صحیح بخاری به روایتی دیگر - احادیث شاگردان امام ابوحنيفه و روایات علمای احناف در صحیح بخاری

فهرست کتاب

۴۸- عبدالرزّاق بن همّام/، راوی امام ابوحنیفه/ [۹۹۳] [متوفّای ۲۱۱ ه‍ . ق]

۴۸- عبدالرزّاق بن همّام/، راوی امام ابوحنیفه/ [۹۹۳] [متوفّای ۲۱۱ ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۹۹۴]گوید:

وی، ابن نافع، حافظ کبیر، ابوبکر حِمْیَری صنعانی و صاحب چندین اثر و کتاب می‌باشد.

او از ابن جُریج، ثور بن یزید، معمر، اوزاعی، سفیان ثوری و شمار زیادی از دیگر بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است؛ و از عبیدالله بن عمر نیز، اندکی حدیث روایت نموده است.

عبدالرزاق بن همّام، به جهت تجارت و بازرگانی، به شام سفر کرد و در آنجا، با بزرگان دینی و علماء و دانشوران اسلامی و صاحب نظران و اندیشمندان حدیثی، ملاقات و دیدار کرد.

و از کسانی که از عبدالرزاق بن همّام، به نقل و روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ ذهلی؛ احمد بن صالح؛ رمادی؛ اسحاق بن ابراهیم دبری؛ و کسانی دیگر غیر از این‌ها.

عبدالرزاق بن همّام، پیوسته می‌گفت: «جالستُ معمراً سبع سنین»؛ «به مدّت هفت سال، همنشین و همرکاب معمر بودم».

احمد بن حنبل گوید: «كان عبدالرزاق، یحفظ حدیث معمر»؛ «عبدالرزاق بن همّام، احادیث و روایات معمر را حفظ می‌کرد».

علامه ذهبی در ادامه گوید: شمار زیادی از علماء و صاحب نظران اسلامی، عبدالرزاق بن همّام را فردی مؤثق و معتبر، معرّفی کرده‌اند و احادیث و روایات وی نیز در کتاب‌ها و منابع صحیح حدیثی، روایت و نقل شده‌اند؛ و وی، در مورد علی بن ابی طالبس، آراء و نظریات منحصر به فردی دارد که علماء و اندیشمندان دینی، او را بدین جهت، مورد انتقاد قرار داده‌اند؛ و با این حال،وی در مورد حضرت علیس، دچار غلو و افراط نشده است؛ بلکه علیسرا دوست می‌داشت و نسبت به کسانی که با او وارد جنگ و پیکار شده بودند، بدبین بود.

سلمة بن شبیب گوید: «سمعتُ عبدالرزاق یقول: والله! ما انشرح صدری قط، ان اُفضّل علیّاً علی ابی بكر وعمر؛ وكان رحمه الله، من اوعیة العلم، ولكنّه ما هو في حفظ وكیع وابن مهدی»؛ «از عبدالرزاق بن همّام شنیدم که می‌گفت: به خدا سوگند! هرگز بدین امر، راضی و خشنود نشده‌ام که علیسرا بر ابوبکر و عمربفضیلت و برتری بدهم؛ و عبدالرزاق بن همّام - خدایش او را بیامرزد - یکی از ظرف‌ها و ذخیره‌ها و گنجینه‌های علم و دانش بود؛ ولی با این حال، حفظ و ضبط وی، در حدّ حفظ و ضبط وکیع بن جرّاح و عبدالرحمن بن مهدی نبود».

محمد بن سعد، بر این باور است که عبدالرزاق بن همّام، در نیمه‌ی ماه شوّال، به سال ۲۱۱ ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.

علامه ذهبی در ادامه گوید: عبدالرزاق، ۸۵ سال، زندگی به سر برد و عمر کرد؛ و اگر چنان‌چه خواسته باشیم اخبار و اوضاع و احوال عبدالرزاق بن همام را به تمام و کمال، مورد تحقیق و موشکافی و بازرسی و وارسی قرار دهیم و آن‌ها را به تصویر بکشیم، البته که مطالب کتاب، بسیار به درازا کشیده خواهد شد.

در کتاب «جامع المسانید» [۹۹۵]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید:

«هو من مشاهیر المحدّثین وشیوخ احمد وامثاله نحو یحیی بن معین وغیرهما؛ ویروی عن الامام ابی حنیفة في هذه المسانید»؛ «عبدالرزاق بن همّام، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/پرداخته است.»

و حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الكمال» [۹۹۶]، عبدالرزاق بن همّام را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ذکر کرده است؛ همچنان‌که در کتاب «تبییض الصحیفة» [۹۹۷]، حافظ سیوطی، بدین موضوع اشاره رفته است.

و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب» [۹۹۸]، به بیان بیوگرافی عبدالرزاق بن همّام پرداخته و در ادامه گفته است: «عبدالرزاق بن همّام، امام صنعاء، اكثر عن الامام الروایة»؛ «عبدالرزاق بن همّام، پیشوای دینی شهر «صنعاء»، می‌باشد که از امام ابوحنیفه/نیز، حدیث بسیار روایت نموده است». و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»، [۹۹۹]عبدالرزاق بن همّام را در زمره‌ی راویانی قرار داده است که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/پرداخته است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

عبدالرزاق بن همّام، از ابوحنیفه، از ابراهیم بن محمد بن منتشر بن اجدع - برادر مسروق بن اجدع -، از پدرش، از انس بن مالکسروایت می‌کند که وی گفته است: «ما أخرج رسول الله جركبته بین یدی جلیس له قطّ؛ ولا ناول احدٌ یدَه قطّ، فتركها حتّی یكون هو الذي یدعها؛ وما جلس الی رسول الله جاحدٌ قطّ، فقام حتّی یقوم؛ وما وجدتُ شیئاً قطّ أطیب من ریح رسول الله ج»؛ «هرگز رسول خدا جپاهای خویش را در جلو همنشینان خویش دراز نکرد؛ و هرگز کسی دست رسول خدا جرا نگرفت که ایشان دست وی را رها کند تا این که خود آن فرد، دست رسول خدا جرا رها می‌کرد؛ و هر کس با رسول خدا جمی‌نشست، هرگز پیامبر جزودتر از او بلند نمی‌شد؛ و هرگز چیزی را خوشبوتر از بوی پیامبر جاستشمام نکرده‌ام».

این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید» [۱۰۰۰]ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را به نقل از عبدالرزاق بن همّام، از امام ابوحنیفه/روایت نموده است.

و همچنین نگارنده‌ی سطور گوید:

عبدالرزاق بن همّام/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «اقامة الصف من تمام الصلاة» [۱۰۰۱]

«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ جأَنَّهُ قَالَ: "إِنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ، فَلاَ تَخْتَلِفُوا عَلَيْهِ، فَإِذَا رَكَعَ، فَارْكَعُوا، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: رَبَّنَا لَكَ الحَمْدُ، وَإِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا، وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا، فَصَلُّوا جُلُوسًا أَجْمَعُونَ، وَأَقِيمُوا الصَّفَّ فِي الصَّلاَةِ، فَإِنَّ إِقَامَةَ الصَّفِّ مِنْ حُسْنِ الصَّلاَةِ"»(ح)۷۲۲

«عبدالله بن محمد، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از همّام، از ابوهریرهسبرای ما روایت کرده که رسول خدا جفرمودند: «امام، برای آن است تا از وی پیروی شود؛ پس برخلاف او عمل نکنید؛ آنگاه که رکوع کند، رکوع نمایید و چون بگوید: «سمع الله لمن حمده»، شما نیز بگویید: «ربنا لك الحمد»؛ و هرگاه سجده کرد، شما نیز سجده نمایید؛ و چون نشسته نماز گزارد، همگی شما نشسته نماز بخوانید؛ و در نماز، صف را راست کنید؛ زیرا راست نمودن صف، از حُسن نماز است».

* در باب «موعظة الامام النساء یوم العید» [۱۰۰۲]

«حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ نَصْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عَطَاءٌ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «قَامَ النَّبِيُّ جيَوْمَ الفِطْرِ فَصَلَّى، فَبَدَأَ بِالصَّلاَةِ، ثُمَّ خَطَبَ، فَلَمَّا فَرَغَ نَزَلَ، فَأَتَى النِّسَاءَ، فَذَكَّرَهُنَّ وَهُوَ يَتَوَكَّأُ عَلَى يَدِ بِلاَلٍ، وَبِلاَلٌ بَاسِطٌ ثَوْبَهُ يُلْقِي فِيهِ النِّسَاءُ الصَّدَقَةَ» قُلْتُ لِعَطَاءٍ: زَكَاةَ يَوْمِ الفِطْرِ، قَالَ: لاَ، وَلَكِنْ صَدَقَةً يَتَصَدَّقْنَ حِينَئِذٍ، تُلْقِي فَتَخَهَا، وَيُلْقِينَ، قُلْتُ: أَتُرَى حَقًّا عَلَى الإِمَامِ ذَلِكَ، وَيُذَكِّرُهُنَّ؟ قَالَ: إِنَّهُ لَحَقٌّ عَلَيْهِمْ، وَمَا لَهُمْ لاَ يَفْعَلُونَهُ؟ * قَالَ ابْنُ جُرَيْجٍ: وَأَخْبَرَنِي الحَسَنُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ سمَا، قَالَ: شَهِدْتُ الفِطْرَ مَعَ النَّبِيِّ جوَأَبِي بَكْرٍ، وَعُمَرَ، وَعُثْمَانَ سمْ يُصَلُّونَهَا قَبْلَ الخُطْبَةِ، ثُمَّ يُخْطَبُ بَعْدُ، خَرَجَ النَّبِيُّ جكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ حِينَ يُجَلِّسُ بِيَدِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ يَشُقُّهُمْ حَتَّى جَاءَ النِّسَاءَ مَعَهُ بِلاَلٌ، فَقَالَ:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ[الممتحنة: ۱۲] الآيَةَ، ثُمَّ قَالَ حِينَ فَرَغَ مِنْهَا: «آنْتُنَّ عَلَى ذَلِكِ؟» قَالَتِ امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ، لَمْ يُجِبْهُ غَيْرُهَا: نَعَمْ، - لاَ يَدْرِي حَسَنٌ مَنْ هِيَ - قَالَ: «فَتَصَدَّقْنَ» فَبَسَطَ بِلاَلٌ ثَوْبَهُ، ثُمَّ قَالَ: «هَلُمَّ، لَكُنَّ فِدَاءٌ أَبِي وَأُمِّي» فَيُلْقِينَ الفَتَخَ وَالخَوَاتِيمَ فِي ثَوْبِ بِلاَلٍ قَالَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ: "الفَتَخُ: الخَوَاتِيمُ العِظَامُ كَانَتْ فِي الجَاهِلِيَّةِ"»(ح ۹۷۸ و ۹۷۹)

«اسحاق بن ابراهیم بن نصر، از عبدالرزاق بن همّام، از ابن جُریج، از عطاء، از جابر بن عبداللهسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا جدر روز عید فطر بلند شد و نماز را آغاز کرد؛ سپس خطبه ایراد کرد و چون از آن فراغت یافت؛ پایین آمد و به نزد زنان رفت و آن‌ها را از اوضاع و احوال آخرت، آگاه گردانید؛ و این در حالی بود که آن حضرت جبر دست بلالستکیه داده بود؛ و بلالسجامه‌اش را گستراند و زنان در آن، صدقه می‌افکندند».

من به عطاء گفتم: آن صدقه، صدقه‌ی روز فطر بود؟ گفت: خیر؛ بلکه صدقه‌ای بود که در این وقت، خیرات می‌دادند؛ و زنان انگشتری‌های خویش و هرگونه زیور را در جامه‌ی بلال می‌انداختند.

ابن جریج می‌گوید: به عطاء گفتم: آیا این کار را بر امام لازم می‌بینی که زنان را در این روز، پند دهد؟ عطاء گفت: البته که این کار برایشان لازم است؛ و چرا این کار را نکنند؟

عبدالرزاق گفته است: «فَتخ»: انگشتری‌های بزرگی بود که در روزگار جاهلیّت می‌پوشیدند».

* در باب «غزوة بنی المصطلق من خزاعة» [۱۰۰۳]

