۳۰- زُهیر بن معاویة حنفی/ [۷۱۱] [متوفّای ۱۷۳ ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۷۱۲]گوید:
وی، حافظ و حجّت در حدیث، زُهیر بن معاویة بن حُدَیج (بن رُحیل بن زُهیر بن خیثمة)، ابوخثیمه جُعفی کوفی، محدّث جزیره و برادر «رُحیل» و «حُدیج» میباشد که از اسود بن قیس، ابواسحاق، سماک بن حرب، حُمید طویل، ابوالزبیر، زیاد بن علاقة و کسان دیگر از طبقهی آنان، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که از زُهیر بن معاویة، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ابوداود؛ حسن بن موسی اَشیب؛ ابونعیم؛ ابوجعفر نفیلی؛ احمد بن یونس؛ یحیی بن یحیی تمیمی و و شماری دیگر از مردمان.
زُهیر بن معاویة، یکی از دانشوران و صاحب نظران عرصهی روایت و درایت و یکی از علماء و اندیشمندان عرصهی حدیث بود.
سفیان بن عیینه خطاب به یکی از دانش پژوهان و جستجوگران علم و دانش گفت: «علیك بزهیر بن معاویة؛ فما بالكوفة مثله»؛ «زُهیر بن معاویة را دریاب و او را لازم بگیر؛ زیرا در کوفه، کسی به سان او، وجود ندارد».
و معاذ بن معاذ گوید: «و الله! ما كان سفیان الثوری عندی بأثبت من زهیر»؛ «سوگند به خدا! از دیدگاه من، سفیان ثوری، مؤثقتر و معتبرتر از زُهیر بن معاویة نیست».
و شعیب بن حرب، پس از آن که حدیثی از زهیر و شعبه ذکر کرده بود، گفت: «زهیر، احفظ عندی من عشرین مثل شعبة»؛ «از دیدگاه و نظرگاه من، زهیر از بیست نفر مثل شعبه، حافظتر و ضابطتر میباشد».
و احمد بن حنبل گوید: «زهیر، من معادن العلم»؛ «زُهیر بن معاویة، یکی از گنجینهها و ذخیرههای علم و دانش و حکمت و فرزانگی است».
ابوحاتم رازی گوید: «زهیر، احبّ الینا من اسرائیل في كلّ شیء الّا في حدیث ابی اسحاق؛ قیل لابی حاتم: فزائدة وزهیر؟ قال: زهیر، اَتقن وهو صاحب سنّة غیر انّه تأخّر سماعه عن ابی اسحاق»؛ «از دیدگاه ما، زُهیر بن معاویة نسبت به اسرائیل، در هر چیز - به جز در نقل حدیث از ابواسحاق - بهتر و بایستهتر است». از ابوحاتم پرسیده شد: دیدگاه شما در مورد مقایسهی زائده با زهیر چیست؟ وی در پاسخ گفت: «زهیر، ماهرتر و خبرهتر و زبردستتر و چیرهتر است؛ زیرا وی، صاحب «سنّت» است؛ و تفاوت فقط در همین است که در سماع زهیر از ابواسحاق، تأخیر وجود دارد».
ابوحاتم در ادامهی سخنانش گفت: زُهیر بن معاویة، در ماه رجب، به سال ۱۷۳ ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش، او را بیامرزد و در جوار رحمتهای بیکران خویش جای دهد.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة» [۷۱۳]، به بیان بیوگرافی و زندگی نامهی زُهیر بن معاویة پرداخته و وی را از دانشوران و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «ابوخیثمة الكوفی، من اصحاب الامام؛ ووثّقه ابن معین»؛ «ابوخیثمه کوفی (زهیر بن معاویه)، از شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/است؛ و یحیی بن معین نیز او را مؤثق و قابل اعتماد معرفی نموده است».
