۹۴- مکّی بن ابراهیم حنفی/ [۱۷۵۵] [متوفّای ۲۱۵ ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۱۷۵۶]گوید:
وی، حافظ حدیث، پیشوای دینی، شیخ خراسان: ابوالسّکن (مَکی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد) تمیمی، حنظلی، بلخی میباشد.
از کسانی که مکی بن ابراهیم، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
یزید بن ابوعبید؛ جعفر صادق؛ بهز بن حکیم؛ ابوحنیفه؛ هشام بن حسان؛ ابن جریج؛ و دیگران.
و از کسانی که به نقل روایت از مکی بن ابراهیم پرداختهاند؛ میتوان این افراد را نام برد:
بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ ذُهلی؛ عباس دوری؛ کدیمی؛ معمر بن محمد بن معمر بلخی - آخرین بازمانده از شاگردان مکی بن ابراهیم - و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
عبدالصمد بن فضل بلخی گوید: «سمعتُه یقول: حججتُ ستّین حجّة؛ وتزوّجتُ ستّین إمرأة؛ وجاورت عشر سنین؛ وكتبتُ عن سبعة عشر من التابعین»؛ «از مکی بن ابراهیم شنیدم که میگفت: شصت بار به حج رفتم و (در طول زندگی)، با شصت زن، عقد زناشویی بستم؛ و به مدت ده سال، مجاور و همسایهی (بیت الله الحرام) بودم؛ و از هفده نفر از تابعین، حدیث نوشتهام».
علامه ذهبی، در ادامه گوید: «كان من العبّاد»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از عابدان و پارسایان و زاهدان و پرستشگران راستین بود».
ابن سعد گفته است: «ثقة ثبت»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و معتبر و امین بود».
دارقطنی نیز گوید: «ثقة مأمون»؛ «وی، از راویان ثقه و قوی و مطمئن و مورد اعتماد بود».
از مکی بن ابراهیم نقل است که گفت: «ولدتُ سنة ستّ وعشرین ومائة؛ وطلبتُ الحدیث ولی سبع عشرة سنة»؛ «من، به سال ۱۲۶ ه . ق به دنیا آمدم و پا به عرصهی وجود نهادم و در هفده سالگی، به جست و جو و یادگیری و فراگیری حدیث و کندوکاو آن پرداختم».
ابن سعد گوید: «مات ببلخ في شعبان، سنة خمس عشرة ومائتین»؛ «مکی بن ابراهیم، در ماه شعبان، به سال ۲۱۵ ه . ق در شهر بلخ، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الكمال» [۱۷۵۷]، مکی بن ابراهیم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/قرار داده است؛ همچنانکه حافظ جلال الدین سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة» [۱۷۵۸]، این کار را کرده است.
و در کتاب «جامع المسانید» [۱۷۵۹]، چنین آمده است: «هو من أصحاب الامام أبی حنیفة/یروی عنه الكثیر في هذه المسانید»؛ «مکی بن ابراهیم یکی از شاگردان و اصحاب امام ابوحنیفه/است که در این مسانید نیز به نقل بسیاری از روایات، از امام ابوحنیفه/پرداخته است».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب» [۱۷۶۰]گوید:
وی، حافظ مکی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد تمیمی حنظلی، ابوالسّکن بلخی میباشد. برخی، به جای «مكّی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد»، چنین گفتهاند: «مكّی بن ابراهیم بن فرقد بن بشیر».
حاکم گوید: «قرأتُ بخطّ ابی عمرو المُستملی: حدثنا اسحاق بن منصور المروزی، قال: سألتُ احمد بن حنبل عن مكّی بن ابراهیم؛ فقال: ثقة»؛ «به خطّ ابوعمرو مُسْتَملی چنین خواندم که گفت: «اسحاق بن منصور مَروزی، چنین به ما خبر داده و گفته است: از احمد بن حنبل، دربارهی مکی بن ابراهیم پرسیدم؟ وی در پاسخ گفت: مردی مؤثّق و قابل اعتماد است».
ابن ابوخثیمه، به نقل از یحیی بن معین گوید: «صالحٌ»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، کاردان و توانا، متخصّص و برازنده و امین و مورد اعتماد بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة»؛ «مکی بن ابراهیم، از راویان قابل اعتماد و مطمئن و ثقه و معتبر است».
