فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد چهارم

فهرست کتاب

۸۸- اسْتِقْبَالِ الغُزَاةِ
باب [۸۸]: استقبال از مجاهدین

۸۸- اسْتِقْبَالِ الغُزَاةِ
باب [۸۸]: استقبال از مجاهدین

۱۳۱۴- عَنْ ابْنُ الزُّبَيْرِ ب: أَنَّهُ قَالَ لِابْنِ جَعْفَرٍ ب: أَتَذْكُرُ إِذْ تَلَقَّيْنَا رَسُولَ اللَّهِ جأَنَا وَأَنْتَ، وَابْنُ عَبَّاسٍ؟ قَالَ: «نَعَمْ فَحَمَلَنَا وَتَرَكَكَ» [رواه البخاری: ۳٠۸۲].

۱۳۱۴- از ابن زبیربروایت است که برای ابن جعفرسگفت: یادت هست که من و تو و ابن عباس پیامبر خدا جرا استقبال نمودیم؟

گفت: بلی، [ولی] ایشان من و ابن عباس را با خود سوار کردند و تو را گذاشتند [۲۳۸].

۱۳۱۵- عَنِ السَّائِبُ بْنُ يَزِيدَ س: «ذَهَبْنَا نَتَلَقَّى رَسُولَ اللَّهِ جمَعَ الصِّبْيَانِ إِلَى ثَنِيَّةِ الوَدَاعِ» [رواه البخاری: ۳٠۸۳].

۱۳۱۵- از سائب بن یزیدسروایت است که گفت: با عدۀ از بچه‌ها جهت استقبال پیامبر خدا جبه سوی (ثنیه الوداع) رفتیم [۲۳٩].

۱۳۱۶- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س، قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ جمَقْفَلَهُ مِنْ عُسْفَانَ وَرَسُولُ اللَّهِ جعَلَى رَاحِلَتِهِ، وَقَدْ أَرْدَفَ صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ، فَعَثَرَتْ نَاقَتُهُ، فَصُرِعَا جَمِيعًا، فَاقْتَحَمَ أَبُو طَلْحَةَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاءَكَ، قَالَ: «عَلَيْكَ المَرْأَةَ» ، فَقَلَبَ ثَوْبًا عَلَى وَجْهِهِ، وَأَتَاهَا، فَأَلْقَاهُ عَلَيْهَا، وَأَصْلَحَ لَهُمَا مَرْكَبَهُمَا، فَرَكِبَا وَاكْتَنَفْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج، فَلَمَّا أَشْرَفْنَا عَلَى المَدِينَةِ قَالَ: «آيِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ» فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ ذَلِكَ حَتَّى دَخَلَ المَدِينَةَ [رواه البخاری: ۳٠۸۶].

۱۳۱۶- از انس بن مالکسروایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا جاز (عُسفَان) بازگشتند، با ایشان بودیم، پیامبر خدا جبر شتر خود سوار بودند، و صفیه بنت حییلرا نیز پشت سر خود سوار کرده بودند، شترشان لیز خورد و افتاد، و هردوی آن‌ها افتادند.

ابو طلحه خود را انداخت و گفت: یا رسول الله! خداوند مار فدای شما کند، فرمودند: «با زن همکاری کن»، [ابوطلحه] جامۀ را بر روی خود انداخت و نزد صفیه آمد، و آن جامه را بر بالای او انداخت، و شترشان را آماده نمود و سوار شدند.

و با پیامبر خدا جهمراهی نمودیم، و چون به نزدیک مدینه رسیدیم، گفتند: «آيِبُونَ تَائِبُونَ عَابِدُونَ لِرَبِّنَا حَامِدُونَ»، [یعنی: برگشتیم، در حالی که توبه کنندگان، و عبادت کنندگان، و برای پروردگار خود حمد گویان هستیم] و این سخن را تا وقتی که به شهر مدینه داخل شدیم، به طور مکرر می‌گفتند [۲۴٠].

[۲۳۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این عبادله که عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، و عبدالله بن زبیر باشند در وقت قدوم پیامبر خدا جبه استقبال‌شان رفته بودند، و پیامبر خدا جعبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر را با خود سوار کردند، و عبدالله بن زبیر را گذاشتند. ۲) استقبال نمودن از مسافر، و کسی که از جهاد می‌آید، کار پسندیده و نیکی است. ۳) نوازش نمودن پیامبر خدا جسبب افتخار است. ۴) اگر شتر قوی باشد، روا است که سه نفر بر آن سوار شوند، و البته دو نفری را که پیامبر خداجبا خود سوار کرده بودند، طفل بودند، و وزن چندانی که سبب مشقت بر شتر شود، نداشتند. [۲۳٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) ثنیة الوداع: بلندی است به طرف شمال شهر مدینه، و از مسجد نبوی بیش از دو کیلو متر فاصله ندارد. ۲) این استقبال مردم از پیامبر خدا جدر وقت آمدن‌شان از غزوۀ تبوک بود. ۳) استقبال کردن از مسافر و مجاهد، کار پسندیده و نیکی است. [۲۴٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) گویند: ذکر عُسفان در این حدیث وهم است، و اصل آن است که این قصه در وقت بازگشتن پیامبر خدا جاز غزوۀ خیبر واقع گردیده بود، زیرا غزوۀ عسفان در سال ششم، و غزوۀ خیبر در سال هفتم هجری واقع گردیده بود، و غزوۀ که صفیه با پیامبر خدا جبود، همین غزوۀ خیبر می‌باشد، نه غزوۀ عسفان. ۲) روا است که شخص همسر خود را با خود بر یک مرکب سوار کند. ۳) أمهات المؤمنین ولو آنکه برای همۀ امت مادر بودند، ولی با آن هم حجاب کردن بر آن‌ها واجب بود.