علی بن جعد گوید: «كان رجل یختلف الی زهیر؛ ثم فقده؛ فأتاه بعد ذلك؛ فقال: این كنتَ؟ قال: ذهبتُ الی ابی حنیفة. فقال: نعم؛ ما تعلّمتَ لمجلس تجلسه مع ابی حنیفة خیر في ذلك من ان تأتینی شهراً»؛ «مردی به نزد زُهیر بن معاویة (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی و روایت و درایت) رفت و آمد داشت و به نزد او آمد و شد میکرد؛ سپس، زُهیر بن معاویة، چند روزی آن مرد را نیافت؛ و چون، پس از مدتی به نزد او آمد، از او پرسید: کجا بودی؟ آن مرد در پاسخ گفت: (برای یادگیری و فراگیری اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی) به نزد امام ابوحنیفه/رفته بودم. زهیر، خطاب بدان مرد گفت: آری؛ اگر چنانچه در یک مجلس از مجالس و محافل علمی و آموزشی امام ابوحنیفه/بنشینی و در آن مجلس، چیزی را از وی فرا بگیری، برای تو بهتر و ارزندهتر از آن خواهد بود که به مدت یک ماه به نزد من بیایی و به یادگیری و فراگیری علم و دانش بپردازی! (یعنی یک جلسهی درس امام ابوحنیفه/، برابر با آمدن یک ماه به نزد من است!)».
و شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری» [۷۱۴]، زُهیر بن معاویة را در شمار دانشوران و صاحب نظران احناف و در زمرهی اساتید امام بخاری/برشمرده و در ادامه گفته است: «هو من رواة الستة»؛ «زُهیر بن معاویة، یکی از از راویان شش کتاب معتبر حدیث میباشد»؛ (یعنی «الجامع الصحیح» بخاری؛ «الجامع الصحیح» مسلم؛ «سُنن ترمذی»؛ «سُنن ابوداود»؛ «سنن ابن ماجه»؛ و «سُنن نسایی».)
و در کتاب «تهذیب التهذیب» [۷۱۵]نیز به این موضوع پرداخته شده است که زُهیر بن معاویة، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی روایت نمودهاند.
و در کتاب «جامع المسانید» [۷۱۶]، آمده است: «و انّه مع جلالة قدره في العلم، وكوفه شیخ شیوخ البخاری ومسلم، من اصحاب الامام ابی حنیفة، وروی عنه كثیراً في هذه المسانید؛ «زُهیر بن معاویة - با وجود این که در عرصهی علم و دانش، از شأن و جایگاهی بس والا برخودار است و استاد اساتید بخاری و مسلم به شمار میآید - باز هم از شاگردان و اصحاب امام ابوحنیفه/است؛ از این رو، در این مسانید نیز، از وی، بسیار حدیث روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»، [۷۱۷]زُهیر بن معاویة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است. [۷۱۸]
نگارندهی سطور گوید:
زُهیر بن معاویة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به حساب میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قصّة وفد طیّ وحدیث عدیّ بن حاتم» [۷۱۹]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، قَالَ: حَدَّثَنِي زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ، أَنَّ النَّبِيَّ ج«غَزَا تِسْعَ عَشْرَةَ غَزْوَةً، وَأَنَّهُ حَجَّ بَعْدَ مَا هَاجَرَ حَجَّةً وَاحِدَةً، لَمْ يَحُجَّ بَعْدَهَا حَجَّةَ الوَدَاعِ»، قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: «وَبِمَكَّةَ أُخْرَى»»(۴۴۰۴)
«عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق برای ما روایت کرده که وی گفته است: زید بن ارقمسگوید: پیامبر خدا جدر نوزده غزوه جهاد کرده است و پس از آن که به مدینه هجرت کرد، حج کرد؛ و در طول عمر خویش، فقط یک بار حج نمود و پس از آن حج نکرد. و آن حج، در حجّة الوداع بود.
ابواسحاق گوید: آن حضرت ج(قبل از هجرت) در مکه حج دیگر کرده است».
