فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۳٧- باب: سُؤالِ المُشْرِكِينَ أَنْ يُرِيَهمُ النَّبِيُّ جآيَةً فَآرَاهُم انْشِقَاقَ الْقَمَرِ
باب [۳٧]: طلب مشرکین که پیامبر خدا جبرای آن‌ها معجزۀ نشان بدهند و ایشان برای آن‌ها شق قمر را نشان

۳٧- باب: سُؤالِ المُشْرِكِينَ أَنْ يُرِيَهمُ النَّبِيُّ جآيَةً فَآرَاهُم انْشِقَاقَ الْقَمَرِ
باب [۳٧]: طلب مشرکین که پیامبر خدا جبرای آن‌ها معجزۀ نشان بدهند و ایشان برای آن‌ها شق قمر را نشان دادند

۱۵۱۸- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س، قَالَ: انْشَقَّ القَمَرُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ جشِقَّتَيْنِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «اشْهَدُوا» [رواه البخاری: ۳۶۳۶].

۱۵۱۸- از عبدالله بن مسعودسروایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا جماه دو پاره شد، و پیامبر خدا جفرمودند: [نگاه کنید، و بر این معجزه] «شهادت بدهید» [۴۴٠].

۱۵۱٩- عَنْ عُرْوَةَ الْبَارِقِيّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج«أَعْطَاهُ دِينَارًا يَشْتَرِي لَهُ بِهِ شَاةً، فَاشْتَرَى لَهُ بِهِ شَاتَيْنِ، فَبَاعَ إِحْدَاهُمَا بِدِينَارٍ، وَجَاءَهُ بِدِينَارٍ وَشَاةٍ، فَدَعَا لَهُ بِالْبَرَكَةِ فِي بَيْعِهِ، وَكَانَ لَوِ اشْتَرَى التُّرَابَ لَرَبِحَ فِيهِ» [رواه البخاری: ۳۶۴۲].

۱۵۱٩- از عروۀ بارقیسروایت است که پیامبر خدا جبه دستش دیناری دادند تا برای‌شان گوسفندی بخرد.

عروهسبرای‌شان به یک دینار دو گوسفند خرید، یکی را به یک دینار فروخت و دیگری را با یک دینار نزد پیامبر خدا جآورد، و ایشان در خرید و فروشش دعای برکت کردند، و از آن وقت به بعد اگر خاک را می‌خرید فائده می‌کرد( [۴۴۱].

[۴۴٠] چون کفار این معجزه را دیدند گفتند: این سحر ابن ابی کبشه است، - آنان پیامبر خدا جرا ابن ابی کبشه می‌گفتند – و با خود گفتند باید مسافرینی را که در شهرهای دیگر می‌باشند، از این چیز پرسان کنید، اگر آن‌ها چیزی را که ما دیده‌ایم، دیده بودند، این عمل راست است، ورنه او ما را سحر کرده است، و چون از مسافرین در این مورد پرسان نمودند، گفتند: بلی، پاره شدن مهتاب را دیده بودیم. [۴۴۱] علماء با استناد بر این حدیث گفته‌اند که: بیع فضولی جواز دارد، ولی منوط اجازه مالک است، اگر اجازه داد صحت پیدا می‌کند، ورنه باطل است، و بیع فضولی عبارت از بیعی است که انسان مال شخص دیگری را بدون اجازه‌اش بفروشد، و یا بدون اجازه برایش چیزی بخرد، که در این صورت – طوری که گفتیم – اگر جانب مقابل اجازه بدهد، آن عقد صحت پیدا می‌کند، ورنه باطل است.