۶۶- عمر بن حَفص بن غیاث حنفی/ [۱۳۲۰] [متوفّای ۲۲۲ ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب» [۱۳۲۱]گوید:
وی، عمر بن حفص بن غیاث بن طلق بن معاویة نخعی، ابوحفص کوفی میباشد که از پدرش (حفص بن غیاث)، ابن ادریس، ابوبکر بن عیّاش، عثّام بن علی و سکین بن بکیر، (یا سکین بن مکیر)، به نقل روایت پرداخته است.
و از کسانی که از عمر بن حفص بن غیاث، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدینها اشاره کرد:
بخاری؛ مسلم، ابوداود؛ ترمذی؛ نسایی - سه بزرگوار اخیر، به واسطهی محمد بن ابوالحسین سمنانی، به نقل روایت از عمر بن حفص بن غیاث پرداختهاند - ؛ احمد بن ابراهیم دورقی؛ سلیمان بن عبدالجبّار؛ احمد بن یوسف سلمی؛ هارون حمّال؛ محمد بن یحیی ذُهلی؛ عبدالله دارمی؛ محمد بن علی بن میمون رَقّی، محمد بن یحیی بن کثیر حرّانی؛ ابراهیم جوزجانی؛ ابراهیم بن ابی بکر بن ابی شیبة؛ ابوحاتم رازی؛ ابوزرعة؛ یعقوب بن سفیان؛ احمد بن ملاعب بن حیّان؛ و دیگران.
ابوحاتم، در مورد عمر بن حفص بن غیاث گوید: «ثقة»؛ «وی، روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد است».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، عمر بن حفص بن غیاث را در شمار راویان ثقه و معتبر و مطمئن و مُعتمد ذکر کرده است.
بخاری و ابن سعد گفتهاند: «مات سنة اثنتین وعشرین ومائتین»؛ «عمر بن حفص، به سال ۲۲۲ ه . ق درگذشت»؛ و ابن سعد، این را نیز افزوده است که تاریخ وفات عمر بن حفص، در ماه ربیع الاول به سال ۲۲۲ ه . ق اتفاق افتاده است.
احمد عجلی و ابوزرعه گفتهاند: «ثقة»؛ «عمر بن حفص، فردی مؤثق و قابل اعتماد میباشد».
ابن شاهین در کتاب «الثقات» گفته است: احمد گوید: «صدوق»؛ «عمر بن حفص بن غیاث، از زمرهی راویان صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»، [۱۳۲۲]به ذکر عمر بن حفص بن غیاث پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف قرار داده است.
نگارنده گوید:
عمر بن حفص بن غیاث، از ابوحنیفه، از حمّاد، از ابراهیم نخعی، از اسود، از عایشهلچنین روایت کرده است که آن حضرت جفرمودند: «رُفع القلم عن ثلاثة: عن الصبیّ حتی یکبر؛ وعن المجنون حتّی یفیق؛ وعن النائم حتّی یستیقظ»؛ «قلم تکلیف، از سه نفر برداشته شده است؛ از کودک تا بزرگ شود؛ از دیوانه تا بهبود یابد و از شخص خوابیده، تا بیدار شود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید» [۱۳۲۳]ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابو محمد بخاری، این حدیث را از عمر بن حفص بن غیاث، از امام ابوحنیفه/روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عمر بن حفص بن غیاث/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «المضمضة والاستنشاق في الجنابة» [۱۳۲۴]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنِي سَالِمٌ، عَنْ كُرَيْبٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: حَدَّثَتْنَا مَيْمُونَةُ قَالَتْ: «صَبَبْتُ لِلنَّبِيِّ جغُسْلًا، فَأَفْرَغَ بِيَمِينِهِ عَلَى يَسَارِهِ فَغَسَلَهُمَا، ثُمَّ غَسَلَ فَرْجَهُ، ثُمَّ قَالَ بِيَدِهِ الأَرْضَ فَمَسَحَهَا بِالتُّرَابِ، ثُمَّ غَسَلَهَا، ثُمَّ تَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ، وَأَفَاضَ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ تَنَحَّى، فَغَسَلَ قَدَمَيْهِ، ثُمَّ أُتِيَ بِمِنْدِيلٍ فَلَمْ يَنْفُضْ بِهَا»»(ح ۲۵۹)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از سالم، از کُریب، از عبدالله بن عباسببرای ما روایت کرده که میمونةلگفته است: برای رسول خدا جآب غسل آماده کردم. آن حضرت جبا دست راست، بر دست چپ آب ریخت و هر دو دست را شست؛ آنگاه شرمگاه خویش را تمیز کرد؛ سپس دست خویش را بر زمین نهاد و بر خاک کشید؛ آنگاه دستها را شست؛ بعد از آن، دهان و بینی خویش را شست؛ سپس صورتش را شست و بعد، بر سر خویش آب ریخت؛ آنگاه خودش را به کناری کشید و پاها را شست؛ در آخر، برایش دستمال آورده شد (تا بدن را بدان خشک گرداند)؛ لیکن با آن، بدنش را خشک نکرد».