ابوحاتم گوید: «مَحَِلُّهُ الصّدق»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی قابل قبول و مورد تأیید و صادق و راستگو و درستکار و شریف میباشد».
نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث مکی بن ابراهیم، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و معتبر میباشد».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، مکی بن ابراهیم را در شمار راویان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
محمد بن عبدالوهاب فرّاء گوید: «حدّثنا مكّی بن ابراهیم الرجل الصالح بنیسابور»؛ «مکی بن ابراهیم - مرد درستکار و شریف، کاردان و توانا و نجیب و محترم - در نیشابور برای ما روایت کرد که...».
ابن سعد نیز گفته است: «كان ثقة ثبتاً في الحدیث»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی مؤثّق و معتبر، مطمئن و قابل اعتماد و درستکار و قوی در حدیث بود».
مسلمة نیز در کتاب «الصلة» گوید: «ثقة»؛ «مکی بن ابراهیم، از زمرهی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد میباشد».
خلیلی گوید: «ثقة متّفق علیه»؛ «مکی بن ابراهیم، از جملهی راویان مؤثّق و قابل اعتمادی است که همهی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت، صداقت، امانت و درستکاری وی اتفاق نظر دارند».
علامه تهانوی در مقدمهی کتاب «اعلاء السنن» [۱۷۶۱]گوید: «هو من كبار شیوخ البخاری، یروی اكثر ثلاثیاته عنه؛ وحدیثه عند الجماعة كلّها»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از بزرگترین و نام آورترین اساتید امام بخاری/میباشد که امام بخاری/، بیشتر «ثلاثیات» خویش را از وی، روایت نموده است؛ و علاوه از آن، مکی بن ابراهیم، از آن دسته از راویانی میباشد که تمامی جماعت محدّثان (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به روایت حدیث از وی پرداختهاند.»
حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب» [۱۷۶۲]، به ذکر مکی بن ابراهیم پرداخته و در ادامه گفته است: «مكّی بن ابراهیم، من مفاخر بلخ؛ كان تاجراً فنصحه الامام، فترك التجارة ولزم الامام حتّی صار اماماً؛ جاور مكة ثنتی عشرة سنة»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از افتخارات بلخ بود؛ وی، در ابتدا، بازرگان بود که به پیشنهاد امام ابوحنیفه/، بازرگانی را رها کرد و (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش) امام ابوحنیفه/را لازم گرفت و همرکاب و همنشین وی شد؛ تا این که پیشوایی در دین گردید؛ مکی بن ابراهیم به مدّت دوازده سال، مجاور شهر مکهی مکرمه بود».
و در کتاب «المناقب» [۱۷۶۳]اثر موفّق، چنین آمده است: «هو مكّی بن ابراهیم البلخی، امام بلخ. دخل الكوفة سنة اربعین ومائة؛ ولزم أباحنیفة/وسمع منه الحدیث والفقه وأكثر عنه الروایة وكان قد جاور ثنتی عشرة سنة؛ وكان یحبّ أباحنیفة حبّاً شدیداً؛ ویتعصّب لمذهبه حتّی قال اسماعیل بن بشر: كنّا في مجلس المكّی فقال: حدّثنا ابوحنیفة فصاح رجل غریب، حدثنا عن ابن جریج ولا تحدثنا عن أبی حنیفة. فقال المكّی: انّا لانحدثّ السفهاء. خرجت علیك ان تكتب عنّی؛ قم من مجلسی. فلم یحدث حتّی اُقیم الرجل من مجلسه ثم قال: حدثنا ابوحنیفة ومرّ فیه»؛ «وی، مکی بن ابراهیم بلخی، امام و پیشوای شهر بلخ میباشد؛ او به سال ۱۴۰ ه . ق به کوفه وارد شد و امام ابوحنیفه/را (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش) لازم گرفت و از ایشان، به سماع حدیث و احکام و مسائل فقهی پرداخت و روایات بسیاری را از وی نقل نمود؛ و این در حالی بود که وی، به مدت دوازده سال در مکهی مکرمه، مجاور بوده است.