«حَدَّثَنَا مَحْمُودٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ جغَزْوَةَ نَجْدٍ، فَلَمَّا أَدْرَكَتْهُ القَائِلَةُ، وَهُوَ فِي وَادٍ كَثِيرِ العِضَاهِ، فَنَزَلَ تَحْتَ شَجَرَةٍ وَاسْتَظَلَّ بِهَا وَعَلَّقَ سَيْفَهُ، فَتَفَرَّقَ النَّاسُ فِي الشَّجَرِ يَسْتَظِلُّونَ، وَبَيْنَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ دَعَانَا رَسُولُ اللَّهِ جفَجِئْنَا، فَإِذَا أَعْرَابِيٌّ قَاعِدٌ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ: "إِنَّ هَذَا أَتَانِي وَأَنَا نَائِمٌ، فَاخْتَرَطَ سَيْفِي، فَاسْتَيْقَظْتُ وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِي، مُخْتَرِطٌ صَلْتًا، قَالَ: مَنْ يَمْنَعُكَ مِنِّي؟ قُلْتُ: اللَّهُ، فَشَامَهُ ثُمَّ قَعَدَ، فَهُوَ هَذَا" قَالَ: وَلَمْ يُعَاقِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج»(ح ۴۱۳۹)

«محمود، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از زهری، از ابوسلمة، از جابر بن عبداللهسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: «با رسول خدا جدر جنگ «نجد» شرکت کردیم؛ و چون گرمی هوای نیمه روز ما را دریافت و آن حضرت جدر وادی پر از درخت خاردار قرار گرفت، زیر درختی فرود آمد و در سایه‌ی آن قرار گرفت و شمشیر خود را بر درخت آویخت؛ مردم در میان درختان، متفرق و پراکنده شدند و به سایه‌ها پناه بردند؛ در همین اثنا، رسول خدا جما را به سوی خویش فراخواند؛ ما به نزد وی رفتیم و مردی بادیه نشین را دیدیم که در پیش روی آن حضرت جنشسته است. پیامبر جفرمود: «این مرد به نزد من آمد و حال آن که من خوابیده بودم؛ شمشیر مرا از نیام بیرون آورد. وقتی بیدار شدم، او بر بالای سرم با شمشیر برهنه ایستاده بود و گفت: چه کسی می‌تواند تو را از دست من، بازدارد؟ گفتم: الله. شمشیر را در نیام کرد و سپس نشست. او همین مرد است». و رسول خدا جآن مرد بادیه نشین را مجازات نکرد».

* در باب «ما یكره من كثرة السؤال وتكلّف ما لا یعنیه» [۱۰۰۴]

«حَدَّثَنَا أَبُو اليَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، ح وحَدَّثَنِي مَحْمُودٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، أَخْبَرَنِي أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ جخَرَجَ حِينَ زَاغَتِ الشَّمْسُ فَصَلَّى الظُّهْرَ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ عَلَى المِنْبَرِ، فَذَكَرَ السَّاعَةَ، وَذَكَرَ أَنَّ بَيْنَ يَدَيْهَا أُمُورًا عِظَامًا، ثُمَّ قَالَ: "مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْأَلَ عَنْ شَيْءٍ فَلْيَسْأَلْ عَنْهُ، فَوَاللَّهِ لاَ تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَخْبَرْتُكُمْ بِهِ مَا دُمْتُ فِي مَقَامِي هَذَا"، قَالَ أَنَسٌ: فَأَكْثَرَ النَّاسُ البُكَاءَ، وَأَكْثَرَ رَسُولُ اللَّهِ جأَنْ يَقُولَ: "سَلُونِي"، فَقَالَ أَنَسٌ: فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: أَيْنَ مَدْخَلِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: "النَّارُ"، فَقَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُذَافَةَ فَقَالَ: مَنْ أَبِي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: "أَبُوكَ حُذَافَةُ"، قَالَ: ثُمَّ أَكْثَرَ أَنْ يَقُولَ: "سَلُونِي سَلُونِي"، فَبَرَكَ عُمَرُ عَلَى رُكْبَتَيْهِ فَقَالَ: رَضِينَا بِاللَّهِ رَبًّا، وَبِالإِسْلاَمِ دِينًا، وَبِمُحَمَّدٍ جرَسُولًا، قَالَ: فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ جحِينَ قَالَ عُمَرُ ذَلِكَ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: "وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلَيَّ الجَنَّةُ وَالنَّارُ آنِفًا، فِي عُرْضِ هَذَا الحَائِطِ، وَأَنَا أُصَلِّي، فَلَمْ أَرَ كَاليَوْمِ فِي الخَيْرِ وَالشَّرِّ"»(ح ۷۲۹۴)