* در باب «اذا خاف الجُنب علی نفسه المرض او الموت، او خاف العطش، تیمّم» [۱۳۲۵]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ شَقِيقَ بْنَ سَلَمَةَ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ، وَأَبِي مُوسَى، فَقَالَ لَهُ أَبُو مُوسَى: أَرَأَيْتَ يَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ إِذَا أَجْنَبَ فَلَمْ يَجِدْ مَاءً، كَيْفَ يَصْنَعُ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ: لاَ يُصَلِّي حَتَّى يَجِدَ المَاءَ، فَقَالَ أَبُو مُوسَى: فَكَيْفَ تَصْنَعُ بِقَوْلِ عَمَّارٍ حِينَ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: «كَانَ يَكْفِيكَ» قَالَ: أَلَمْ تَرَ عُمَرَ لَمْ يَقْنَعْ بِذَلِكَ، فَقَالَ أَبُو مُوسَى: فَدَعْنَا مِنْ قَوْلِ عَمَّارٍ كَيْفَ تَصْنَعُ بِهَذِهِ الآيَةِ؟ فَمَا دَرَى عَبْدُ اللَّهِ مَا يَقُولُ، فَقَالَ: إِنَّا لَوْ رَخَّصْنَا لَهُمْ فِي هَذَا لَأَوْشَكَ إِذَا بَرَدَ عَلَى أَحَدِهِمُ المَاءُ أَنْ يَدَعَهُ وَيَتَيَمَّمَ فَقُلْتُ لِشَقِيقٍ فَإِنَّمَا كَرِهَ عَبْدُ اللَّهِ لِهَذَا؟ قَالَ: «نَعَمْ»»(ح ۳۴۶)
«عمر بن حفص، از پدرش، از اعمش برای ما روایت کرده که وی گفته است: از شقیق بن سلمة شنیدم که گفت: من نزد عبدالله بن مسعودسو ابوموسیسبودم؛ ابوموسی بدوگفت: ای ابو عبدالرحمن! اگر کسی جُنب گردد و آب نیابد، چه باید بکند؟ عبدالله گفت: نماز نگزارد تا آن که آب بیابد. ابوموسی گفت: در مورد قول عمار بن یاسرسچه میگویی که پیامبر جبه او گفته بود: «تو را تیمّم بسنده مینماید».
عبدالله بن مسعودسگفت: آیا ندیدی که عمرسبه گفتهاش قناعت نکرد؟ ابوموسیسگفت: از قول عمارسمیگذریم؛ دربارهی آیهی تیمّم چه گونه عمل میکنی؟ عبدالله ندانست که چه جوابی بگوید.
آنگاه عبدالله بن مسعودسگفت: اگر مردم را در این امر اجازه بدهم، در آن صورت، هر گاه برای یکی از آنها، آب سرد فراهم گردد، آب را میگذارد و تیمّم خواهد کرد!
(اعمش میگوید:) به شقیق گفتم: پس به همین خاطر بود که عبدالله بن مسعودستیمم را دوست نداشت. گفت: آری».
* در باب «من قال: لا یقطع الصلاة شیء» [۱۳۲۶]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ، ح قَالَ: الأَعْمَشُ، وَحَدَّثَنِي مُسْلِمٌ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، ذُكِرَ عِنْدَهَا مَا يَقْطَعُ الصَّلاَةَ الكَلْبُ وَالحِمَارُ وَالمَرْأَةُ، فَقَالَتْ: شَبَّهْتُمُونَا بِالحُمُرِ وَالكِلاَبِ، وَاللَّهِ «لَقَدْ رَأَيْتُ النَّبِيَّ جيُصَلِّي وَإِنِّي عَلَى السَّرِيرِ بَيْنَهُ وَبَيْنَ القِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً، فَتَبْدُو لِي الحَاجَةُ، فَأَكْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ، فَأُوذِيَ النَّبِيَّ ج، فَأَنْسَلُّ مِنْ عِنْدِ رِجْلَيْهِ»»(ح ۵۱۴)
«عمر بن حفص، از پدرش، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، از عایشهلبرای ما روایت کرده است؛ و اعمش گوید: مسلم، از مسروق، از عایشهلبرای من نقل کرده که وی گفته است: به نزد عایشهلاز چیزهایی یاد شد که نماز را قطع میکند؛ مانند عبور کردن سگ و الاغ و زن از جلو نمازگزار. عایشهلگفت: شما، ما زنان را به الاغها و سگها تشبیه کردید، به خدا سوگند که پیامبر جرا دیدم که نماز میگزارد و حال آن که من بر بسترم در میان او و قبله آرمیده بودم؛ و چون مرا ضرورتی پیش میآمد، ناخوشایند میداشتم که بنشینم و پیامبر جرا اذیت نمایم؛ از این رو، خودم را از پایین بستر، آهسته بیرون میکشیدم».