مکی بن ابراهیم، امام ابوحنیفه/را بسیار دوست میداشت و بدیشان عشق میورزید و به مذهبشان تعصّب داشت؛ تا جایی که اسماعیل بن بشر گوید: ما در حلقهی درس مکی بن ابراهیم، حضور داشتیم؛ او گفت: «حدّثنا ابوحنیفة»؛ «امام ابوحنیفه/، برای ما چنین روایت کرده است». پس به ناگاه مردی بیگانه فریاد برآورد کهای مکی بن ابراهیم، برای ما از ابن جریج، حدیث نقل کن و ابوحنیفه را واگذار. مکی بن ابراهیم گفت: ما برای بیخردان و نادانان و بیعقلان و جاهلان و کوته فکران و تهی مغزان، حدیث روایت نمیکنیم؛ من مخالف این هستم که تو از من، حدیث بنویسی؛ از این رو، از حلقهی درس من بلند شو و برو بیرون.
اسماعیل بن بشر گوید: تا آن مرد، از حلقهی درس مکی بن ابراهیم بلند نشد، او هیچ حدیثی را روایت نکرد؛ و پس از آن که آن مرد، از مجلس بیرون رفت، مکی بن ابراهیم گفت: «امام ابوحنیفه/برای ما چنین روایت کرده است که...»؛ و بدین ترتیب، حلقهی درس را از سر گرفت و آن را ادامه داد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان» [۱۷۶۴]، مکی بن ابراهیم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است. [۱۷۶۵]
نگارندهی سطور گوید:
مکی بن ابراهیم، از ابوحنیفه، از ابوغسان، از حسن، از ابوذرسچنین روایت کرده است که آن حضرت جفرمودهاند: «الامارة، أمانة وهي یوم القیامة خزی وندامة الّا من أخذها بحقّها وأدّی الذي علیه. وأَنّیٰ ذلك یا أباذر»؛ «امارت، امانتی است که در روز رستاخیز، باعث رسوایی و پشیمانی صاحبش خواهد شد؛ مگر آن کس که آن را به حقّ گرفته و حقوقش را رعایت کرده باشد؛ و ابوذر! کجا چنین چیزی میسّر و فراهم میگردد».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید» [۱۷۶۶]ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از مکی بن ابراهیم، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
مكّی بن ابراهیم/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «اثم من كذب علی النبيّ ج» [۱۷۶۷]
«حَدَّثَنَا مَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: «مَنْ يَقُلْ عَلَيَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»»(ح ۱۰۹)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعُبید، از سلمةسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا جشنیدم که میفرمود: «کسی که به من، سخنی را نسبت دهد و من آن را نگفته باشم، باید جای خود را در آتش، آماده کند».
[این حدیث، اولین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری میباشد؛ که در سلسلهی حدیث، از وی تا آن حضرت ج، سه واسطه وجود دارد. و مجموع ثلاثیات امام بخاری/، به بیست و دو حدیث میرسد.]
* در باب «قدركم ینبغي ان یكون بین المصلّی والسترة» [۱۷۶۸]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: «كَانَ جِدَارُ المَسْجِدِ عِنْدَ المِنْبَرِ مَا كَادَتِ الشَّاةُ تَجُوزُهَا»»(ح ۴۹۷)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة برای ما روایت کرده که وی گفته است: «مسافت میان دیوار مسجد و منبر، به اندازهای بود که گوسفند از آن میتوانست بگذرد».
[این حدیث، دومین حدیث از مجموعهی «ثلاثیات» امام بخاری است که به سه راوی به پیامبر جمنتهی میشود.]
* در باب «الصلاة الی الاسطوانة» [۱۷۶۹]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، قَالَ: كُنْتُ آتِي مَعَ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ فَيُصَلِّي عِنْدَ الأُسْطُوَانَةِ الَّتِي عِنْدَ المُصْحَفِ، فَقُلْتُ: يَا أَبَا مُسْلِمٍ، أَرَاكَ تَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَ هَذِهِ الأُسْطُوَانَةِ، قَالَ: فَإِنِّي «رَأَيْتُ النَّبِيَّ جيَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَهَا»»(ح ۵۰۲)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: من، همراه سلمة بن اکوعسمیآمدم؛ او نزدیک ستون مصحف، (جای ویژهی قرآن) نماز میخواند؛ پرسیدند: ای ابومسلم! تو را میبینیم که بیشتر نزد این ستون نماز میخوانی؟ پاسخ داد: من رسول خدا جرا دیدم که سعی میکرد کنار این ستون، نماز بخواند».
