فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۸۵- باب: مَنْ تَكلَّمَ بِالفَارِسِيَّةِ وَالرَّطَانَةِ وقَول الله تَعَالى:﴿وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِكُمۡ وَأَلۡوَٰنِكُمۡ
باب [۸۵]: کسی که به فارسی و عجمی سخن زده است و

۸۵- باب: مَنْ تَكلَّمَ بِالفَارِسِيَّةِ وَالرَّطَانَةِ وقَول الله تَعَالى:﴿وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِكُمۡ وَأَلۡوَٰنِكُمۡ
باب [۸۵]: کسی که به فارسی و عجمی سخن زده است و این قول خداوند که: ﴿و اختلاف زبان‌های شما و رنگ‌های شما...

۱۳۱٠- عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ ب، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ذَبَحْنَا بُهَيْمَةً لَنَا، وَطَحَنْتُ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ، فَتَعَالَ أَنْتَ وَنَفَرٌ، فَصَاحَ النَّبِيُّ ج، فَقَالَ: «يَا أَهْلَ الخَنْدَقِ إِنَّ جَابِرًا قَدْ صَنَعَ سُؤْرًا، فَحَيَّ هَلًا بِكُمْ» [رواه البخاری: ۳٠٧٠].

۱۳۱٠ از جابر بن عبداللهبروایت است که گفت گفتم: یا رسول الله! بزغالۀ را ذبح نمود و یک صاع جو را آرد کردم، شما با چند نفر تشریف بیاورید.

پیامبر خدا جبه آواز بلند فرمودند: «ای اهل خندق [یعنی: ای کسانی که به حفر خندق مشغول هستید]! جابر (سوری) [یعنی: طعام کلانی] آمده کرده است، همۀ شما بیائید» [۲۳۳].

۱۳۱۱- عَنْ أُمِّ خَالِدٍ بِنْتِ خَالِدِ بْنِ سَعِيدٍ ل، قَالَتْ: أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ جمَعَ أَبِي وَعَلَيَّ قَمِيصٌ أَصْفَرُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَنَهْ سَنَهْ» - وَهِيَ بِالحَبَشِيَّةِ حَسَنَةٌ -، قَالَتْ: فَذَهَبْتُ أَلْعَبُ بِخَاتَمِ النُّبُوَّةِ، فَزَبَرَنِي أَبِي، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «دَعْهَا» ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَبْلِي وَأَخْلِفِي ثُمَّ، أَبْلِي وَأَخْلِفِي، ثُمَّ أَبْلِي وَأَخْلِفِي» [رواه البخاری: ۳٠٧۱].

۱۳۱۱- از ام خالد بنت خالد بن سعیدل [۲۳۴]روایت است که گفت: همراه پدرم در حالی که پیراهن زردی را پوشیده بودم نزد پیامبر خدا جآمدم، پیامبر خدا جفرمودند: «سنه، سنه» و معنی آن به زبان حبشی آن است که»: (خوبست، خوبست).

ام خالدلمی‌گوید: بعد از آن رفتم و با مهر نبوت باز می‌کردم، و پدرم مرا از این کار مانع گردید، و پیامبر خدا ج فرمودند: «به کارش کاری نداشته باش»، و بعد از آن پیامبر خدا جفرمودند: «آن [پیرهن) را کهنه کنی و فرسوده کنی، آن را کهنه کنی و فرسوده کنی، آن را کهنه کنی و فرسوده کنی» [۲۳۵].