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ﴾[آل عمران: ۱۵۳]» [۷۲۰]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا أَ بُو إِسْحَاقَ، قَالَ: سَمِعْتُ البَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ سمَا، قَالَ: «جَعَلَ النَّبِيُّ جعَلَى الرَّجَّالَةِ يَوْمَ أُحُدٍ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَيْرٍ، وَأَقْبَلُوا مُنْهَزِمِينَ فَذَاكَ إِذْ يَدْعُوهُمُ الرَّسُولُ فِي أُخْرَاهُمْ، وَلَمْ يَبْقَ مَعَ النَّبِيِّ جغَيْرُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا»»(ح ۴۵۶۱)
«عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از براء بن عازبسشنیدم که گفت: رسول خدا جدر روز جنگ اُحد، عبدالله بن جُبیرسرا فرماندهی افراد پیاده قرار داد؛ و آنهایی که شکست خورده بودند، برگشتند. از این رو، فرمودهی خداوند اشاره به همین است که: پیامبر جآنها را از پشت سرشان فرامی خواند. و در آن روز، به جز دوازده نفر با پیامبر جباقی نمانده بود».
* در باب ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ﴾[الأنفال: ۳۹] [۷۲۱]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ، حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا بَيَانٌ، أَنَّ وَبَرَةَ حَدَّثَهُ، قَالَ: حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ جُبَيْرٍ، قَالَ: خَرَجَ عَلَيْنَا - أَوْ إِلَيْنَا - ابْنُ عُمَرَ، فَقَالَ رَجُلٌ: كَيْفَ تَرَى فِي قِتَالِ الفِتْنَةِ؟ فَقَالَ: وَهَلْ تَدْرِي مَا الفِتْنَةُ؟ «كَانَ مُحَمَّدٌ جيُقَاتِلُ المُشْرِكِينَ، وَكَانَ الدُّخُولُ عَلَيْهِمْ فِتْنَةً وَلَيْسَ كَقِتَالِكُمْ عَلَى المُلْكِ»»(ح ۴۶۵۱)
«احمد بن یونس، از زُهیر بن معاویة، از بَیان، از وَبرة برای ما روایت کرده که وی گفته است: سعید بن جبیر گوید: عبدالله بن عمرببه نزد ما آمد؛ مردی گفت: دربارهی جنگی که فتنه آن را سبب شده باشد، چه میاندیشی؟ ابن عمربگفت: آیا تو میدانی که فتنه چیست؟ محمد جبا مشرکان میجنگید؛ و به راستی، در آمدن بر مشرکان و چندگانه پرستان فتنه بود؛ و جنگ آن حضرت جمانند جنگ شما بر سر تصاحب قدرت نبود».
* در باب ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾[الضحى: ۳] [۷۲۲]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ، حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا الأَسْوَدُ بْنُ قَيْسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ جُنْدُبَ بْنَ سُفْيَانَ س، قَالَ: «اشْتَكَى رَسُولُ اللَّهِ جفَلَمْ يَقُمْ لَيْلَتَيْنِ - أَوْ ثَلاَثًا -»، فَجَاءَتْ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: يَا مُحَمَّدُ، إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ شَيْطَانُكَ قَدْ تَرَكَكَ، لَمْ أَرَهُ قَرِبَكَ مُنْذُ لَيْلَتَيْنِ - أَوْ ثَلاَثَةٍ - فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ:﴿وَٱلضُّحَىٰ١ وَٱلَّيۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾[الضحى: ۱-۳] قَوْلُهُ: ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾[الضحى: ۳]: «تُقْرَأُ بِالتَّشْدِيدِ وَالتَّخْفِيفِ، بِمَعْنًى وَاحِدٍ، مَا تَرَكَكَ رَبُّكَ» وَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «مَا تَرَكَكَ وَمَا أَبْغَضَكَ»»(ح ۴۹۵۰)
«احمد بن یونس، از زُهیر بن معاویة، از اسود بن قیس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جندب بن سفیان شنیدم که گفت: رسول خدا جبیمار شد و دو یا سه شب برای نماز تهجّد برنخاست؛ از این رو، زنی (زن ابولهب) آمد وگفت: ای محمد! امیدوارم که شیطانت، تو را رها کرده و واگذاشته باشد. او را نمیبینم که برای دو یا سه شب به تو نزدیک شده باشد. از این رو، خداوند بلند مرتبه این آیات را نازل کرد: ﴿وَٱلضُّحَىٰ١ وَٱلَّيۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾[الضحى: ۱-۳] «سوگند به روشنایی آغازین روز؛ و سوگند به شب در آن هنگام که میآرامد؛ پروردگارت تو را رها نکرده است و دشمن ندانسته است و مورد خشم قرار نداده است».
