صحیح بخاری به روایتی دیگر - احادیث شاگردان امام ابوحنيفه و روایات علمای احناف در صحیح بخاری

فهرست کتاب

۱۱۳- یزید بن هارون واسطی حنفی/ [۲۰۸۵] [متوفّای ۲۰۶ ه‍ . ق]

۱۱۳- یزید بن هارون واسطی حنفی/ [۲۰۸۵] [متوفّای ۲۰۶ ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۲۰۸۶]گوید:

وی، حافظ نمونه و ایده آل و محدّث الگو و اسوه، شیخ الاسلام: یزید بن هارون بن زاذی، ابوخالد سُلمی واسطی می‌باشد.

یزید بن هارون، به سال ۱۱۸ ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخت:

عاصم احول؛ یحیی بن سعید؛ سلیمان تیمی؛ جریری؛ داود بن ابوهند؛ ابن عون؛ و شمار زیادی از دیگر صاحب نظران و اندیشمندان اسلامی.

و از کسانی که به سماع حدیث از یزید بن هارون پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

احمد بن حنبل؛ علی بن مدینی؛ ابوخیثمه؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ عبد بن حُمید؛ احمد بن فرات؛ ابوقلابة رقاشی؛ حارث بن ابواسامة؛ عبدالله بن روح مداینی؛ ادریس بن جعفر - آخرین بازمانده از شاگردان یزید بن هارون - و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و حکمت و فرزانگی.

علی بن مدینی گوید: «ما رأیتُ أحفظ من یزید بن هارون»؛ «من، کسی را حافظ‌تر و ضابط‌تر برای حدیث، از یزید بن هارون ندیده‌ام».

یحیی بن یحیی گوید: «یزید، أحفظ من وكیع»؛ «یزید بن هارون، نسبت به وکیع بن جرّاح، حافظ‌تر و ضابط‌تر است».

احمد بن حنبل گفته است: «كان یزید حافظاً متقناً»؛ «یزید بن هارون، حافظی ماهر و خبره، کاردان و توانا، چیره دست و حاذق و متخصّص و کارشناس بود».

زیاد بن ایوب گوید: «ما رأیتُ لیزید كتاباً قطّ»؛ «هرگز برای یزید بن هارون، کتابی را ندیده‌ام؛ (بلکه وی، پیوسته از حفظ، به روایت احادیث می‌پرداخت)».

احمد گوید: «یزید، كان له فقه؛ ما كان أذكاه وأفهمه وأفطنه»؛ «یزید، فقیه و دانا، آگاه و مطلّع، خبره و صاحب نظر و دانشور و فقه خوانده بود؛ و چه قدر با ذکاوت و باهوش، فهیم و زیرک، هشیار و با فراست و زرنگ و هوشمند بود».

از عاصم بن علی، روایت است که گفت: «كان یزید یقوم اللیل وصلّی الصبح بوضوء العتمة نیّفاً وأربعین سنة»؛ «یزید بن هارون، شب‌ها را با عبادت و شب زنده داری به صبح می‌رساند و به مدت چهل و اندی سال، نماز صبح را با وضوی عشاء گزارد».

احمد عجلی گوید: «یزید، ثقةٌ ثبتٌ متعبّد، حسن الصلاة جدّاً»؛ «یزید بن هارون، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق، مطمئن و قوی، معتبر و مورد تأیید، متدیّن و مذهبی و پارسا و پرهیزگار بود که به زیبایی هر چه تمام و با خشوع و خضوع کامل و به بهترین وجه و با کیفیت بالا، نماز خویش را می‌گزارد».

ابن ابوشیبة گفته است: «و ما رأینا أتقن حفظاً من یزید»؛ «ما در حفظ حدیث، کسی را ماهرتر و خبره‌تر و کاردان‌تر و برازنده‌تر از یزید بن هارون واسطی ندیده‌ایم».

