صحیح بخاری به روایتی دیگر - احادیث شاگردان امام ابوحنيفه و روایات علمای احناف در صحیح بخاری

فهرست کتاب

۵۲- عبدالله بن داود خُرَیْبِیْ حنفی/ [۱۰۶۳] [متوفّای ۲۱۳ ه‍ . ق]

۵۲- عبدالله بن داود خُرَیْبِیْ حنفی/ [۱۰۶۳] [متوفّای ۲۱۳ ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۱۰۶۴]گوید:

وی، پیشوای نمونه و الگو و رهبر ایده آل و اسوه، «ابوعبدالرحمن، عبدالله بن داود بن عامر همدانی شعبی کوفی» می‌باشد که در محله‌ای از بصره، به نام «خُریبة» سکونت داشت.

او از هشام بن عروة، اعمش، ثور بن یزید، ابن جُریج، اوزاعی و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان، به سماع حدیث پرداخته است.

و از کسانی که از عبدالله بن داود خُریبی، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

حسن بن صالح؛ سفیان بن عیینة - این دو نفر، از زمره‌ی اساتید عبدالله بن داود خُریبی نیز به شمار می‌آیند -، مُسدّد؛ بندار؛ فلّاس؛ کریمی؛ بشر بن موسی؛ و شماری دیگر از سائر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

ابن سعد گوید: «كان ثقة عابداً ناسكاً»؛ «عبدالله بن داود، انسانی مؤثّق و معتبر، پارسا و عابد، زاهد و پرستشگر، و ریاضت کش و گوشه‌گیر بود».

یحیی بن معین گوید: «ثقة مأمون»؛ «ابن داود خُریبی، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و امانت دار و درستکار و شریف بود».

زید بن اخزم گوید: «سمعتُ الخریبی یقول: نول الرجل ان یكره ولده علی طلب الحدیث؛ لیس الدین بالكلام؛ انّما الدین، بالآثار؛ وروی عنه الكدیمی؛ قال: ما كذبتُ الّا مرّة واحدة؛ قال لی ابی: قرأتَ علی المعلّم؟ قلتُ: نعم؛ ولم یكن قرأتُ عن وكیع؛ قال: النظر الی وجه عبدالله بن داود، عبادة»؛ «از عبدالله بن داود خُریبی شنیدم که می‌گفت: هدیه و پیشکش مرد به فرزندش، این است که وی را بر جست و جو و کند و کاو و یادگیری و فراگیری حدیث وادارد؛ دین، با کلام به دست نمی‌آید؛ بلکه جز این نیست که دین، فقط با آثار (احادیث و روایات) فراگرفته می‌شود و فراچنگ می‌آید».

کدیمی از ابن داود خُریبی چنین نقل کرده که وی گفته است: در طول زندگی خویش، فقط یک بار دست به دروغ بافی یازیدم؛ آن هم زمانی بود که پدرم به من گفت: آیا به نزد آموزگار و معلّم خویش (وکیع بن جرّاح) درس خویش را خواندی؟ من در پاسخ گفتم: آری؛ و این در حالی بود که چیزی را در نزد وکیع، نخوانده بودم.

کدیمی گوید: نگاه کردن به صورت عبدالله بن داود خُریبی، نوعی عبادت به شمار می‌آید».

اسماعیل قاضی گوید: «لمّا دخل یحیی بن اكثم البصرة، مضی الی الخُریبی لیسمع منه؛ فقال له: متّعتُ بك؛ انّی لمّا نظرتُ الیك، نویتُ الّا احدّثك»؛ «چون یحیی بن اکثم وارد بصره شد، برای سماع حدیث، به سوی عبدالله بن داود خریبی رهسپار و روان شد و به نزد او رفت؛ آنگاه خطاب بدو گفت: چشم خویش را به دیدن تو منوّر و روشن کردم و به تمام و کمال، لذّت و خوشی فراچنگ آوردم؛ بی‌گمان، هرگاه به سوی تو نگاه می‌کنم، ناگزیر از سخن گفتن و صحبت نمودن با تو می‌شوم».

