۱٩- باب: المَنَاقِبِ
باب [۱٩]: صفات پسندیده
۱۴۵۵- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، قَالَ: «تَجِدُونَ النَّاسَ مَعَادِنَ، خِيَارُهُمْ فِي الجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الإِسْلاَمِ، إِذَا فَقِهُوا، وَتَجِدُونَ خَيْرَ النَّاسِ فِي هَذَا الشَّأْنِ أَشَدَّهُمْ لَهُ كَرَاهِيَةً، وَتَجِدُونَ شَرَّ النَّاسِ ذَا الوَجْهَيْنِ الَّذِي يَأْتِي هَؤُلاَءِ بِوَجْهٍ، وَيَأْتِي هَؤُلاَءِ بِوَجْهٍ» [رواه البخاری: ۳۴٩۳، ۳۴٩۴].
۱۴۵۵- ازابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:
«مردم را مانند معدن مییابید، کسانی که در جاهلیت خوب بودند در اسلام هم خوب هستند به شرط آنکه فقه و دانش داشته باشند».
«و بهترین مردمان برای این کار [یعنی: برای خلافت] کسی را مییابید که از خلافت دوری بجوید، و از آن، روگردان باشد».
«و بدترین مردمان اشخاص دو رنگ و دو رویی را مییابید که نزد گروهی به یک رو، و نزد گروه دیگر، به روی دیگری میروند» [۳۸٧].
۱۴۵۶- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، أَنَّ النَّبِيَّ ج، قَالَ: «النَّاسُ تَبَعٌ لِقُرَيْشٍ فِي هَذَا الشَّأْنِ، مُسْلِمُهُمْ تَبَعٌ لِمُسْلِمِهِمْ، وَكَافِرُهُمْ تَبَعٌ لِكَافِرِهِمْ، وَالنَّاسُ مَعَادِنُ، خِيَارُهُمْ فِي الجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الإِسْلاَمِ، إِذَا فَقِهُوا تَجِدُونَ مِنْ خَيْرِ النَّاسِ أَشَدَّ النَّاسِ كَرَاهِيَةً لِهَذَا الشَّأْنِ، حَتَّى يَقَعَ فِيهِ» [رواه الخباری: ۳۴٩۵، ۳۴٩۶].
و از ابوهریرهساز پیامبر خدا جروایت است که فرمودند:
«مردم در این کار [یعنی: در کار خلافت]، تابع و پیرو قریش هستند، مسلمانان قریش تابع مسلمانان آنها، و کافران قریش تابع کافران آنها، و مردم مانند معدن هستند، بهترین آنها در جاهلیت، بهترین آنها در اسلام هستند اگر فقه و دانش داشته باشند.
بهترین مردمان در کار امارت و خلافت کسی را مییابید که تا زمانی که کار خلافت بر گردنش میافتد، از آن متنفر و روگردان باشد» [۳۸۸].