ابوحاتم رازی گوید: «یزید، ثقة امام لایُسأل عن مثله»؛ «یزید بن هارون، فردی مؤثق و قابل اعتماد و امام و پیشوا است که نمی‌توان چون او را پیدا کرد».

هشیم گفته است: «ما بالمصریین مثل یزید بن هارون»؛ «در میان علماء و صاحب نظران مصری، کسی چون یزید بن هارون وجود ندارد».

و سرانجام، یزید بن هارون واسطی، در ماه ربیع الآخر، به سال ۲۰۶ ه‍ . ق در شهر «واسط» چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست.

حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة في طبقات الحنفیة» [۲۰۸۷]، به ذکر یزید بن هارون پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: «سمع أباحنیفة ومالكاً والثوری والحمّادین؛ وروی عنه احمد ویحیی بن معین وعلی بن المدینی؛ ووثّقوه وأثنوا علیه؛ وهو وهشیم، معروفان بطول صلاة اللیل والنهار»؛ «یزید بن هارون واسطی، از ابوحنیفه، مالک، سفیان ثوری، حماد بن زید بن درهم اَزْدی جَهْضمی و حماد بن سلمة بن دینار بصری، به سماع حدیث پرداخته است؛ و از او نیز، احمد بن حنبل، یحیی بن معین و علی مدینی، حدیث روایت کرده‌اند و او را مؤثق و قابل اعتماد معرفی نموده‌اند و به تعریف و تمجید او پرداخته‌اند. و یزید بن هارون و هشیم، هر دو، به گزاردن نماز طولانی در شب و روز، معروف و مشهوراند».

حسن بن علی گوید: از یزید بن هارون شنیدم که از وی پرسیدند: «من أفقه من رأیت»؟ «فقیه‌ترین و دانشورترین و داناترین و آگاه‌ترین فردی را که دیده‌ای، چه کسی بود»؟ او در پاسخ بدین سؤال گفت: «أبوحنیفة؛ ولیصیرنّ ابوحنیفة أستاذاً كابراهیم؛ ولوددتُ أنّ عندی عنه مائة ألف مسئلة؛ قال: وجالستُه قبل أن یموت بجمعة»؛ «ابوحنیفه؛ و مسلماً، ابوحنیفه، استادی چون ابراهیم نخعی خواهد شد؛ و دوست دارم که در نزد من، صدهزار مسأله، از مسائل ابوحنیفه، وجود داشته باشد. و همچنین گفت: یک هفته پیش از وفات ابوحنیفه، با او (برای یادگیری و فراگیری،) اجتماع نموده بودم».

و یزید بن هارون واسطی، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الكمال» [۲۰۸۸]، یزید بن هارون واسطی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است؛ همچنان‌که حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة» [۲۰۸۹]، این کار را انجام داده است.

و در کتاب «جامع المسانید» [۲۰۹۰]چنین آمده است: «و هو یروی عن الامام أبی حنیفة في هذه المسانید»؛ «یزید بن هارون واسطی، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/حدیث روایت نموده است».

و شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» [۲۰۹۱]، به ذکر یزید بن هارون پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری برشمرده و در ادامه گفته است: «و كذا یزید بن هارون من رُواة الستة أیضاً»؛ «و همچنین، یزید بن هارون، از زمره‌ی راویان صحاح شش گانه (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) نیز می‌باشد».

