٩٠- باب: فَرْضِ الخُمُسِ
باب [٩٠]: فرض خُمس
۱۳۱۸: عَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ سقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: (لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ). وَكَانَ يُنْفِقُ مِن المالِ الذي أَفاءَ اللهُ عَلَيْهِ عَلَى أَهْلِهِ نَفَقَةَ سَنَتِهِمْ، ثُمَّ يَأْخُذُ مَا بَقِيَ فَيَجْعَلُهُ مَجْعَلَ مَالِ اللَّهِ، ثُمَّ قَالَ مِنَ لِمَنْ حَضَرَهُ مِنَ الصَّحَابَةِ: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ الَّذِي بِإِذْنِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَالأَرْضُ، هَلْ تَعْلَمُونَ ذَلِكَ؟ قَالُوا: نَعَمْ، وكانَ في المَجْلِسِ عَلِيٌّ وعبّاسٌ وعُثمانُ وعَبْد الرّحمن بن عَوْفٌ والزُّبَيْرُ وسَعْدُ بْن أَبي وقّاص، وَذَكَرَ حَديث عَلِيٍّ والعبّاس ومُنازَعَتَهُما، ولَيْس الإيباتُ بِهِ من شَرْطنا [رواه البخاری: ۳٠٩۴].
۱۳۱۸- از عمر بن خطابسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند: «ترکۀ ما [انبیاء الله] میراث برده نمیشود، مالی را که از خود به جا میگذاریم صدقه است».
و از آنچه که خداوند برایشان از طریق (فیء) ارزانی داشته بود، نفقۀیکسالۀ اهل و فامیل خود را برمیداشتند، و باقیمانده را با مال خدا [یعنی: اموال عمومی] یکجا میکردند.
بعد از آن [عمرس]به کسانی که از صحابه نزدش حاضر بودند گفت: شما را به خدایی که آسمان و زمین به قدرت او ایستاده است، سوگند میدهم که همین چیز را میدانید؟
گفتند: بلی، و در آن مجلس: علی، و عباس، و عثمان، و عبدالرحمن بن عوف، و زبیر، و سعد ابن ابی وقاص حضور داشتند، و بعد از آن حدیث علی و ابن عباس وقصۀمجادلۀ آنها را ذکر نمود، و البته ذکر این چیزها از شرط ما نیست [۲۴۲].
[۲۴۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) مراد از این گفتۀ امام زبیدی صاحب این کتاب مختصر که میگوید: (و بعد از آن حدیث علی و ابن عباس وقصۀ مجادلۀ آنها را ذکر نمود، و البته ذکر این چیزها از شرط ما نیست)، این است که وی در این حدیث همان چیزهای را ذکر کرده است، که در قول، و یا فعل، و یا تقریر ارتباط به نبی کریم جدارد، و از ذکر آنچه که در این حدیث در بین عمرسو دیگر صحابه رخ داد، خودداری نموده است، زیرا – همانطوری که در مقدمه یادآور شده است – وی تنها اقوال و افعال پیامبر خدا جرا ذکر میکند، نه اقوال و افعال صحابهشرا. ۲) آنچه که از این حدیث نبوی شریف دانسته میشود این است که: انبیاء†میراث برده نمیشوند، و مالی را که از خود به میراث میگذارند، صدقه است، ولی مردمی میگویند، که انبیاء†مانند دیگران میراث برده میشوند، و دلیل خود را این قول خداوند متعال میآورند که به حکایت از قول زکریا÷میفرماید: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا ٤ وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ وَٱجۡعَلۡهُ رَبِّ رَضِيّٗا ٦﴾[مریم: ۴-۶] یعنی: «گفت که: پروردگارا! استخوانم سست شده، و پیری بر سرم غبار افشانده است، و ای پروردگارم! از دعا کردن به درگاه تو محروم نبودهام، و من پس از مرگم از وارثانم میترسم، و همسرم عقیم بود، پس تو از لطف خود برایم میراثبری عطا فرما! تا از من و از آل یعقوب میراث ببرد». و میگویند: در صورتی که زکریا÷از خداوند خواست که برایش فرزندی بدهد تا از وی میراث ببرد، و خداوند هم دعوتش را اجابت کرد، و برایش چنین فرزندی داد، پس چرا نبی کریم جمیراث برده نشوند؟ امام ابن کثیر/از این اعتراض سه جواب داده است: جواب اول آنکه: خوف حضرت زکریا÷خوف این نبود که وارثانش از مالش میراث میبرند، زیرا مقام نبوت از این بالاتر است که در آخرین لحظه از حیات خود به فکر مال و دنیا باشد، و از خدا بخواهد تا برایش فرزندی بدهد که مالش را به میراث ببرد. جواب دوم آنکه: حضرت زکریا÷مالی نداشت که از وی به میراث بماند، زیرا وی نجار بود، و از زحمت کشید دست خود نان میخورد، و از این کار با در نظر داشت مصارف زندگی برای انسان مالی جمع نمیشود که به فکر میراث بردن آن باشد، و بالأخص آنکه انبیاء†به فکر جمع کردن مال و امتعۀ دنیوی نیستند. و بالآخره جواب سوم آنکه: پیامبر خدا جمیفرمایند که: «ما گروه انبیاء میراث برده نمیشویم، آنچه که از ما میماند، صدقه است»، و نتیجه آن میشود که: مراد از میراث در این آیۀ کریمه در دعای زکریا÷میراث نبوت است، نه میراث مال و منال. آنچه که امام ابن کثیر/در این مورد گفته است، نهایت معقول و مقبول است، ولی جواب سوم گرچه به ذات خود از دو جواب دیگر قویتر است، زیرا قول صریح پیامبر خدا جاست، ولی کسانی که قائل به میراث برده شدن انبیاء†و از آن جمله نبی کریم جهستند، یا این حدیث را اصلا قبول ندارند، و یا آن را – طوری که بعد از این خواهیم گفت – تاویل میکنند، پس آنچه که جواب برای طرف مقابل باقی میماند، جواب اول و دوم است. و همانطوری که هم اکنون گفتیم، کسانی که قائل به میراث برده شدن انبیاء†از آن جمله پیامبر ما محمد جهستند، یا این حدیث را اصلا قبول ندارند، و یا برای آنکه جانب مقابل را با وجود همین حدیث مجاب بسازند، آن را تاویل میکنند، و تاویلشان به اینگونه است که میگویند: معنای قول پیامبر خدا جکه میفرمایند: «نحن معشر الأنبياء لا نورث، ما تركنا صدقه»این است که: ما گروه انبیاء آنچه را که صدقه از خود به جا میگذاریم میراث برده نمیشویم، و مفهوم مخالفش آن است، که غیر آنچه را که صدقه بجا میگذاریم، میراث برده میشویم. ولی این تاویل مخالف با قواعد و شروط تاویل است، زیرا از مهمترین شروط تاویل آن است که مخالف به صریح نصی که تاویل میشود، نباشد، و این تاویل مخالف با صریح نص است، زیرا به اتفاق همگان، نص این حدیث نبوی شریف دلالت بر اختصاص دارد، یعنی: دلالت بر چیزی دارد که خاص برای انبیاء†است، و برای دیگران نیست، و اگر معنی آن طوری باشد که اینها میگویند، اختصاصی در این کار برای انبیاء الله†باقی نمیماند، زیرا هر فرد از افراد امتشان نیز به اتفاق همگان به همین صفت متصف آند، یعنی: چیزی را که صدقه قرار داده باشند، از آنها میراث برده نمیشود، پس نتیجه آن میشود که: انبیاء الله†میراث برده نمیشوند، و اگر مالی از آنها بعد از وفاتشان باقی میماند، صدقه است، والله تعالی أعلم.