[این حدیث، سومین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «وقت المغرب» [۱۷۷۰]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: «كُنَّا نُصَلِّي مَعَ النَّبِيِّ جالمَغْرِبَ إِذَا تَوَارَتْ بِالحِجَابِ»»(ح ۵۶۱)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: «ما نماز مغرب را زمانی با پیامبر جمیگزاردیم که آفتاب در افق ناپدید میشد».
[این حدیث، چهارمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «صیام یوم عاشوراء» [۱۷۷۱]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س، قَالَ: أَمَرَ النَّبِيُّ جرَجُلًا مِنْ أَسْلَمَ: "أَنْ أَذِّنْ فِي النَّاسِ: أَنَّ مَنْ كَانَ أَكَلَ فَلْيَصُمْ بَقِيَّةَ يَوْمِهِ، وَمَنْ لَمْ يَكُنْ أَكَلَ فَلْيَصُمْ، فَإِنَّ اليَوْمَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ"»(ح۲۰۰۷)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر گرامی اسلام جبه مردی از قبیلهی بنی اسلم امر کرد که: «در میان مردم اعلان کن: کسی که امروز چیزی خورده است، باقی ماندهی روز را روزه بگیرد و کسی که چیزی نخورده است، همچنان روزه داشته باشد؛ زیرا که امروز، روز عاشورا است».
[این حدیث، ششمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «اِن أحال دین المیّت علی رجل، جاز» [۱۷۷۲]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س، قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِيِّ ج، إِذْ أُتِيَ بِجَنَازَةٍ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَيْهَا، فَقَالَ: «هَلْ عَلَيْهِ دَيْنٌ؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَكَ شَيْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، فَصَلَّى عَلَيْهِ، ثُمَّ أُتِيَ بِجَنَازَةٍ أُخْرَى، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، صَلِّ عَلَيْهَا، قَالَ: «هَلْ عَلَيْهِ دَيْنٌ؟» قِيلَ: نَعَمْ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَكَ شَيْئًا؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةَ دَنَانِيرَ، فَصَلَّى عَلَيْهَا، ثُمَّ أُتِيَ بِالثَّالِثَةِ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَيْهَا، قَالَ: «هَلْ تَرَكَ شَيْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ عَلَيْهِ دَيْنٌ؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةُ دَنَانِيرَ، قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِكُمْ»، قَالَ أَبُو قَتَادَةَ صَلِّ عَلَيْهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَعَلَيَّ دَيْنُهُ، فَصَلَّى عَلَيْهِ»(ح ۲۲۸۹)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: «نزد رسول خدا جنشسته بودیم که جنازهای را آوردند. مردم گفتند: بر این جنازه، نماز بخوان. رسول خدا جفرمود: «آیا این میّت، بدهکار است»؟ گفتند: خیر. فرمود: «آیا چیزی از خود به جای گذاشته است»؟ گفتند: خیر. آنگاه رسول خدا جبر او نماز جنازه خواند. سپس جنازهی دیگری آوردند و گفتند: ای رسول خدا ج! بر آن نماز بخوان. رسول خدا جفرمود: «آیا او بدهکاری دارد»؟ گفتند:بلی. رسول خدا جفرمود: «آیا چیزی از خود به جای گذاشته است»؟ گفتند: سه دینار. آنگاه بر او نماز خواند. سپس، جنازهی دیگری آوردند و گفتند: بر آن، نماز بخوان؛ رسول خدا جفرمود: «آیا چیزی باقی گذاشته است»؟ گفتند: خیر. پرسید: «آیا بدهکاری دارد»؟ گفتند: سه دینار بدهکار است. رسول خدا جفرمود: «بر رفیقتان، نماز جنازه بخوانید». ابوقتادةسگفت: ای رسول خدا ج! بر او، نماز بخوان؛ پرداخت بدهی او، به عهدهی من است. آنگاه رسول خدا ج، بر وی، نماز خواند».
