فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۱۳- باب: قَوْلِ الله تَعَالَى:﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ
باب [۱۳]: این قول خداوند متعال که: ﴿

۱۳- باب: قَوْلِ الله تَعَالَى:﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ
باب [۱۳]: این قول خداوند متعال که: ﴿سلیمان را برای داود بخشیدیم...

۱۴۲۸- وَعَنْهُ س، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج، يَقُولُ: «مَثَلِي وَمَثَلُ النَّاسِ، كَمَثَلِ رَجُلٍ اسْتَوْقَدَ نَارًا، فَجَعَلَ الفَرَاشُ وَهَذِهِ الدَّوَابُّ تَقَعُ فِي النَّارِ، وَقَالَ: كَانَتِ امْرَأَتَانِ مَعَهُمَا ابْنَاهُمَا، جَاءَ الذِّئْبُ فَذَهَبَ بِابْنِ إِحْدَاهُمَا، فَقَالَتْ صَاحِبَتُهَا: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِكِ، وَقَالَتِ الأُخْرَى: إِنَّمَا ذَهَبَ بِابْنِكِ، فَتَحَاكَمَتَا إِلَى دَاوُدَ، فَقَضَى بِهِ لِلْكُبْرَى، فَخَرَجَتَا عَلَى سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَأَخْبَرَتَاهُ، فَقَالَ: ائْتُونِي بِالسِّكِّينِ أَشُقُّهُ بَيْنَهُمَا، فَقَالَتِ الصُّغْرَى: لاَ تَفْعَلْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ، هُوَ ابْنُهَا، فَقَضَى بِهِ لِلصُّغْرَى» [رواه البخاری: ۳۴۲٧].

۱۴۲۸- و از ابن عباسب روایت است که از پیامبر خدا جشنیده است که فرمودند: «مثل من با مردمان، مانند شخصی است که آتشی را برافروخته است، و پروانه‌ها و حشرات دیگر آمده و در آن آتش می‌افتند» [۳۵٧].

و فرمودند: «دو زن همراه بچه‌های خود بودند که گرگی آمد و بچۀ یکی از آن‌ها را برد، یکی برای دیگری گفت که: بچۀ تو را برده است، دیگری گفت: نه خیر! بچۀ تو را برده است، و برای محاکمه نزد داود÷رفتند، [داود÷]حکم کرده که بچه برای زن کلان است.

آن دو زن نزد سلیمان بن داود [علیهماالسلام] رفتند و از قضیه برایش خبر دادند، او گفت: کاردی بدهید تا این طفل را بین این دو زن تقسیم کنم.

زن کوچک‌تر گفت: خدا تو را خیر بدهد، چنین مکن، آن طفل بچۀ او است، [چون سلیمان این را شنید] طفل را برای زن کوچک‌تر داد» [۳۵۸].

[۳۵٧] یعنی: این آتش غرض استفاده و روشنی بر افروخته شده است، ولی کسانی که این چیز را نمی‌دانند، از این آتش بهرۀ نبرده و مانند حشرات، سبب هلاکت خود می‌گردند. [۳۵۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) سلیمان÷از آن جهت حکم کرد که طفل را برای زن کوچک‌تر بدهند که برای زنده ماندن طفل، رضایت داد تا آن طفل را برای زن کلان‌تر داده شود، و از کشته شدنش جلوگیری به عمل آید، ولی زن کلان‌تر برای آنکه زن کوچک‌تر با وی در مصیبت شریک شود، رضایت به دو نیم کردن طفل داد، و این خود می‌رساند که طفل از وی نبود، ورنه هرگز به این کار رضایت نمی‌داد. ۲) اینکه سلیمان÷حکم داود÷را نقض کرد، یا از طریق وحی بود که در این صورت وحی دوم ناسخ وحی اول واقع گردید، و یا از طریق اجتهاد بود، که اجتهاد سلیمان÷با آن اسلوب ظریف و حکیمانۀ خود از اجتهاد داود÷قوی‌تر بود، و در هردو صورت مانعی در این نقض حکم وجود ندارد.