٩۲- باب: قوله تعالی:﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ﴾
باب [٩۲]: این قول خداوند که: ﴿یکپنجم برای خدا و پیامبر جاست﴾
۱۳۲۳- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِيِّ بقَالَ: وُلِدَ لِرَجُلٍ مِنَّا غُلاَمٌ فَسَمَّاهُ القَاسِمَ، فَقَالَتِ الأَنْصَارُ لاَ نَكْنِيكَ أَبَا القَاسِمِ، وَلاَ نُنْعِمُكَ عَيْنًا، فَأَتَى النَّبِيَّ جفَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وُلِدَ لِي غُلاَمٌ، فَسَمَّيْتُهُ القَاسِمَ فَقَالَتِ الأَنْصَارُ: لاَ نَكْنِيكَ أَبَا القَاسِمِ، وَلاَ نُنْعِمُكَ عَيْنًا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَحْسَنَتِ الأَنْصَارُ، سَمُّوا بِاسْمِي وَلاَ تَكَنَّوْا بِكُنْيَتِي، فَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ» [رواه البخاری: ۳۱۱۵].
۱۳۲۳- از جابر بن عبدالله انصاریبروایت است که گفت: برای شخصی از ما خدا فرزندی داد، آن را قاسم نام کرد، انصار گفتند: تو را به نام ابوالقاسم یاد نمیکنیم، و تو را به آن خوشحال نمیسازیم.
آن شخص نزد پیامبر خدا جآمد و گفت: یا رسول الله! برایم فرزندی متولد شد، و من او را قاسم نام کردم، انصار میگویند: تو را به نام ابوالقاسم یاد نمیکنیم، و تو را به آن خوشحال نمیسازیم.
پیامبر خدا جفرمودند: «انصار خوب گفتند، به نام من نام گذاری کنید، ولی به کنیۀ من برای خود کنیه اختیار نکنید، چون من قاسم هستم» [۲۴۵].
۱۳۲۴- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: «مَا أُعْطِيكُمْ وَلاَ أَمْنَعُكُمْ، إِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ أَضَعُ حَيْثُ أُمِرْتُ» [رواه البخاری: ۳۱۱٧].
۱۳۲۴- از ابوهریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند: «من خودم نه برای کسی چیزی میدهم و نه چیزی را از کسی منع میکنم، وظیفهام تقسیم کردن است، و هرچیزی را طوری که مامور شدهام انجام میدهم» [۲۴۶].
۱۳۲۵- عَنْ خَوْلَةَ الأَنْصَارِيَّةِ ل، قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج، يَقُولُ: «إِنَّ رِجَالًا يَتَخَوَّضُونَ فِي مَالِ اللَّهِ بِغَيْرِ حَقٍّ، فَلَهُمُ النَّارُ يَوْمَ القِيَامَةِ» [رواه البخاری: ۳۱۱۸].
۱۳۲۵- از خولۀ انصاریل [۲۴٧]روایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که فرمودند:
«مردمی هستند که در مال خدا بدون حق تصرف میکنند، در روز قیامت جزای اینها دوزخ است» [۲۴۸].
[۲۴۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) نام گذاشتن به نام پیامبر خدا جکه (محمد) باشد، روا است. ۲) در کنیه اختیار کردن به کنیۀ پیامبر خدا جکه (ابوالقاسم) باشد، بین علماء اختلاف است: امام شافعی و اهل ظاهری میگویند: تکنی به کنیۀ پیامبر خدا جروا نیست، امام مالک/میگوید: این نهی خاص به زمان خود پیامبر خدا جبود، لذا اکنون تکنی به کنیۀ پیامبر خدا ججواز دارد، و ابن جریر میگوید که : نهی برای تنزیه است، و عدۀ دیگری میگویند که این نهی نسبت به کسی است که نامش محمد و یا احمد باشد، و نسبت به کسان دیگر باکی ندارد. [۲۴۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: معنی این قول پیامبر خدا جکه میفرمایند: «وظیفهام تقسیم کردن است، و هر چیزی را طوری که مامورش شدهام انجام میدهم»، این است که: اگر برای کسی چیزی میدهم، به امر خدا میدهم، و اگر برای کسی چیزی نمیدهم، به امر خدا نمیدهم، پس در این صورت بخشنده و نبخشنده خدا است، و من فقط ماموریتی را که خداوند بر عهدۀ من گذاشته است، انجام میدهم. [۲۴٧] وی خوله بنت قیس بن فهد انصاری همسر حمزه بن عبدالمطلب است، بعد از شهادت حمزهسدر غزوۀ احد، با نعمان بن عجلان انصاری ازدواج نمود، حدیث چندانی روایت نکرده است، از تاریخ وفاتش اطلاعی به دست نیامد، اسد الغابه (۵/۴۴۵ – ۴۴۶). [۲۴۸] این حدیث هوشدار شدیدی برای ولات امر وبرای کسانی است که اموال مسلمانان را در اختیار داشته و در آنها حسب دلخواه خود تصرف میکنند، چنین کسانی یا توبه نموده و حق را به حقدارش برسانند، و یا بدانند که جایگاه آنها آتش دوزخ است، هر کدام را که میخواهند اختیار نمایند.