[این حدیث، هفتمین حدیث از مجموع «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «البیعة في الحرب علی اَنْ لّا یفرّوا» [۱۷۷۳]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ س، قَالَ: بَايَعْتُ النَّبِيَّ ج، ثُمَّ عَدَلْتُ إِلَى ظِلِّ الشَّجَرَةِ، فَلَمَّا خَفَّ النَّاسُ قَالَ: «يَا ابْنَ الأَكْوَعِ أَلاَ تُبَايِعُ؟» قَالَ: قُلْتُ: قَدْ بَايَعْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «وَأَيْضًا» فَبَايَعْتُهُ الثَّانِيَةَ، فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَا مُسْلِمٍ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ كُنْتُمْ تُبَايِعُونَ يَوْمَئِذٍ؟ قَالَ: عَلَى المَوْتِ»(ح ۲۹۶۰)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: با رسول خدا جبیعت کردم. سپس به زیر سایهی همان درخت، برگشتم. هنگامی که جمعیّت، کم شد، رسول خدا جفرمود: «ای ابن اکوع! بیعت نمیکنی»؟ گفتم: ای رسول خدا ج! همانا، بیعت کردم. فرمود: «دوباره بیعت کن». پس برای بار دوم، بیعت کردم. از او پرسیدند: آن روز، بر چه چیزی، بیعت میکردید؟ گفت: «بر مرگ».
[این حدیث، یازدهمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «من رأی العدّو، فنادی بأعلی صوته: یا صباحاه؛ حتّی یُسمع الناس» [۱۷۷۴]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أَخْبَرَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، أَنَّهُ أَخْبَرَهُ قَالَ: خَرَجْتُ مِنَ المَدِينَةِ ذَاهِبًا نَحْوَ الغَابَةِ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ بِثَنِيَّةِ الغَابَةِ، لَقِيَنِي غُلاَمٌ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، قُلْتُ: وَيْحَكَ مَا بِكَ؟ قَالَ: أُخِذَتْ لِقَاحُ النَّبِيِّ ج، قُلْتُ: مَنْ أَخَذَهَا؟ قَالَ: غَطَفَانُ، وَفَزَارَةُ فَصَرَخْتُ ثَلاَثَ صَرَخَاتٍ أَسْمَعْتُ مَا بَيْنَ لاَبَتَيْهَا: يَا صَبَاحَاهْ يَا صَبَاحَاهْ، ثُمَّ انْدَفَعْتُ حَتَّى أَلْقَاهُمْ، وَقَدْ أَخَذُوهَا، فَجَعَلْتُ أَرْمِيهِمْ، وَأَقُولُ: أَنَا ابْنُ الأَكْوَعِ ... وَاليَوْمُ يَوْمُ الرُّضَّعْ فَاسْتَنْقَذْتُهَا مِنْهُمْ قَبْلَ أَنْ يَشْرَبُوا، فَأَقْبَلْتُ بِهَا أَسُوقُهَا، فَلَقِيَنِي النَّبِيُّ ج، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ القَوْمَ عِطَاشٌ، وَإِنِّي أَعْجَلْتُهُمْ أَنْ يَشْرَبُوا سِقْيَهُمْ، فَابْعَثْ فِي إِثْرِهِمْ، فَقَالَ: "يَا ابْنَ الأَكْوَعِ: مَلَكْتَ، فَأَسْجِحْ إِنَّ القَوْمَ يُقْرَوْنَ فِي قَوْمِهِمْ"»(ح ۳۰۴۱)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: از مدینه بیرون رفتم و راه جنگل را در پیش گرفتم، تا این که بر گردنهی جنگل رسیدم. در آنجا، بردهی عبدالرحمن بن عوف را دیدم. به او گفتم: وای بر تو! اینجا چه کار میکنی؟ گفت: شتران شیر ده رسول خدا جرا به سرقت بردند. پرسیدم: چه کسی آنها را به سرقت برد؟ گفت: افراد طایفهی غطفان و فزارة. آن گاه، سه بار با صدای بلند، فریاد زدم: یا صباحاه (کلمهای که هنگام خطر به کار میبردند) طوری که صدایم را به گوش آنچه میان دو سنگلاخ مدینه وجود داشت، رساندم. سپس، با شتاب، حرکت کردم تا این که به آنها که داشتند شتران را میبردند، رسیدم. شروع به تیراندازی کردم و میگفتم: من، فرزند اکوع هستم؛ و امروز، روز نابودی پست فطرتان است.
