۵۸- باب: الرِّدْفِ عَلَى الْحِمَارِ
باب [۵۸] با هم سوار شدن بر الاغ
۱۲۸۱- عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج«رَكِبَ عَلَى حِمَارٍ عَلَى إِكَافٍ عَلَيْهِ قَطِيفَةٌ، وَأَرْدَفَ أُسَامَةَ وَرَاءَهُ» [رواه البخاری: ۲٩۸٧].
۱۲۸۱- از اسامه بن زیدبروایت است که گفت: پیامبر خدا جبر (الاغی) که پالانی داشت و روی پالان قطیفۀ انداخته شده بود، سوار شدند، و اسامه را پشت سرخود سوار کردند [۱٩٩].
۱۲۸۲- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عُمَرَ ب: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جأَقْبَلَ يَوْمَ الفَتْحِ مِنْ أَعْلَى مَكَّةَ عَلَى رَاحِلَتِهِ مُرْدِفًا أُسَامَةَ بْنَ زَيْدٍ، وَمَعَهُ بِلاَلٌ، وَمَعَهُ عُثْمَانُ بْنُ طَلْحَةَ مِنَ الحَجَبَةِ، حَتَّى أَنَاخَ فِي المَسْجِدِ، فَأَمَرَهُ أَنْ يَأْتِيَ بِمِفْتَاحِ البَيْتِ فَفَتَحَ، وَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ جوباقي الحَديث قْد تَقَدَّمْ [رواه البخاری: ۲٩۸۸ وانظر حدیث رقم: ۵٠۵].
۱۲۸۲- از عبدالله بن عمربروایت است که پیامبر خدا ج در روز فتح مکه، از طرف بلند مکه در حالی که بر بالای شتر خود بودند، و اسامه بر پشت سرشان سوار بود، آمدند، و در این وقت بلال همراهشان بود، و عثمان بن طلحهس [۲٠٠]که از حاجبان کعبه است [نیز] همراهشان بود، [آمدند] تا اینکه شتر را در مسجد خواباندند، بعد از آن به عثمان بن طلحهسامر کردند که کلید خانۀ [کعبه] را بیاورد و خانه را بگشاید، و پیامبر خدا جداخل خانه شدند... [و بقیۀ حدیث قبلا گذشت] [۲٠۱].
[۱٩٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: این حدیث از چندین وجه دلالت بر توضع پیامبر خدا جدراد: أ- سورا شدن بر بالای خر. ب- سوار شدن بر بالای خری که بر روی پالانش تنها یک قطیفۀ انداخته شده بود. جـ- آنکه شخص دیگری را پشت سر خود سوار کردند، زیرا کسانی که اندک تکبری دارد، از چنین کاری خودداری مینمایند، و البته طوری که امام عینی/میگوید: باید مسلمانان این مواقف پیامبر خدا جرا برای خود سرمشق قرار دهند، و از کاری که ایشان کبر نکردند، کبر نکنند. [۲٠٠] وی عثمان بن طلحه بن عبدالله قرشی است، پدرش و کاکایش (عمویش)، و چهار برادرش به نامهای: مسافع، و جلاس، و حارث، و کلاب در غزوۀ (احد در حال کفر به دست مسلمانان کشته شدند، خود عثمان در صلح حدیبیه همراه خالد بن ولید به مدینۀ منوره نزد پیامبر خدا جآمد، و در همانجا ماند، و با پیامبر خدا جدر فتح مکه اشتراک داشت، و در روز فتح مکه پیامبر خدا جکلیه خانۀ مشرفه را بدست او و پسر کاکایش (پسر عمویش) شیبه بن عثمان بن ابی طلحه دادند، و فرمودند: برای همیشه در نزد شما باشد، و جز از ظالمی کس دیگری آن را از شما نمیگیرد، و تا هنگام وفات پیامبر خدا جدر مدینۀ منوره بود، بعد از آن به مکۀ مکرمه آمد، و در سال چهل و دوی هجری همانجا وفات یافت، اسد الغابه (۳/ ۳٧۲). [۲٠۱] و تفصیل احکام و مسائل متعلق به این حدیث، در حدیث (۳۱٧) قبلا گذشت.