۴۶- باب: دُعَاءِ النَّبِيِّ جإِلَى الإِسْلاَمِ وَالنُّبُوَّةِ، وَأَن لاَ يَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللهِ
باب [۴۶]: دعوت پیامبر خدا جبه اسلام و اعتراف به نبوت، و اینکه نباید کسی جز خدا دیگری را مورد پرسش قرار دهد
۱۲۶۶- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س: أَنَهِ سَمِعَ النَّبِيَّ جيَقُولُ: يَوْمَ خَيْبَرَ: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ» ، فَقَامُوا يَرْجُونَ لِذَلِكَ أَيُّهُمْ يُعْطَى، فَغَدَوْا وَكُلُّهُمْ يَرْجُو أَنْ يُعْطَى، فَقَالَ: «أَيْنَ عَلِيٌّ؟» ، فَقِيلَ: يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ، فَأَمَرَ، فَدُعِيَ لَهُ، فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ، فَبَرَأَ مَكَانَهُ حَتَّى كَأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِهِ شَيْءٌ، فَقَالَ: نُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا مِثْلَنَا؟ فَقَالَ: «عَلَى رِسْلِكَ، حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلاَمِ، وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ، فَوَاللَّهِ لَأَنْ يُهْدَى بِكَ رَجُلٌ وَاحِدٌ خَيْرٌ لَكَ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ» [رواه البخاری: ۲٩۴۲].
۱۲۶۶- از سهل بن سعدسروایت است که در روز [جنگ] خیبر از پیامبر خدا جشنیده است که فرمودند: «بیرق را [امروز] به دست کسی میدهم که خداوند به دست او فتح را نصیب میکند».
مردم برخاستند و هر کدام آرزو داشتند که بیرق را به دست او بدهند، صبح که آمدند، هر کسی به آرزوی آن بود که بیرق به دست او داده شود، ولی پیامبر خدا جپرسیدند: «علی کجا است»؟
گفتند: چشمانش درد میکند.
امر کردند، و او را آوردند، پیامبر خدا جآب دهان خود را به چشمان وی مالیدند، در همانجا چشمان وی آنچنان خوب شد که گویا اصلا درد چشمی نداشت.
علیسگفت: آیا باید با یهود تا وقتی که مثل ما مسلمان میشوند جنگ کنیم؟
فرمودند: آرام باش و شتاب مکن! تا آنکه نزد آنها برسی، و آنها را به اسلام دعوت کن، و آنها را از آنچه که بر آنها واجب است با خبر بساز! به خداوند قسم اگر به واسطۀ تو یک نفر به راه راست هدایت شود، برایت از شترهای سرخی [که در راه خدا صدقه کنی] بهتر است» [۱۸۴].
[۱۸۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) گفتن این سخن پیامبر خدا جکه:«بیرق را [امروز] به دست کسی میدهم که خداوند به دست او فتح را نصیب میکند «بنا به روایت ابن اسحاق از عمرو بن أکوع این بود که: پیامبر خداجابوبکرسرا به طرف بعضی از قلعههای خیبر فرستادند، وی رفت و بعد از اینکه با آنها جنگید، نتوانست آن قلعهها را فتح کند، بعد از آن عمرسرا فرستادند، عمر نیز با آنها جنگید، ولی نتوانست آن قلعهها را فتح کند، درین وقت پیامبر خدا جفرمودند: «فردا بیرق را بدست کسی میدهم که خدا و رسول او را دوست دراند ، و او خدا و رسول را دوست دارد، و خداوند بدست او فتح را نصیب میکند، و همان بود که بیرق را بدست علیسدادند، و خداوند بدست او فتح را نصیب مسلمانان ساخت. ۲) در روایت عمرو بن أکوع مذکور آمده است که پیامبر خدا جبیرق را بدست علیسدادند و برایش گفتند: «برو تا خداوند بدست تو فتح را نصیب کند»، علیسبیرق را گرفت و دویده به طرف قلعههای خیبر رفت، و دیگران هم در پی او میدویدند تا اینکه بیرق را در پائین یکی از قلعههای خیبر نصب کرد، یکی از یهودان از سر قلعه از علیسپرسید: تو کیستی؟ گفت: علی بن ابی طالب، آن شخص یهودی گفت: سوگند به کتابی که بر موسی نازل شده است که پیروز میشوید، و تا وقتی که خیبر فتح نشد، علیسبرنگشت، و اولی قلعۀ که فتح شد، قلعۀ ناعم بود.