و حکایت شده است که خطاب به عبدالله بن داود خُریبی گفته شد: «رجع ابوحنیفة عن مسائل كثیرة»؛ «امام ابوحنیفه/، از احکام و مسائلی فراوان، رجوع کرده است». وی در پاسخ گفت: «انّما یرجع الفقیه اذا اتّسع علمه»؛ «رجوع فقیه و دانشمند، نشأت گرفته از گسترده شدن و وسیع گردیدن علم و دانش وی است».

عبدالله بن داود خُریبی، از زمره‌ی کسانی بود که در موضوع «خلق قرآن»، به خاطر دوری گزیدن از فتنه‌ها و به جهت کم جرأتی و کم دلی، توقّف کرد و در این زمینه، نه در موافقت و نه در مخالفت، سخنی به میان نیاورد و راه بی‌طرف بودن را در پیش گرفت.

و سرانجام، عبدالله بن داود خُریبی، در ماه شوّال، به سال ۲۱۳ ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.

عبدالله بن داود خُریبی، (در اواخر عمر خویش) از روایت کردن احادیث، فاصله گرفت و از این کار، دست شست؛ از این رو، امام بخاری، هیچ حدیثی را از عبدالله بن داود خُریبی، نشنیده است؛ بلکه تمامی روایات بخاری از وی، از شاگردان وی می‌باشد.

علامه عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة» [۱۰۶۵]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن داود خُریبی پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی له الجماعة الّا مُسلماً»؛ «از میان شش پیشوای حدیث (جماعت راویان: بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، فقط مسلم، از وی حدیث روایت ننموده است؛ و پنج پیشوای دیگر، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.»

شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی، در «مقدمة لامع الدراری» [۱۰۶۶]گوید: «و هو من رواة الستة»؛ «عبدالله بن داود خُریبی، از زمره‌ی راویان شش کتاب صحیح حدیث می‌باشد».

و در کتاب «جامع المسانید» [۱۰۶۷]چنین آمده است: «هو یروی عن الامام ابی حنیفة/في هذه المسانید»؛ «عبدالله بن داود، در این مسانید، به نقل روایت، از امام ابوحنیفه/پرداخته است».

و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان» [۱۰۶۸]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است.

نگارنده گوید:

عبدالله بن داود خُریبی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «من استحیی، فأمر غیره بالسئوال» [۱۰۶۹]

«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُنْذِرٍ الثَّوْرِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الحَنَفِيَّةِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، قَالَ: كُنْتُ رَجُلًا مَذَّاءً فَأَمَرْتُ المِقْدَادَ بْنَ الأَسْوَدِ أَنْ يَسْأَلَ النَّبِيَّ جفَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «فِيهِ الوُضُوءُ»»(ح ۱۳۲)

«مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از اعمش، از منذر ثوری، از محمد بن حنفیة، از علیسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: «من فردی بودم که مَذی زیادی از من خارج می‌شد. به مقداد بن اسود گفتم که درباره‌ی حکم آن، از رسول خدا جسؤال کند. او نیز پرسید: رسول خدا جدر جواب فرمود: «در چنین صورتی، باید وضو گرفت».

* در باب «من اسمع الناس تكبیر الامام» [۱۰۷۰]

«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ جمَرَضَهُ الَّذِي مَاتَ فِيهِ أَتَاهُ بِلاَلٌ يُوذِنُهُ بِالصَّلاَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ»، قُلْتُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَجُلٌ أَسِيفٌ إِنْ يَقُمْ مَقَامَكَ يَبْكِي، فَلاَ يَقْدِرُ عَلَى القِرَاءَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ»، فَقُلْتُ: مِثْلَهُ، فَقَالَ فِي الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعَةِ: «إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ»، فَصَلَّى وَخَرَجَ النَّبِيُّ جيُهَادَى بَيْنَ رَجُلَيْنِ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ يَخُطُّ بِرِجْلَيْهِ الأَرْضَ، فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَكْرٍ ذَهَبَ يَتَأَخَّرُ، فَأَشَارَ إِلَيْهِ أَنْ صَلِّ، فَتَأَخَّرَ أَبُو بَكْرٍ س، وَقَعَدَ النَّبِيُّ جإِلَى جَنْبِهِ، وَأَبُو بَكْرٍ يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ تَابَعَهُ مُحَاضِرٌ، عَنِ الأَعْمَشِ»(ح ۷۱۲)

«مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، از عایشهلبرای ما روایت کرده که وی گفته است: چون رسول خدا جمریض شد (در همان مریضی که در آن وفات یافت)، بلالسبه نزدش آمد تا او را از نماز آگاه کند. آن حضرت جفرمود: «ابوبکر را بگویید تا با مردم نماز بگزارد». من گفتم: ابوبکر، مردی دل نرم است؛ چون به جایگاه تو بایستد، گریه‌اش می‌گیرد و توان آن را ندارد که قرائت کند.

آن حضرت جفرمود: «ابوبکر را بگویید تا برای مردم نماز بگزارد»؛ من گفته‌ام را تکرار کردم. آن حضرت جبار سوم یا چهارم فرمود: «شما زنان، چون زنان هم صحبت یوسف هستید؛ به ابوبکر بگویید که با مردم نماز بگزارد».

ابوبکرسنیز با مردم نماز می‌گزارد و پیامبر جدر میان دو مرد که او را کمک می‌کردند، بیرون شد؛ گویی اکنون به سوی او می‌نگرد که پاهایش بر زمین کشیده می‌شد. چون ابوبکرسآن حضرت را دید، خواست که عقب آید؛ ولی آن حضرت جبه وی اشاره کرد که: «نماز بگزار». ابوبکرسعقب آمد و پیامبر خدا جدر کنار وی نشست و ابوبکرستکبیر نماز را به مردم می‌شنوانید.

محاضر، از اعمش، عبدالله را در این حدیث، متابعت نموده است».

* در باب «ما وُطیء من التصاویر» [۱۰۷۱]

«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «قَدِمَ النَّبِيُّ جمِنْ سَفَرٍ، وَعَلَّقْتُ دُرْنُوكًا فِيهِ تَمَاثِيلُ، فَأَمَرَنِي أَنْ أَنْزِعَهُ فَنَزَعْتُهُ»»(ح ۵۹۵۵ و ۵۹۵۶)

«مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از هشام، از پدرش، از عایشهلبرای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا جاز سفری برگشت و حال آن که من پرده‌ای را آویخته بودم که بر آن، صورت‌هایی وجود داشت؛ آن حضرت جفرمان داد که آن را برکنم؛ من نیز آن را برکندم.

عایشهلگوید: من و پیامبر جاز یک ظرف، غسل می‌کردیم».

* در باب «السارق حین یسرق» [۱۰۷۲].

* در باب «قوله عزوجل: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٧٧[آل عمران: ۷۷]» [۱۰۷۳].

[۱۰۶۳] بیوگرافی «عبدالله بن داود خُریبی» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۳/۱/۸۲؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۱/۴۰۴؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۵/۴۷؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۹/۳۴۶؛ «دول الاسلام»، حافظ ذهبی ۱/۹۴؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۲/۲۹؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۷/۶۰؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۲/۸۳؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۵/۱۷؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۴۸۹؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱۰/۱۰۹؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۱۶۶؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص۱۴۶، «العبر»، حافظ ذهبی ۱/۳۴۶؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۱/۲۸۸ [۱۰۶۴] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۳۳۷ و ۳۳۸ [۱۰۶۵] «الجواهر المضیة» ۱/۲۷۵ [۱۰۶۶] «مقدمة لامع الدراری» ۱/۶۶ [۱۰۶۷] «جامع المسانید»، خوارزمی ۲/۵۱۳ [۱۰۶۸] «عقود الجمان»؛ ص ۱۲۱ [۱۰۶۹] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۲۴ و ۲۵ [۱۰۷۰] همان ۱/۹۸ [۱۰۷۱] همان ۲/۸۸۰ [۱۰۷۲] همان ۲/۱۰۰۲ [۱۰۷۳] همان ۲/۶۵۳