* در باب «فضل صلاة الفجر في جماعة» [۱۳۲۷]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: سَمِعْتُ سَالِمًا، قَالَ: سَمِعْتُ أُمَّ الدَّرْدَاءِ، تَقُولُ: دَخَلَ عَلَيَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ وَهُوَ مُغْضَبٌ، فَقُلْتُ: مَا أَغْضَبَكَ؟ فَقَالَ: «وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ جشَيْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ يُصَلُّونَ جَمِيعًا»»(ح ۶۵۰)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش برای ما روایت کرده که وی گفته است: از سالم شنیدم که گفت: از امّ درداءلشنیدم که میگفت: ابودرداءسدر حالی که بسیار خشمگین بود، به نزدم آمد؛ بدو گفتم: چه چیزی تو را خشمگین ساخته است؟ وی گفت: به خدا سوگند! نمیدانم که چیزی نیکو از امّت محمد جباقی مانده باشد به جز این که نماز را در جماعت میگزارند».
* در باب «ساعات الوتر» [۱۳۲۸]
«حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُسْلِمٌ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «كُلَّ اللَّيْلِ أَوْتَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج، وَانْتَهَى وِتْرُهُ إِلَى السَّحَرِ»»(ح ۹۹۶)
«عمر بن حفص بن غیاث، از پدرش، از اعمش، از مُسلم، از مسروق، برای ما روایت کرده که عایشهلگفت: رسول خدا جدر تمام بخشهای شب، نماز وتر را میخواند؛ و آخرین وقت خواندن وتر، هنگام سحر بود».
* در باب «الاِبراد بالظهر في شدّة الحرّ». [۱۳۲۹]
* در باب «حدّ المریض ان یشهد الجماعة». [۱۳۳۰]
* در باب «القراءة في الظهر». [۱۳۳۱]
* در باب «التکبیر ایّام مِنیٰ واذا غدا الی عرفة» [۱۳۳۲]
* در باب «ما جاء في الجنائز». [۱۳۳۳]
* در باب «اذا لم یجد کفناً الّا ما یواری رأسه أو قدمیه، غطّی به رأسه». [۱۳۳۴]
* در باب «ما ینهی من الویل ودعوی الجاهلیة عند المصیبة». [۱۳۳۵]
* در باب «زکاة البقر» [۱۳۳۶]
به هر حال، روایات عمر بن حفص بن غیاث/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/در بیشتر از ۴۸ مورد آمده است.
[۱۳۲۰] بیوگرافی «عمر بن حفص بن غیاث» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر» امام بخاری ۳/۲/۱۰۵؛ «رجال صحیح البخاری»، کلا باذی ۲/۷۸۲ ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۵/۱۰۳ ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۱۰/۶۳۹ ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۲/۵۰ ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۲/۳۰۷ ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۷۱۴ ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱۴/۴۴ ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص ۱۳۸؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد ۶/۴۱۳ ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۱/۳۴۰ [۱۳۲۱] «تهذیب التهذیب» ۷/۳۸۱ ۳۸۲ [۱۳۲۲] «الجواهر المضیة» ۱/۳۹۰ [۱۳۲۳] «جامع المسانید» ۲/۳۹ و ۴۰ [۱۳۲۴] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۴۰ [۱۳۲۵] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۵۰ [۱۳۲۶] همان ۱/۷۳ [۱۳۲۷] همان ۱/۹۰ [۱۳۲۸] همان ۱/۱۳۶ [۱۳۲۹] همان ۱/۷۷ [۱۳۳۰] همان ۱/۹۱ [۱۳۳۱] همان ۱/۱۰۵ [۱۳۳۲] همان ۱/۱۳۲ [۱۳۳۳] همان ۱/۱۶۵ [۱۳۳۴] همان ۱/۱۷۰ [۱۳۳۵] همان ۱/۱۷۳ [۱۳۳۶] همان ۱/۱۹۶