و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان» [۲۰۹۲]، یزید بن هارون را از آن دسته از راویان و محدّثانی قرا رداده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/پرداخته است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

یزید بن هارون واسطی، از ابوحنیفة، از عطاء بن ابی رباح، از ابوهریرهسروایت کرده است که آن حضرت جفرمود: «اذ اطلع النجم، رُفعت العاهة عن أهل كلّ بلدة». [ترجمه‌ی این حدیث، پیشتر گذشت]

این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید» [۲۰۹۳]ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را در مُسند خویش، از یزید بن هارون، از امام ابوحنیفه/روایت کرده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

یزید بن هارون واسطی،/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قول الله تعالی: ﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٦ ثُمَّ يَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٧[التوبة: ۲۵-۲۷]» [۲۰۹۴]

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَيْرٍ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ، رَأَيْتُ بِيَدِ ابْنِ أَبِي أَوْفَى ضَرْبَةً قَالَ: «ضُرِبْتُهَا مَعَ النَّبِيِّ جيَوْمَ حُنَيْنٍ» قُلْتُ: شَهِدْتَ حُنَيْنًا؟ قَالَ: قَبْلَ ذَلِكَ»(ح ۴۳۱۴)

«محمد بن عبدالله بن نُمیر، از یزید بن هارون، از اسماعیل، برای ما روایت کرده که وی گفته است: بر دست ابن ابی اوفیسجای زخم دیدم؛ وی گفت: این زخمی است که در روز حُنین که با پیامبر بودم، وارد آمده است. گفتم: آیا تو در حُنین، حاضر بودی؟ گفت: آری؛ و همچنین در غزوات قبل از آن نیز حضور داشتم».

* در باب ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨[البقرة: ۲۳۸] [۲۰۹۵]

«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ، أَخْبَرَنَا هِشَامٌ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَبِيدَةَ، عَنْ عَلِيٍّ س، قَالَ النَّبِيُّ ج: ح وحَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، عَنْ عَبِيدَةَ، عَنْ عَلِيٍّ س، أَنَّ النَّبِيَّ جقَالَ: يَوْمَ الخَنْدَقِ «حَبَسُونَا عَنْ صَلاَةِ الوُسْطَى حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، مَلَأَ اللَّهُ قُبُورَهُمْ وَبُيُوتَهُمْ، أَوْ أَجْوَافَهُمْ - شَكَّ يَحْيَى - نَارًا»»(ح ۴۵۳۳)

«عبدالله بن محمد، از یزید بن هارون، از محمد، از عَبیدة، از علیسبرای ما روایت کرده که آن حضرت جفرمود.

و همچنین عبدالرحمن، از یحیی بن سعید، از هشام، از محمد، از عَبیدة، از علیسبرای ما روایت کرده که آن حضرت در روز خندق فرمود: «(مشرکان) ما را از نماز وُسْطی (عصر) بازداشتند؛ تا آن که آفتاب غروب کرد؛ خداوند قبرها و خانه‌ها - یا درون‌های ایشان - را پر از آتش گرداند».

یحیی در (الفاظ قبرها و خانه‌ها، یا درون‌های ایشان) شک کرده است».

* در باب «الخَذْف والبُنْدُقَة» [۲۰۹۶]

«حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ رَاشِدٍ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، وَيَزِيدُ بْنُ هَارُونَ - وَاللَّفْظُ لِيَزِيدَ - عَنْ كَهْمَسِ بْنِ الحَسَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَيْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ: أَنَّهُ رَأَى رَجُلًا يَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: لاَ تَخْذِفْ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ جنَهَى عَنِ الخَذْفِ، أَوْ كَانَ يَكْرَهُ الخَذْفَ وَقَالَ: «إِنَّهُ لاَ يُصَادُ بِهِ صَيْدٌ وَلاَ يُنْكَى بِهِ عَدُوٌّ، وَلَكِنَّهَا قَدْ تَكْسِرُ السِّنَّ، وَتَفْقَأُ العَيْنَ» ثُمَّ رَآهُ بَعْدَ ذَلِكَ يَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: أُحَدِّثُكَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ جأَنَّهُ نَهَى عَنِ الخَذْفِ أَوْ كَرِهَ الخَذْفَ، وَأَنْتَ تَخْذِفُ لاَ أُكَلِّمُكَ كَذَا وَكَذَا»(ح ۵۴۷۹)

