فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۱- باب: الْوَصَايَا
باب [۱]: وصیت‌ها

۱- باب: الْوَصَايَا
باب [۱]: وصیت‌ها

۱۱٩۴- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: «مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لَهُ شَيْءٌ يُوصِي فِيهِ، يَبِيتُ لَيْلَتَيْنِ إِلَّا وَوَصِيَّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَهُ» [رواه البخاری: ۲٧۳۸].

۱۱٩۴- از عبدالله بن عمربروایت است که پیامبر خدا جفرمودند:

«برای شخص مسلمانی که چیزی داشته باشد، و بخواهد وصیت نماید، مناسب نیست که دو شب بخوابد، مگر آنکه وصیت نامه‌اش نوشته در نزدش باشد» [٩۶].

۱۱٩۵- عَنْ عَمْرِو بْنِ الحَارِثِ، س، خَتَنِ رَسُولِ اللَّهِ ج، أَخِي جُوَيْرِيَةَ بِنْتِ الحَارِثِ، قَالَ: «مَا تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ جعِنْدَ مَوْتِهِ دِرْهَمًا وَلاَ دِينَارًا وَلاَ عَبْدًا وَلاَ أَمَةً وَلاَ شَيْئًا، إِلَّا بَغْلَتَهُ البَيْضَاءَ، وَسِلاَحَهُ وَأَرْضًا جَعَلَهَا صَدَقَةً» [رواه البخاری: ۲٧۳٩].

۱۱٩۵- از عمرو بن حارثسبرادر زن پیامبر خدا جبرادر جویریه بنت حارثلروایت است که گفت [٩٧]: پیامبر خدا جدر هنگام وفات خود، نه درهمی گذاشتند و نه دیناری را، نه غلامی را و نه کنیزی را، و نه چیز دیگری را، مگر قاطر سفیدی، و سلاح، و زمین که آن را صدقه قرار داده بودند [٩۸].

۱۱٩۶- عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِي أَوْفَى بهَلْ كَانَ النَّبِيُّ جأَوْصَى؟ فَقَالَ: «لاَ» ، فَقُلْتُ: كَيْفَ كُتِبَ عَلَى النَّاسِ الوَصِيَّةُ أَوْ أُمِرُوا بِالوَصِيَّةِ؟ قَالَ: «أَوْصَى بِكِتَابِ اللَّهِ» [رواه البخاری: ۲٧۴٠].

۱۱٩۶- از عبدالله بن ابی أوفَیبروایت است که کسی از وی پرسید: آیا پیامبر خدا ج[برای کسی] وصیت نمودند؟

گفت: نه.

کسی گفت: پس وصیت برای مردم چگونه نوشته شد؟ و یا وصیتی که مردم به آن امر شده بودند، چه بود؟ [٩٩].

گفت: عمل کردن به کتاب خدا را وصیت کرده بودند [۱٠٠].

[٩۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) اهل ظاهر با استناد بر ظاهر این حدیث، وصیت را واجب می‌دانند، خواه شخص فقیر باشد و خواه غنی، امام شافعی، و مالک، و نخعی، و ثوری رحمهم الله می‌گویند: وصیت کردن واجب نیست، خواه شخص فقیر باشد و خواه غنی، و احناف می‌گویند: وصیت کردن مستحب است، زیرا وصیت مانند بخشش و عاریت است، و همانطوری که بخشش و عاریت واجب نیست، وصیت نیز واجب نیست، و حدیث باب را حمل بر استحباب می‌کند، و چنین استدلال می‌کنند که ابن عمر راوی حدیث در وقت مرگش وصیت ننمود، و اگر وصیت واجب می‌بود، امکان نداشت که با آن مقام و منزلت خود، از امر پیامبر خدا جمخالفت نماید. ۲) اعتماد کردن بر خط بدون شاهد گرفتن جواز دارد، زیرا پیامبر خدا جدر موضوع وصیت، تنها امر به نوشتن نمودند، و از شاهد گرفتن چیزی نگفتند. ۳) مستحب است که انسان همیشه آمدۀ مرگ باشد، زیرا اسباب مرگ فراوان است و انسان نمی‌داند که چه وقت به یکی از آن‌ها دچار می‌شود. [٩٧] در لفظ حدیث (ختن) آمده است، و (ختن) به معنی داماد است، چه شوهر دختر باشد، و چه شوهر خواهر، چنانچه به معنی خویشاوندان زن که برارد و پدرش باشند، نیز استعمال می‌شود، و عمرو بن حارثسبرادر جویریه بنت الحارث همسر پیامبر خدا جبود. [٩۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در روایات صحیح بسیاری آمده است که پیامبر خدا جبیش از شصت غلام، و حدود بیست کنیز داشتند، ولی همۀ آن‌ها را در حیات خود آزاد ساختند، از این جهت عمرو بن حارثسگفت که: پیامبر خدا جدر وقت مرگ خود غلم و یا کنیزی را از خود به میراث نگذاشتند. ۲) پیامبر خدا جشش قاطر داشتند، (شهباء) که برایش دلدل می‌گفتند، و مقوقس آن را برای پیامبر خدا جبخشش داده بود، (فضه) که آن را فروه بن عمرو جذامی بخشش داده بود، و پیامبر خدا جآن را برای ابوبکرسبخشیدند، (أیلیه) که آن را پادشاه أیله بخشش داده بود، و قاطری که نجاشی بخشش داده بود، و قاطر که کسری بخشش داده بود، و یگانه قاطری که بعد از پیامبر خدا جمانده بود، دلدل بود، و این دلدل در نزد علیسبود، و بعد از علیسدر نزد برادرش جعفرسبود، و چون دلدل بسیار پیر و ضعیف شده بود، جعفرسجو را برایش می‌کوبید تا خورده بتواند، و بعد از جعفرساین دلدل در منطقۀ (ینبع) مرد. ۳) سلاح‌های که از پیامبر خدا جمانده بود، عبارت بود از: پنج نیزه، ده شمشیر، و شمشیر مشهورشان (ذو الفقار) بود، که پیش از وفات خود آن را برای علیسبخشش نموده بودند، بعد از علیساین شمشیر به نزد محمد بن حنفیه انتقال یافت، و بعد از وی در نزد محمد بن عبدالله بن حسن بن حسینشبود. ۴) مراد از زمینی که از پیامبر خدا جمانده بود، زمین فدک بود، و زمین خیبر را در حیات خود صدقه داده بودند. [٩٩] شک از راوی است، و هردو عبارت یک معنی می‌دهد، و آن شخص از این جهت سؤالش را تکرار نمود که پیامبر خدا جبرای مردم وصیت کرده بودند. [۱٠٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: علمه عینی/می‌گوید: مراد از نفی وصیت اول، رد بر کسانی است که فکر می‌کردند پیامبر خداجخلافت را برای علیسوصیت نموده است، ولی خود علیساز چنین وصیتی تبری جست و گفت: «سوگند به ذاتی که دانه را شق نموده، و سبزه را رویانیده است، که در نزد ما جز کتاب خدا و چیزی که دراین صحیفه می‌باشد، چیز دیگری وجود ندارد»، و این حدیث قبلا گذشت.