۶۵- باب: مَا قِيلَ فِي الجَرَسِ وَنَحْوِهِ في أَعْنَاقِ الإِبِلِ
باب [۶۵]: آنچه که در مورد آویزان کرن جرس و امثال آن بر گردن شتر گفت شده است
۱۲۸٩- عَنْ أَبِي بَشِيرٍ الأَنْصَارِيَّ س، أَنَّهُ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، وَالنَّاسُ فِي مَبِيتِهِمْ، فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج، رَسُولًا أَنْ: «لاَ يَبْقَيَنَّ فِي رَقَبَةِ بَعِيرٍ قِلاَدَةٌ مِنْ وَتَرٍ، أَوْ قِلاَدَةٌ إِلَّا قُطِعَتْ» [رواه البخاری: ۳٠٠۵].
۱۲۸٩- از ابوبشیر انصاریس [۲٠۸]روایت است که وی در یکی از سفرهای با پیامبر خدا جبود، در حالی که مردم در خوابگاههای خود بودند، پیامبر خدا جشخصی را فرستاده و فرمودند:
«نباید به گردن هیچ شتری قلادۀ را که از زه کمان باشد، - و یا هر قلادۀ که باشد – باقی بگذارد، مگر آنکه قطع شود» [۲٠٩].
[۲٠۸] وی قیس بن عبید بن حُریر انصاری است، از کسانی است که در بیعت رضوان اشتراک داشتند، احادیث کمی روایت کرده است، و امام بخاری/از وی فقط همین یک حدیث را روایت کرده است، بسیار عمر کرد، و بعد از واقعۀ حره وفات یافت، اسد الغابه (۵/ ۱۴۸). [۲٠٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) بعضی میگویند: مراد از قلادۀ که پیامبر خدا جامر به قطع نمودن آن نمودند، زنگی است که به گردن شتر آویزان میکردند، و چون این زنگ شباهت به ناقوس داشت، از آن جهت امر کردند تا زنگها را از گردن شتران دور کنند، بعضی میگویند: مراد تارهایی است که غرض دفع چشم، به گردن شترها میبستند، و چنین گمان میکردند که این تارها سبب دفع چشم از شتر میگردد، و برای آنکه پیامبر خدا جاین مفکوره را باطل اعلان کرده باشند، امر کردند تا آن قلادهها را از گردن شتران قطع کنند. ۲) آویزان کردن زنگ به گردن چارپایان، و یا بستن نخ و تار به قصد دفع چشم، مکروه است، ولی اگر روی حاجت، مانند: راندن حیوان، و یا جهت زینت باشد، باکی ندارد.