«یوسف بن راشد، از وکیع بن جرّاح و یزید بن هارون واسطی - لفظ حدیث از یزید بن هارون است -، از کهمس بن حسن، از عبدالله بن بریدة، از عبدالله بن مغفّلسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی را دید که با دو انگشت، سنگریزه پرتاب می‌کند. به وی گفت: با دو انگشت، سنگریزه پرتاب نکن؛ زیرا رسول خدا جاز آن منع کرده است؛ یا با دو انگشت، سنگریزه افکندن را ناخوشایند دانسته است و فرمود: «با این کار، نه شکاری صورت می‌گیرد و نه دشمن، دفع می‌گردد؛ ولی دندان کسی را می‌شکند و چشم کسی را کور می‌کند».

سپس عبدالله بن مغفّلسآن مرد را دید که دوباره، با دو انگشت: سنگریزه، پرتاب می‌کند؛ از این رو، بدو گفت: من از رسول خدا جبه تو سخن می‌گویم که از سنگریزه افکندن با دو انگشت، منع کرده است و یا آن را ناخوشایند خوانده است و تو، همچنان این کار را انجام می‌دهی! با تو سخن نخواهم گفت».

* در باب «تسمیة المولود غداة یُولد، لمن لم یُعقّ عنه وتحنیكه» [۲۰۹۷]

«حَدَّثَنَا مَطَرُ بْنُ الفَضْلِ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَوْنٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ سِيرِينَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س، قَالَ: كَانَ ابْنٌ لِأَبِي طَلْحَةَ يَشْتَكِي، فَخَرَجَ أَبُو طَلْحَةَ، فَقُبِضَ الصَّبِيُّ، فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو طَلْحَةَ، قَالَ: مَا فَعَلَ ابْنِي، قَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ: هُوَ أَسْكَنُ مَا كَانَ، فَقَرَّبَتْ إِلَيْهِ العَشَاءَ فَتَعَشَّى، ثُمَّ أَصَابَ مِنْهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَتْ: وَارُوا الصَّبِيَّ، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَبُو طَلْحَةَ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ جفَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: «أَعْرَسْتُمُ اللَّيْلَةَ؟» قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَهُمَا» فَوَلَدَتْ غُلاَمًا، قَالَ لِي أَبُو طَلْحَةَ: احْفَظْهُ حَتَّى تَأْتِيَ بِهِ النَّبِيَّ ج، فَأَتَى بِهِ النَّبِيَّ جوَأَرْسَلَتْ مَعَهُ بِتَمَرَاتٍ، فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ جفَقَالَ: «أَمَعَهُ شَيْءٌ؟» قَالُوا: نَعَمْ، تَمَرَاتٌ، فَأَخَذَهَا النَّبِيُّ جفَمَضَغَهَا، ثُمَّ أَخَذَ مِنْ فِيهِ، فَجَعَلَهَا فِي فِي الصَّبِيِّ وَحَنَّكَهُ بِهِ، وَسَمَّاهُ عَبْدَ اللَّهِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عَدِيٍّ، عَنْ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَنَسٍ، وَسَاقَ الحَدِيثَ»(ح ۵۴۷۰)

«مطربن فضل، از یزید بن هارون، از عبدالله بن عون، از انس بن سیرین، از انس بن مالکسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوطلحه پسری داشت که بیمار بود؛ ابوطلحه از خانه خارج شد و پس از آن، پسرش وفات کرد. چون ابوطلحه برگشت، پرسید: پسرم در چه حال است؟ اُمّ سلیم (همسرش) گفت: از حالتی که بوده، آرامتر است. غذای شام را برای وی آورد و او، آن غذا را خورد و سپس با وی جماع کرد؛ آنگاه که فارغ گشت، زنش به او گفت: کودک را (که مرده است) دفن کن.

