صحیح بخاری به روایتی دیگر - احادیث شاگردان امام ابوحنيفه و روایات علمای احناف در صحیح بخاری

فهرست کتاب

۸۶- محمد بن میمون مَروزی، ابوحمزة سُکری حنفی/ [۱۶۲۵] [متوفّای ۱۶۷ یا ۱۶۸ ه‍ . ق]

۸۶- محمد بن میمون مَروزی، ابوحمزة سُکری حنفی/ [۱۶۲۵] [متوفّای ۱۶۷ یا ۱۶۸ ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۱۶۲۶]گوید:

وی، پیشوای دینی، روایت کننده‌ی حدیث، شیخ خراسان: محمد بن میمون مروزی می‌باشد که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:

زیاد بن علاقة؛ ابواسحاق؛ عبدالملک بن عمیر؛ منصور بن معتمر؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصه‌ی علم و دانش و طلایه داران عرصه‌ی روایت و درایت.

و از محمد بن میمون نیز، این افراد، به نقل روایت پرداخته‌اند:

عبدالله بن مبارک؛ عبدان بن عثمان؛ نعیم بن حماد؛ و دیگران. ابوحمزة محمد بن میمون، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی، درستکار و امین، شریف و بزرگوار، نجیب و محترم، صادق و معتبر، سخاوتمند و آزاده، بزرگ منش و گشاده دست، دارای سعه‌ی صدر و علوّ طبع و دست و دل باز و سخی بود؛ و در کنار این‌ها، شیرین سخن نیز بود؛ از این رو، به «سُكّری» ملقّب گردیده است.

یحیی بن معین، او را روایت کننده‌ای ثقه و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کرده است.

خود ابوحمزة محمد بن میمون گوید: «ما شبعتُ منذ ثلاثین سنة الّا ان یكون لی ضیف»؛ «مدت سی سال است که از خوردن سیر نشده‌ام، مگر آن که میهمان داشته‌ام».

عباس بن مصعب گوید: «كان ابوحمزة مجاب الدعوة»؛ «ابوحمزة محمد بن میمون، مستجاب الدعوة بود و دعاهایش به بارگاه الهی، پذیرفته می‌شد».

وی به سال ۱۶۷ یا ۱۶۸ ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

علامه ذهبی، در ادامه گوید: احادیث و روایات ابوحمزة محمد بن میمون، با اِسناد عالی، در صحیح بخاری وجود دارد؛ و همچنین، روایات وی، با اسناد عالی، از طریق اجازه‌ی خود ابوحمزة به شاگرانش، وجود دارد. [اجازه: نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحّان؛ ترجمه‌ی فیض محمد بلوچ؛ صص ۲۸۵-۲۸۸]

حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة» [۱۶۲۷]، به ذکر ابوحمزة محمد بن میمون پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: ابوحمزة محمد بن میمون، از ابوحنیفه/شنیده است که می‌گفت: «اذا جاء الحدیث صحیح الاسناد عن رسول الله ج، أخذناه؛ واذا جاء عن أصحابه، تخیّرنا ولم نخرج من قولهم؛ واذا جاء عن التابعین، زاحمناهم»؛ «هرگاه، حدیثی با اسناد صحیح، از رسول خداجوجود داشته باشد، بدان عمل می‌کنیم و آن را نصب العین و آویزه‌ی گوش خویش قرار می‌دهیم؛ و هرگاه از صحابه و یاران رسول خدا جاثری وجود داشته باشد، یکی از اقوال و گفتار آنان را برای عمل انتخاب می‌کنیم و پا را از گفتار آنان فراتر نمی‌گذاریم و از محدوده و قلمرو اقوال آنان، بیرون نمی‌رویم؛ و هرگاه از تابعین، قولی به ما رسیده باشد، در آن صورت با آن‌ها، به رقابت می‌پردازیم و همچون آنان، به اظهارنظر و بیان دیدگاه می‌پردازیم».

خالد بن صبیح گوید: «سمعتُ ابا حمزة السكّری یقول غیر مرّة: هذا الذي سمعتُ من ابی حنیفة، أحبّ الیّ من مائة ألف»؛ «از ابوحمزة سکری، چندین بار شنیدم که می‌گفت: این چیزی که از امام ابوحنیفه/شنیده‌ام، برایم بهتر و خوشایندتر و محبوب‌تر و زیبنده‌تر از صد هزار (درهم) است».