«ابوالیمان، از شعیب، از زهری برای ما روایت کرده است؛ و همچنین محمود، از عبدالرزاق بن همّام، از معمر، از زهری، برای ما روایت کرده که وی گفته است: انس بن مالکسگوید: رسول خدا جبه هنگام مایل شدن خورشید به جانب غرب، بیرون شد و نماز ظهر را گزارد؛ آنگاه که سلام داد، بر فراز منبر ایستاد و از احوال قیامت، یاد کرد و اظهار داشت که قبل از قیامت، وقایع بزرگی رخ خواهد داد. سپس فرمود: «کسی که دوست می‌دارد از چیزی بپرسد؛ باید از آن بپرسد؛ به خدا سوگند! چیزی از من نمی‌پرسید، مگر آن که تا آنگاه که در همین جایگاه می‌باشم؛ به شما خبر می‌دهم».

انسسگوید: بسیاری از مردم می‌گریستند و رسول خدا جبسیار می‌فرمود: «از من بپرسید».

مردی نزد آن حضرت جایستاد وگفت: ای رسول خدا جورودگاه من کجاست؟ فرمود: «آتش». سپس عبدالله حُذافةسبلند شد وگفت: ای رسول خدا ج! پدرم کیست؟ فرمود: «پدرت، حُذافة است». سپس آن حضرت جمکرّراً فرمود: «از من بپرسید؛ از من بپرسید». آنگاه عمرسبر دو زانو نشست و گفت: بدین راضی شدیم که الله پروردگار ما و اسلام دین ما و محمد جپیامبر ماست. و چون عمرساین سخنان را گفت، رسول خدا جخاموش شد. پس از آن، آن حضرت جفرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در قبضه‌ی قدرت اوست! بهشت و دوزخ، هم اکنون در حال نماز، در جلو این دیوار بر من عرضه شد؛ و در نیکی و بدی، همچون امروز ندیده‌ام».

* در باب «حسن اسلام المرء» [۱۰۰۵].

* در باب «من اغتسل عریاناً وحده في الخلوة» [۱۰۰۶].

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ[البقرة: ۱۲۵]» [۱۰۰۷].

* در باب «دفن النخامة في المسجد» [۱۰۰۸].

* در باب «القضاء واللعان في المسجد بین الرجال والنساء» [۱۰۰۹].

* در باب «النوم قبل العشاء لمن غُلب» [۱۰۱۰].

* در باب «الذكر بعد الصلاة» [۱۰۱۱].

* در باب «فضل قیام اللیل» [۱۰۱۲].

* در باب «بدء الاذان» [۱۰۱۳].

به هر حال، روایات عبدالرزاق بن همّام/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۸۷ مورد آمده است.

[۹۹۳] بیوگرافی «عبدالرزاق بن همّام» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۳/۲/۱۳۰؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۲/۳۹۶؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۶/۳۸؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی ۲/۶۰۹؛ «البدایة و النهایة»، ابن کثیر ۱۰/۲۶۵؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۹/۵۶۳؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۲/۲۷؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۸/۴۱۲؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۲/۱۹۴؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۶/۲۷۸؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۵۹۹؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱۱/۴۴۷؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۲۰۱؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص ۱۵۸، «دول الاسلام»، حافظ ذهبی ۱/۹۴؛ «النجوم الزاهرة»؛ ابن تغری بردی ۲/۲۰۲ [۹۹۴] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۳۶۴ [۹۹۵] «جامع المسانید» ۲/۵۱۲ [۹۹۶] «تهذیب الکمال» حافظ مزّی ۱۹/۱۰۳ [۹۹۷] «تبییض الصحیفة»، ص ۷۶ [۹۹۸] «المناقب»، کردری ۲/۲۳۱ [۹۹۹] «عقود الجمان»، ص ۱۲۶ [۱۰۰۰] «جامع المسانید» ۱/۲۰۸ [۱۰۰۱] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۱۰۰ [۱۰۰۲] همان ۱/۱۳۳ [۱۰۰۳] همان ۲/۵۹۳ [۱۰۰۴] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۲/۱۰۸۳ [۱۰۰۵] همان ۱/۱۱ [۱۰۰۶] همان ۱/۴۲ [۱۰۰۷] همان ۱/۵۷ [۱۰۰۸] همان ۱/۵۹ [۱۰۰۹] همان ۱/۶۰ [۱۰۱۰] همان ۱/۸۱ [۱۰۱۱] همان ۱/۱۱۶ [۱۰۱۲] همان ۲/۱۵۱ [۱۰۱۳] همان ۱/۸۵