فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۳٩- باب: مَا قِيلَ فِي دِرْعِ النَّبِيِّ جوَالقَمِيصِ فِي الحَرْبِ
باب [۳٩]: زره و لباس جنگ پیامبر خدا ج

۳٩- باب: مَا قِيلَ فِي دِرْعِ النَّبِيِّ جوَالقَمِيصِ فِي الحَرْبِ
باب [۳٩]: زره و لباس جنگ پیامبر خدا ج

۱۲۵٧- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج، وَهُوَ فِي قُبَّةٍ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ عَهْدَكَ وَوَعْدَكَ، اللَّهُمَّ إِنْ شِئْتَ لَمْ تُعْبَدْ بَعْدَ اليَوْمِ» فَأَخَذَ أَبُو بَكْرٍ بِيَدِهِ، فَقَالَ: حَسْبُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَدْ أَلْحَحْتَ عَلَى رَبِّكَ وَهُوَ فِي الدِّرْعِ، فَخَرَجَ وَهُوَ يَقُولُ: ﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ ٤٥ بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ، وفي رِوايَة: وَذلِكَ يَوْمَ بَدْر [رواه البخاری:۲٩۱۵].

۱۲۵٧- از ابن عباسبروایت است که گفت: پیامبر خدا جدر [روز جنگ بدر] در حالی که در قبۀ نشسته بودند دعا کردند که: «الهی! عهد و وعدۀ تو را از تو می‌خواهم، الهی! اگر خواسته باشی بعد از امرو ز عبادت نمی‌شوی».

ابوبکرسدست پیامبر خدا جرا گرفت و گفت: یا رسول الله! بس است، به درگاه پروردگار خود خیلی زاری نمودید.

و پیامبر خدا ج[بعد از اطمینان از اجابت دعا] در حالی که لباس جنگ را پوشیده بودند از قبه بیرون شده و می‌گفتند: «این گروه‌ها [یعنی: مشرکین] شکست خواهند خورد و پشت خواهند داد، و وعدۀ‌شان در روز قیامت است، و روز قیامت سخت‌تر و تلخ‌تر است».

و در روایت دیگری آمده است که: این واقعه در روز جنگ بدر بود [۱٧۲].

[۱٧۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) مراد از این گفتۀ پیامبر خدا جکه: (الهی! اگر خواسته باشی بعد از امروز عبادت نمی‌شوی) این است که: اگر من و این مسلمانان هلاک شویم، دیگر کسی نمی‌ماند که تو را عبادت کند، زیرا پیامبر خدا جخاتم النبیین بوده و پیامبر دیگری بعد از ایشان فرستاده نمی‌شود تا مردم را به عبادت خدا دعوت نماید. چنانچه اگر این مسلمانانی که در جنگ بدر اشتراک داشتند کشته می‌شدند، عدۀ دیگری که از مسلمانان باقی ماندند، ذریعۀ مشرکین و کفار از بین می‌رفتند. ۲) در فتح البمدی آمده است که: (بشر تا وقتی که بشر است، احساس خوف از وی به طور کامل منتفی نمی‌شود، ورنه برای پیامبر خدا جوعدۀ نصر داده شده بود، و این همان چیزی بود که آن را از خدا در دعای خود طلب می‌کردند، و از اینجا است که خداوند متعال از موسی÷حکایت می‌کند: چون ساحران ریسمان‌ها و عصاهای خود را انداختند، و مانند مار به حرکت درآمد، ترسید، و این بعد از وعدۀ خداوند متعال برایش بود که: «من با تو و برادرت هستم، همه چیز را می‌شنوم و می‌بینم».