[۲۳۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) کلمۀ فارسی در این حدیث، لفظ (سور) است، که در زبان فارسی به طعامی می‌گویند که برای عدۀ زیادی تهیه گردیده باشد، مانند: طعام عروسی، ختنه سوری، مهمانی کلان و غیره، و (سور) در عربی به معنی دیوار، و (سؤر) به معنی طعامی و یا آبی است که بعد از خوردن باقی مانده باشد، و در فارسی آن را (پس خور) می‌گویند. ۲) تکلم نمودن پیامبر خدا جبه زبان فارسی، برای فارسی زبانان افتخار بس بزرگی است، و البته نه برای آنکه خود زبان فارسی امتیاز خاصی دارد، بلکه برای آنکه زبان نبی کریم جبه آن نطق نموده است، مثلا: لباس من حیث آنکه لباس است بر لباس‌های همانند خود امتیازی ندارد، ولی به طور یقین لباسی را که نبی کریم جپوشیده باشند، بر دیگر لباس‌ها امتیاز خاص و بس بزرگی دارد. ۳) این حدیث در اینجا به طور مختصر ذکر گردیده است، و تفصیل آن در صحیح البخاری در کتاب مغازی چنین است که: جابر می‌گوید: در وقت حفر خندق صخرۀ کلانی نمایان گردید، صحابه نزد پیامبر خدا ج‌ آمده و گفتند: در خندق صخرۀ کلانی است، فرمودند: حالا می‌آیم، بعد از آن برخواستند و به شکم خود سنگی را بسته بودند، و سه روز شده بود که چیزی نخورده بودیم، پیامبر خدا جکلنگ را گرفته و بر صخره زدند، آن صخره به ریگ روانی مبدل گردید. گفتم: یا رسول الله! برایم اجازه بدهید تا به خانه بروم، به خانه رفتم و برای همسرم گفتم: کمی جو و بزغالۀ هست، بزغاله را ذبح کردم، و جو را آرد نمودم، چون گوشت را در دیگ گذاشتیم، نزد پیامبر خدا جآمدم و این در وقتی بود که خمیر آماده شده بود، و دیگ بر سر دیگدان نزدیک به پخته شدن بود، برای پیامبر خدا جگفتم: اندک طعامی تهیه کرده‌ام، شما با یک یا دو نفر دیگر تشریف بیاورید، پرسیدند: طعام چقدر است؟ مقدار آن را گفتم، فرمودند: بسیار خوب است، و فرمودند: برای همسرت بگو تا وقتی که من نیامده‌ام گوشت را از دیگ و نان را از تنور بیرون نکند، بعد از آن برای مهاجرین و انصار گفتند: برخیزید، و مهاجرین و انصار برخاستند. جابرسمی‌گوید: از این موقف آن‌چنان خجالت کشیدم که خدا می‌داند، نزد همسرم آمده و برایش گفتم: فضیحت شدی، پیامبر خدا جبا تمام مهاجرین و انصار آمدند، زنش گفت: آیا پیامبر خدا جاز مقدار طعام از تو پرسیدند؟ گفتم: بلی پرسیدند، گفت: خدا و رسول بهتر می‌داند، و همسرم با این سخن خود غم زیادی را از دلم برداشت، پیامبر خدا جبرای مهاجرین و انصار گفتند: داخل شوید و ازدحام نکنید، خود پیامبر خدا جاز تنور نان می‌گرفتند و از دیگ گوشت بر بالای آن‌ها می‌گذاشتند، و باز روی دیگ و تنور را می‌پوشیدند، و به همین کار تا جایی ادامه دادند که همگان سیر شدند، و مقداری از طعام باقی ماند، بعد از آن برای همسرم گفتند: این‌ها را خودت بخور و بخشش بده، زیرا مردم به گرسنگی گرفتار اند. [۲۳۴] وی ام خالد بن خالد بن سعید بن العاص قرشی اموی است، نام ام خالد امه، و نام مادرش همینه بن خلف خزاعی است، که وی هم مسلمان شده است، اینکه ام خالد چه وقت وفات کرده است، اطلاعی به دست آورده نتوانستم، اسد الغابه (۵/۵٧٩). [۲۳۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) پوشیدن لباس زرد، و هر لباس رنگۀ دیگری برای دختران جواز دارد. ۲) مستحب است تا برای کسی که لباس نوی پوشیده است، خصوصا برای اطفال دعای خیر به طول عمر و کهنه کردن آن لباس نمود، مثلا بگوئیم: مبارک باشد، پیر شوی و کلان شوی، به بی‌غمی کهنه نمائی، زیر سایۀ پدر و مادرت باشی و امثال این الفاظ. ۳) آموختن زبان‌های دیگر، خصوصا زبانی که بتوان به آن رسالت اسلم را به شکل بهتری اداء نمود، مستحب است.