٧۵- باب: مَنْ رَأي الْعَدُوَّ فَنَادَى بِأعْلَى صَوْتِهِ: يَا صَبَاحاهْ حَتَّى يُسْمِعَ النَّاسَ
باب [٧۵]: کسی که دشمن را دیده و به آواز بلند فریاد زده است که: در این صبح به کمک بشتابید
۱۳٠٠- عَنْ سَلَمَةَ سقَالَ: خَرَجْتُ مِنَ المَدِينَةِ ذَاهِبًا نَحْوَ الغَابَةِ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ بِثَنِيَّةِ الغَابَةِ، لَقِيَنِي غُلاَمٌ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، قُلْتُ: وَيْحَكَ مَا بِكَ؟ قَالَ: أُخِذَتْ لِقَاحُ النَّبِيِّ ج، قُلْتُ: مَنْ أَخَذَهَا؟ قَالَ: غَطَفَانُ، وَفَزَارَةُ فَصَرَخْتُ ثَلاَثَ صَرَخَاتٍ أَسْمَعْتُ مَا بَيْنَ لاَبَتَيْهَا: يَا صَبَاحَاهْ يَا صَبَاحَاهْ، ثُمَّ انْدَفَعْتُ حَتَّى أَلْقَاهُمْ، وَقَدْ أَخَذُوهَا، فَجَعَلْتُ أَرْمِيهِمْ، وَأَقُولُ:
أَنَا ابْنُ الأَكْوَعِ وَاليَوْمُ يَوْمُ الرُّضَّعْ
فَاسْتَنْقَذْتُهَا مِنْهُمْ قَبْلَ أَنْ يَشْرَبُوا، فَأَقْبَلْتُ بِهَا أَسُوقُهَا، فَلَقِيَنِي النَّبِيُّ جفَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ القَوْمَ عِطَاشٌ، وَإِنِّي أَعْجَلْتُهُمْ أَنْ يَشْرَبُوا سِقْيَهُمْ، فَابْعَثْ فِي إِثْرِهِمْ، فَقَالَ: «يَا ابْنَ الأَكْوَعِ: مَلَكْتَ، فَأَسْجِحْ إِنَّ القَوْمَ يُقْرَوْنَ فِي قَوْمِهِمْ» [رواه البخای: ۳٠۴۱].
۱۳٠٠- از سلمهسروایت است که گفت: از مدینه برآمدم و به طرف (غابه) میرفتم [غابه: جایی است در شمال مدینۀ منوره]، چون به بلندی (غابه) رسیدم، غلام عبدالرحمن بن عوف پیش رویم آمد.
گفتم: ای وای! تو را چه شده است؟
گفت: شتران شیر آور پیامبر خدا جرا دزدیدهاند.
گفتم: چه کسی دزدیده است؟
گفت: مردم (غطفان) و (فَزَاره)، و همان بود که به صدای بسیار بلندی که همۀ مدینه را با خبر ساختم فریاد زدم که: در این صبح به کمک برسید، در این صبح به کمک برسید، بعد از آن به سرعت رفتم، و خود را به آنها رسانیدم، و دیدم که شتران را گرفته و میبرند، به طرف آنها تیراندازی نموده و گفتم: من فرزند اَکوع میباشم، و امروزاشخاص پست کشته خواهند شد.
و شتران را پیش از آنکه شیر آنها را آشامیده باشند، از آنها گرفتم و به طرف مدینه آوردم، در راه با پیامبر خدا جملاقی گشتم، گفتم: یا رسول الله! کسانی که شتران را گرفته بودند، تشنهاند و شتران را پیش از آنکه شیر آنها را بیاشامند، از آنها پس گرفتم، به تعقیب آنها نفر بفرستید.
فرمودند: «ای ابن اَکوع! مال خود را پس گرفتی، بهتر است به آنها احسان کنی، و آنهائی که شتران را برده بودند، اکنون در بین قوم خود مهمانی میخورند» [۲۲۲].
[۲۲۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) اصل آن است که در جنگ، یک نفر از مسلمانان باید در مقابل دو نفر از کفار مقاومت نماید، ولی اگر کسی در خود قدرت میدید، میتواند در مقابل بیشتر از دو نفر نیز مقاومت نماید، چنانچه سلمهسبر چندین نفر از دشمن حمله نمود، وبر آنها پیروز شد. ۲) جهت تضعیف ساختن روحیۀ دشمن روا است که انسان مفاخر خود را بیان نماید، چنانچه سلمه بن أکوعسکه شخص شجاع و تیرانداز مشهوری بود، جهت ترسانیدن دشمنان خود را معرفی کرد. ۳) تیراندازی و هر آن چیز دیگری که از دور به هدف اصابت میکند، و به اصلاح انداخت میشود، اثر بارزی در جنگ دارد.