* در باب «فضل سورة الكهف» [۷۲۳]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ، قَالَ: كَانَ رَجُلٌ يَقْرَأُ سُورَةَ الكَهْفِ، وَإِلَى جَانِبِهِ حِصَانٌ مَرْبُوطٌ بِشَطَنَيْنِ، فَتَغَشَّتْهُ سَحَابَةٌ، فَجَعَلَتْ تَدْنُو وَتَدْنُو وَجَعَلَ فَرَسُهُ يَنْفِرُ، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَتَى النَّبِيَّ جفَذَكَرَ ذَلِكَ لَهُ فَقَالَ: «تِلْكَ السَّكِينَةُ تَنَزَّلَتْ بِالقُرْآنِ»»(ح ۵۰۱۱)
«عمرو بن خالد، از زُهیر بن معاویة، از ابواسحاق، از براء بن عازبسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی سورهی کهف را در حالی میخواند که به یک سوی وی، اسبی بود که با دو ریسمان بسته شده بود؛ ابری آمد و آن مرد را فراگرفت و اندک اندک بدو نزدیک شد و اسب وی (از ترس) پا به فرار نهاد؛ چون صبح فرارسید، وی به نزد پیامبر جآمد و این ماجرا را به اطلاع رسول خدا جرسانید. آن حضرت جفرمود: «آن، رحمتی است که به خاطر قرآن، نازل شده است».
* در باب «الصلاة من الایمان» [۷۲۴].
* در باب «اذا غسل الجنابة او غیرها فلم یذهب اثره» [۷۲۵].
* در باب «من اَفاض علی رأسه ثلاثاً» [۷۲۶].
* در باب «قراءة الرجل في حجر امرأته» [۷۲۷].
* در باب «اذا رأت المستحاضة الطهر» [۷۲۸].
* در باب «اذا بدره البزاق، فلیأخذه بطرف ثوبه» [۷۲۹].
* در باب «الاذان قبل الفجر» [۷۳۰].
* در باب «تخفیف الامام في القیام واِتمام الركوع والسجود» [۷۳۱].
به هر حال، روایات زُهیر بن معاویة/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۴۹ مورد آمده است.
[۷۱۱] بیوگرافی «زهیر بن معاویة» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۲/۱/۴۲۷؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۱/۲۷۱؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۸/۱۸۱؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۶/۳۳۷؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۱/۳۲۷؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی ۲/۸۶؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۳/۳۰۳؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۳۱۷؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۱۰۵؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری ۳/۲۶۶ و ۲۶۷ به شمارهی ۸۸۶؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد ۶/۳۷۶؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص ۱۰۵؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۱/۲۸۲؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۶/۳۴۷؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۱/۱۵۲ [۷۱۲] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۲۳۳ [۷۱۳] «الجواهر المضیة» ۱/۲۴۵ [۷۱۴] «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» ۱/۶۷ [۷۱۵] «تهذیب التهذیب» ۳/۳۰۳ [۷۱۶] «جامع المسانید» ۲/۴۵۸ [۷۱۷] «عقود الجمان»؛ ص ۱۱۲ [۷۱۸] «المناقب»، کردری ۲/۲۲۳ [۷۱۹] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۲/۶۳۲ [۷۲۰] همان ۲/۶۵۵ [۷۲۱] همان ۲/۶۷۰ [۷۲۲] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۲/۷۳۸ و ۷۳۹ [۷۲۳] همان ۲/۷۴۹ [۷۲۴] همان ۱/۱۰ [۷۲۵] همان ۱/۳۶ [۷۲۶] همان ۱/۳۹ [۷۲۷] همان ۱/۴۳ [۷۲۸] همان ۱/۴۷ [۷۲۹] همان ۱/۵۹ [۷۳۰] همان ۱/۸۷ [۷۳۱] همان ۱/۹۷