[۳۸٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا جفرمودند: «مردم مانند معدن طلا و نقره میباشند»، و معنی حدیث باب این است که: همانطوری که معدن خوب و خراب دارد، مردمان نیز خوب و خراب دارند، و کسی که در جاهلیت شریف بوده باشد، اسلام برایش شرف بیشتری داده است، و وقتی شرفش به درجۀ کمال میرسد، که علم فقه را بیاموزد، و علم فقه عبارت از علم فروع شریعت در عبادات و معاملات است. ۲) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا جکه: «و بهترین مردمان برای این کار [یعنی: برای خلافت] کسی را مییابید که از خلافت دوری بجوید، و از آن روگردان باشد» این است که در بین کسانی که باید خلیفه شوند، بهترین شخص در بین آنها کسی است که از خلیفه شدن روگردان باشد، نه آنکه: این شخص به سبب روگردانیاش از خلافت از تمام مردمان بهتر باشد، و سبب آنکه: چنین شخصی از هم قطاران خود بهتر است، که از خدا میترسد، و میداند که خلیفه شدن مسؤولیت بزرگی است، و عدالت کردن در آن بسیار مشکل است، از این جهت از این عمل روگردان میباشد. ۳) مراد از شخص دو رو منافق است، که موقف ثابت و معینی ندارد، و نفاق بر سه نوع است: أ- نفاق عقیدوی: و این نفاق عبارت از آن است که شخص در دل خود کافر، ودر زبان خود ادعای اسلامیت را داشته باشد، و اینها مانند همان کسانی هستند که در زمان نبی کریم جچون با مؤمنین مینشستند میگفتند ما مسلمانیم، و چون با کفار ملاقی میشدند میگفتند که ما از شمایانیم و مسلمانان را مسخره میکنیم، این نوع منافقت به شهادت قرآن کریم کفر است. ب- نفاق عملی: و آن عبارت از نفاقی است که شخص از نگاه عقیده مسلمان باشد، ولی در راه و رفتار ثابتی نداشته باشد، بلکه با هرکس مطابق به میل آن شخص خود را معرفی نماید، و به اصطلاح با هر گروهی که بنشیند با آنها میجوشد، مثلا: اگر با علماء بنشیند، طوری وانمود میکند، که مؤید و دوستدار آنها است، و گر با قمار باز و یا شرابخوار بنشیند، طوری با آنها برخورد میکند که گویا یکی از آنها است، و اگر با تاجر بنشیند، از تجارتش وصف میکند، و اگر با گدا بنشیند، تجارت را بد گفته و بهترین سفت را گدائی معرفی میکند، و همین طور با هر گروه دیگری. ج- نفاق سیاسی: و در این عصر این نوع نفاق از دو نوع گذشته رواج بیشتری دارد، و به این گونه است، که مهم در نزد چنین شخصی رسیدن به قدرت و منصب، و به دست آوردن امتیازات دنیوی است، و این اهداف را در هرجا و در هر گروهی که ببیند، به همانجا رو آورد و خود را یکی از مخلصترین و فداکارترین آن گروه معرفی میکند، لذا اگر دید که فلان گروه به قدرت رسیده است، خود را یکی از پا قرصترین افراد آن معرفی میکند، و چون آن گروه از قدرت افتاد، و گروه دیگری به قدرت رسید، از گروه اول به شدت انتقاد نموه ، و از جان و دل مؤید گروه دوم میشود، بدون آنکه حکم خدا و شریعت را در اختیار این گروهها در نظر داشته باشد، و هیمن طور به طلب قصد پست دنیوی خود یکروز خود را طرفدار این گروه و روز دیگر طرفدار گروه دیگر معرفی میکند، در حالی که به هیچیک از آنها ارتباط واقعی و قلبی ندارد، خداوند متعال میفرماید: ﴿مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا﴾[النساء: ۱۴۳]، یعنی: در میان آنها دو دل هستند، نه تمایلی به اینها دارند، و نه به آنها، و کسی را که خدا گمراه کند، راهی برایش نخواهی یافت. [۳۸۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) شرح این حدیث در حدیث قبلی به شمارۀ (۱۴۵۵) هم اکنون گذشت، و آنچه که در این حدیث قابل تذکر است، جزء اول حدیث است که موضوع قریش باشد، و امام عینی در این زمینه میگوید: این فرمودۀ پیامبر خدا جکه: «مسلمانان قریش تابع مسلمانان آنها هستند» معنایش این است که: مسلمانان باید از مسلمانان قریش متابعت نموده، و بر علیه آنها خروج نکنند، و مراد از اینکه: «کافران قریش تابع کافران آنها هستند» این است که این سخن بیانگر حال قریش در حال کفر است که مورد احترام کفار قریش بودند، و مردم عرب، قریش را احترام میکردند، و در همۀ امور آنها را مقدم میدانستند، و خدمت خانۀ معظمه، و تنظیم حجاج، و آب و نان دادن برای آنها مربوط به قریش بود، و به این سبب منصب ریاست را کسب کرده بودند.