْفَنَا، وَعَجْزَنَا فَأَحَلَّهَا لَنَا» [رواه البخاری: ۳۱۲۴].

۱۳۲۶- از ابوهریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:

«پیامبری از پیامبران به جهاد رفت، و برای قوم خود گفت: اگر کسی زنی را به نکاح گرفته باشد، و بخواهد با وی عروسی نماید، ولی هنوز با وی همبستری نکرده باشد، و یا خانه‌هائی را بنا نموده باشد، ولی سقف آن‌ها را نپوشانده باشد، و یا گوسفندان و یا شتران آبستنی را خریده باشد، و انتظار ولادت آن‌ها را داشته باشد، با من همراهی نکند.

آن پیامبر به جهاد رفت و هنگام نماز عصر و یا نزدیک عصر، به همان قریۀ مورد نظر رسید، خورشید را [مخاطب قرار داد] و گفت: تو ماموریت داری و من هم ماموریت دارم، و خدایا! آفتاب را برای ما متوقف بساز! و همان بود که [آفتاب] برایش تا هنگامی که آن قریه را فتح کرد متوقف ساخته شد، اموال غنیمت را جمع نمود، آتشی آمد که آن غنائم را بسوزاند، ولی سوزانیده نتوانست.

آن [پیامبر] برای قوم خود گفت کدام یکی از شما در اموال غنیمت خیانت کرده است، باید از هر قبیلۀ یک نفر بیاید و با من بیعت نماید، (چنان کردند] و دست یکی از آن‌ها با دست آن پیامبر چسپید.

پیامبر برایش گفت: خیانت در مال غنیمت در قبیلۀ شما صورت گرفته است، باید همۀ افراد قبیله بیایند و با من بیعت نمایند، [تمام افراد قبیله آمدند و بیعت کردند]، و دست دو و یا سه نفر از آن‌ها به دست آن پیامبر چسپید.

[پیامبر] برای آن‌ها گفت: خیانت در بین شما دو سه نفر است، و آن‌ها کلۀ مانند کلۀ گاوی را که از طلا بود، آوردند و روی اموال غنیمت گذاشتند، و همان بود که آتش آمد و اموال غنیمت را خورد.

[بعد از آن پیامبر خدا جفرمودند]: و چون خداوند متعال ضعف و بیچارگی ما را دید، غنائم را برای ما حلال ساخت» [۲۴٩].

[۲۴٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این پیامبری که به جهاد رفت، و برای قوم خود چنین و چنان گفت: یوشع بن نون بود که بعد از موسی÷به پیامبری مبعوث گردید، وبرایش امر شد تا با سرکشان به جهاد برخیزد. ۲) یوشع÷سه گروه را از رفتن به جهاد با خود منع کرد، کسی که زنی را به نکاح گرفته باشد و هنوز...، و سبب این کار این بود که: دل چنین اشخاصی وابسته به این امور دنیوی است، و کسی که دلش وابسته به امور دنیوی باشد، نمی‌تواند طوری که شایتسته است به جهاد اقدام نماید. ۳) اینکه یوشع÷آفتاب را مخاطب قرار داده و برایش گفتند که: تو (ماموریت داری و من هم مامورت دارم)، معنایش این است که: ماموریت آفتاب، غروب کردن، و ماموریت آن پیامبر، به اتمام رساندن جهاد پیش از غروب آفتاب همان روز بود. ۴) طوری که در حدیث نبوی شریف آمده است، آفتاب برای یوشع÷تا هنگامی که آن قریه را فتح کرد متوقف ساخته شد، در روایت ابن اسحاق آمده است که آن پیامبر با بنی‌اسرائیل به شهر (اریحاء) رفت و آن شهر را شش ماه محاصره نمود، در روز اول ماه هفتم بوق‌هایی را گرفتند و در آن‌ها دمیدند، دیوار شهر فرو ریخت، به شهر داخل شدند و بسیار از سرکشان را کشتند، و عدۀ هنوز باقی مانده بودند، و چون این روز جمعه بود و فردایش که شنبه باشد، جنگ کردن برای آن‌ها ممنوع بود، از این جهت آن پیامبر به آفتاب امر کرد تا وقتی که پاکسازی کامل سرکشان به نهایت نمی‌رسد، غروب نکند. ۵) سبب آنکه آن آتش اموال غنیمت را سوزانده نتوانست این است که: سوخته شدن غنائم علامت قبول، و سوخته نشدن آن‌ها علامت عدم قبول از طرف خداوند متعال بود، و اینکه آتش آن غنائم را سوزانده نتوانست معنایش این بود که در آن غنائم خیانتی صورت گرفته است. ۶) اموال غنمیت در امم گذشته از این سبب حرام بود، که مبادا جهاد آن‌ها به جهت به دست آوردن مال غنیمت صورت پذیرد، ولی چون عموم افراد این امت (یعنی: امت محمدی) خاص برای خدا به جهاد می‌روند، و غنیمت یک مقصد ثانوی است، خداوند متعال غنیمت را برای آن‌ها حلال ساخت. و یا شاید سبب تحریم غنیمت برای امم سابقه این باشد که آن‌ها به غنیمت احتیاجی نداشتند، ولی چون این امت جهت تهیۀ ادوات جهاد و مصارف مجاهدین به مال ضرورت دارند، و چنین توانائی برای آن‌ها نیست، خداوند غنیمت را برای آن‌ها حلال ساخت، و این قول پیامبر خدا جکه می‌فرمایند: «و چون خداوند متعال ضعف و بیچاره‌گی‌ ما را دید، غنائم را برای ما حلال ساخت» همین نظر دوم را ترجیح می‌دهد، والله تعالی أعلم.