و اینگونه، شتران قبل از این که شیرشان را بنوشند، نجات دادم و آنها را به سوی مدینهی منوره میبردم که رسول خدا جمرا دید. گفتم: ای رسول خدا ج! آنان، تشنه هستند؛ زیرا من نگذاشتم که سهمیهی شیرشان را بنوشند. لذا عدهای را به تعقیب آنها بفرست. رسول خدا جفرمود: «ای فرزند اکوع! تو بر آنان، غالب آمدی. پس عفو و گذشت کن. هم اکنون، آنها در میان قومشان پذیرایی میشوند (از دسترسی ما خارجاند)».
[این حدیث، دوازدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «غزوة خیبر» [۱۷۷۵]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، قَالَ: رَأَيْتُ أَثَرَ ضَرْبَةٍ فِي سَاقِ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ يَا أَبَا مُسْلِمٍ، مَا هَذِهِ الضَّرْبَةُ؟ فَقَالَ: هَذِهِ ضَرْبَةٌ أَصَابَتْنِي يَوْمَ خَيْبَرَ، فَقَالَ النَّاسُ: أُصِيبَ سَلَمَةُ، فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ ج«فَنَفَثَ فِيهِ ثَلاَثَ نَفَثَاتٍ، فَمَا اشْتَكَيْتُهَا حَتَّى السَّاعَةِ»»(ح ۴۲۰۶)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: اثری از زخم، در پای سلمة بن اکوعسدیدم. گفتم: ای ابومسلم! این زخم چیست؟ گفت: این، ضربهای است که در روز خیبر به من رسیده است. مردم گفتند: سلمه زخمی شده است. من نزد رسول خدا جآمدم و آن حضرت جاز آب دهان خود بر آن، سه بار دمید؛ از آن زمان تاکنون،در پای من، دردی هویدا نشده است».
[این حدیث، چهاردهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «آنیة المجوس والمیتة» [۱۷۷۶]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، قَالَ: حَدَّثَنِي يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ، قَالَ: لَمَّا أَمْسَوْا يَوْمَ فَتَحُوا خَيْبَرَ، أَوْقَدُوا النِّيرَانَ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «عَلاَمَ أَوْقَدْتُمْ هَذِهِ النِّيرَانَ؟» قَالُوا: لُحُومِ الحُمُرِ الإِنْسِيَّةِ، قَالَ: «أَهْرِيقُوا مَا فِيهَا، وَاكْسِرُوا قُدُورَهَا» فَقَامَ رَجُلٌ مِنَ القَوْمِ، فَقَالَ: نُهَرِيقُ مَا فِيهَا وَنَغْسِلُهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَوْ ذَاكَ»»(ح ۵۴۹۷)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سملة بن اکوعسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: در شب فتح خیبر، آتش برای پختن برافروختند. پیامبر جپرسید: «این آتش را برای چه برافروختهاند»؟ گفتند: گوشت الاغ پخته میکنیم. فرمود: «هر آنچه در دیگها است، بیرون بریزید و دیگها را بشکنید».
مردی از میان برخاست و گفت: آنچه در دیگها است بیرون میریزیم ودیگها را میشوییم. رسول خدا جفرمود: «یا این کار را بکنید».
[این حدیث، هفتهمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
در باب «اذا قتل نفسه خطأً، فلادیة له» [۱۷۷۷]
«حَدَّثَنَا المَكِّيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا يَزِيدُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ جإِلَى خَيْبَرَ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمْ: أَسْمِعْنَا يَا عَامِرُ مِنْ هُنَيْهَاتِكَ، فَحَدَا بِهِمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنِ السَّائِقُ» قَالُوا: عَامِرٌ، فَقَالَ: «رَحِمَهُ اللَّهُ» فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَّا أَمْتَعْتَنَا بِهِ، فَأُصِيبَ صَبِيحَةَ لَيْلَتِهِ، فَقَالَ القَوْمُ: حَبِطَ: عَمَلُهُ، قَتَلَ نَفْسَهُ، فَلَمَّا رَجَعْتُ وَهُمْ يَتَحَدَّثُونَ أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ، فَجِئْتُ إِلَى النَّبِيِّ جفَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، فَدَاكَ أَبِي وَأُمِّي، زَعَمُوا أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ، فَقَالَ: «كَذَبَ مَنْ قَالَهَا، إِنَّ لَهُ لَأَجْرَيْنِ اثْنَيْنِ، إِنَّهُ لَجَاهِدٌ مُجَاهِدٌ، وَأَيُّ قَتْلٍ يَزِيدُهُ عَلَيْهِ»»(ح ۶۸۹۱)
«مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: با رسول خدا جبه سوی خیبر، بیرون شدیم. مردی از حاضرانگفت: ای عامر! ما را از سرودههای خویش، بهرهمند کن. وی برایشان، حُدا خواند (تا شتران را به تندی براند). پیامبر جفرمود: «شتر ران کیست»؟ گفتند: عامر.