چون صبح فرا رسید، ابوطلحه، به نزد رسول خدا جآمد و او را از این ماجرا باخبر کرد. آن حضرت فرمود: «آیا دیشب، جماع کردید»؟ ابوطلحه گفت: آری، آن حضرتجفرمود: «بارالها! بر ایشان برکت ارزانی کن».

و این چنین بود که زن ابوطلحه، پسری دیگر زایید.

انسسگوید: ابوطلحه به من گفت: این کودک را نگهدار تا آن که او را به نزد پیامبر جببری . کودک را به نزد پیامبر جآوردند و مادرش نیز به همراه او، چند دانه‌ی خرما فرستاد. آن حضرت جکودک را در بغل گرفت و فرمود: «آیا با وی، چیزی است»؟ گفتند: آری؛ خرما است. پیامبر جخرما را گرفت و آن را جوید؛ سپس از دهان خود بیرون کرد و در دهان کودک قرار داد و با آن، کودک را تحنیک کرد و نام او را عبدالله گذاشت».

* در باب «التبرّز في البیوت» [۲۰۹۸].

* در باب «الرجل یوضّیء صاحبه» [۲۰۹۹].

* در باب «الصلاة في السطوح والمنبر والخشب» [۲۱۰۰].

* در باب «فضل من خرج الی المسجد ومن راح» [۲۱۰۱].

* در باب «یستقبل الامام الناس اذا سلّم» [۲۱۰۲].

* در باب «التكبیر علی الجنازة أربعاً» [۲۱۰۳].

* در بابِ بعد از باب «ما قیل في اولاد المشركین» [۲۱۰۴].

* در باب «فضل مكّة وبنیانها» [۲۱۰۵].

* در باب «تقبیل الحجر» [۲۱۰۶].

* در باب «الخطبة ایّام مِنیٰ» [۲۱۰۷].

به هر حال، روایات «یزید بن هارون واسطی»/در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۳۰ مورد آمده است.

[۲۰۸۵] بیوگرافی «یزید بن هارون واسطی» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۴/۲/۳۶۸؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۲/۸۱۰؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۹/۲۹۵؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۷/۶۳۲؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۹/۳۵۸؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی ۷/۳۵۷؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱۱/۳۲۱؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۳/۲۸۷؛ «شذرات الذهب، ابن عماد ۲/۱۶؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۲/۳۳۳؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۲۰/۳۸۷؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۳۷۴؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص ۱۳۸؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد ۷/۳۱۵؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۲/۵۷۶ [۲۰۸۶] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۳۱۷ و ۳۱۸ [۲۰۸۷] «الجواهر المضیة» ۲/۲۲۰ [۲۰۸۸] تهذیب الکمال» ۱۹/۱۰۴ [۲۰۸۹] «تبییض الصحیفة» ۱/۹۱ [۲۰۹۰] «جامع المسانید» ۲/۵۷۷ [۲۰۹۱] «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» ۱/۶۷ [۲۰۹۲] «عقود الجمان»؛ ص ۱۵۶؛ و «المناقب، کردری ۲/۲۲۹ [۲۰۹۳] «جامع المسانید» ۱/۱۳۸-۱۴۰ [۲۰۹۴] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۲/۶۱۷ [۲۰۹۵] همان ۲/۶۵۰ [۲۰۹۶] همان ۲/۸۲۳ و ۸۲۴ [۲۰۹۷] همان ۱/۸۲۲ [۲۰۹۸] همان ۱/۲۷ [۲۰۹۹] همان ۱/۳۰ [۲۱۰۰] همان ۱/۵۵ [۲۱۰۱] همان ۱/۹۱ [۲۱۰۲] همان ۱/۱۱۷ [۲۱۰۳] همان ۱/۱۷۸ [۲۱۰۴] همان ۱/۱۸۵ [۲۱۰۵] همان ۲/۲۱۵ [۲۱۰۶] همان ۱/۲۱۸ [۲۱۰۷] همان ۱/۲۳۵