فرمود: «خداوند بر وی رحمت کند». گفتند: ای رسول خدا ج! چرا ما را از وی بهرهمند نساختی؛ (زیرا این دعا بیانگر شهادت وی است).
صبح آن شب، (در جنگ) زخمی شد و مردم گفتند: عملش به هدر رفت. خودش را (با اصابت شمشیر) کشت؛ زمانی که برگشتیم و حال آن که مردم میگفتند که همانا عامر، عملش را به هدر داده است، به نزد پیامبر جرفتم و گفتم: ای رسول خداج! پدر و مادرم فدایت باد. میگویند که عامر، عملش را به هدر داده است. آن حضرت جفرمود: «کسی که این را گفته، دروغ گفته است؛ همانا او را دو ثواب است؛ او جهاد کنندهی مجاهد است و هر نوع کشتن، بر ثواب او میافزاید».
[این حدیث، هجدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/میباشد.]
* در باب «لا یخطب علی خطبة أخیه حتّی ینكح أو یدع» [۱۷۷۸].
* در باب «ما یجوز من الغضب والشدة لامر الله» [۱۷۷۹].
* در باب «قراءة الرجل في حجر امرأته وهي حائض» [۱۷۸۰].
* در باب «القراءة في العصر» [۱۷۸۱].
* در باب «ما جاء في السعی بین الصفا والمروة» [۱۷۸۲].
به هر حال، روایات «مكّی بن ابراهیم»/در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۲۲ مورد آمده است.
[۱۷۵۵] بیوگرافی «مکی بن ابراهیم» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۴/۲/۷۱؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۲/۷۴۷؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۸/۴۴۱؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی ۱۳/۱۱۵؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۴/۵۴۹؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۷/۵۲۶؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱۰/۲۶۰؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۳/۱۷۳؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۲/۲۱۱؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱۸/۳۶۲؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۳۴۱؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۲/۳۵؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص ۱۶۴؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد ۷/۳۷۳ [۱۷۵۶] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۳۶۵ [۱۷۵۷] «تهذیب الکمال» ۱۹/۱۰۴ [۱۷۵۸] «تبییض الصحیفة»، ص ۸۶ [۱۷۵۹] «جامع المسانید» ۲/۵۵۷ [۱۷۶۰] «تهذیب التهذیب» ۱۰/۲۶۰-۲۶۲ [۱۷۶۱] مقدمهی «اعلاء السنن» ۳/۹۱ [۱۷۶۲] «المناقب»، کردری ۲/۲۴۲ [۱۷۶۳] «المناقب»، موفق ۱/۲۰۳ و ۲۰۴ [۱۷۶۴] «عقود الجمان»؛ ص ۱۴۸ [۱۷۶۵] «تهذیب الکمال» ۱۹/۱۰۴ [۱۷۶۶] «جامع المسانید» ۱/۱۱۵ [۱۷۶۷] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۲۱ [۱۷۶۸] همان ۱/۷۱ [۱۷۶۹] همان ۱/۷۲ [۱۷۷۰] همان ۱/۷۹ [۱۷۷۱] همان ۱/۲۶۸ [۱۷۷۲] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۳۰۵ [۱۷۷۳] همانئ ۱/۴۱۵ [۱۷۷۴] همان ۱/۴۲۷ [۱۷۷۵] همان ۲/۶۰۵ [۱۷۷۶] همان ۲/۸۲۶ [۱۷۷۷] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۲/۱۰۱۷ و ۱۰۱۸ [۱۷۷۸] همان ۲/۷۷۲ [۱۷۷۹] همان ۲/۹۰۳ [۱۷۸۰] همان ۱/۴۴ [۱۷۸۱] همان ۱/۱۰۵ [۱۷۸۲] همان ۱/۲۲۳