ابوالعلاء گوید: صاعد بن محمد، از ابوحمزة سکری روایت کرده که وی گفته است: «ما رأیتُ أحداً قطّ من العلماء أحسن قولاً في أصحاب رسول الله جمن أبی حنیفة؛ وكان یعطی كلّ ذی حقّ حقّه من الفضل. وما ذكره واحد منهم بالنقص حتی مضی لسبیله»؛ «از میان علماء و صاحب نظران اسلامی، هرگز گفتار هیچ کسی را در مورد یاران رسول خدا ج(صحابه)، بهتر و خوشایندتر از گفتار ابوحنیفه/ندیده‌ام؛ به راستی او چنان‌که باید، منزلت و عظمت و فضل و برتری هر یک از صحابه را به خوبی شناخته بود و به گونه‌ی لازم، به قدر و شأن آن‌ها، پی برده بود؛ و هرگز تا زمانی که جان در بدن داشت و در قید حیات بود، یکی از آن‌ها را به بدی یاد نکرد».

و علماء و صاحب نظرانی که در ذیل، بدان‌ها اشاره می‌شود، از آن دسته از کسانی می‌باشند که ابوحمزة محمد بن میمونرا در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده‌اند:

۱- حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الكمال» [۱۶۲۸].

۲- حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة» [۱۶۲۹].

۳- علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان» [۱۶۳۰]و [۱۶۳۱].

نگارنده گوید:

ابوحمزة سُکری، از ابوحنیفه، از حسن بن عبیدالله، از شعبی، از نعمان بن بشیرسروایت کرده است که رسول خدا جفرموده‌اند: «اِنّ في الانسان مضغة، اذا صلحت، صلح بها سائر الجسد؛ واذا سقمت، سقم بها سائر الجسد؛ ألا وهي القلب»؛ «در پیکر انسان، پاره گوشتی است که وقتی اصلاح پذیرد، تمام وجود انسان، رو به عدالت و شایستگی می‌رود؛ و هنگامی که به تباهی گراید، همه‌ی تن تباه می‌گردد. هان بدانید که آن پاره گوشت، قلب انسان است».

این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید» [۱۶۳۲]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از صالح بن ابی رمیح، از خلف بن شاذان، از عمویش، از ابوحمزة سکری، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

ابوحمزة سكّری محمد بن میمون مروزی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «من أجاب الی كراع» [۱۶۳۳]

«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي حَازِمٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: «لَوْ دُعِيتُ إِلَى كُرَاعٍ لَأَجَبْتُ، وَلَوْ أُهْدِيَ إِلَيَّ كُرَاعٌ لَقَبِلْتُ»»(ح ۵۱۷۸)

«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، از ابوحازم، از ابوهریرهسبرای ما روایت کرده که رسول خدا جفرمودند: «اگر به میهمانی پاچه، فراخوانده شوم، آن را می‌پذیرم؛ و اگر پاچه‌ی گوسفندی هدیه داده شوم، باز هم آن را قبول می‌کنم».

* در باب «اشدّ الناس بلاءً، الانبیاء؛ ثم الأمثل فالأمثل» [۱۶۳۴]

«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ، عَنِ الحَارِثِ بْنِ سُوَيْدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ جوَهُوَ يُوعَكُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّكَ لَتُوعَكُ وَعْكًا شَدِيدًا؟ قَالَ: «أَجَلْ، إِنِّي أُوعَكُ كَمَا يُوعَكُ رَجُلاَنِ مِنْكُمْ» قُلْتُ: ذَلِكَ أَنَّ لَكَ أَجْرَيْنِ؟ قَالَ: «أَجَلْ، ذَلِكَ كَذَلِكَ، مَا مِنْ مُسْلِمٍ يُصِيبُهُ أَذًى، شَوْكَةٌ فَمَا فَوْقَهَا، إِلَّا كَفَّرَ اللَّهُ بِهَا سَيِّئَاتِهِ، كَمَا تَحُطُّ الشَّجَرَةُ وَرَقَهَا»»(ح ۵۶۴۸)

«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، ازابراهیم تیمی، از حارث بن سوید، از عبدالله بن مسعودسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد رسول خدا جآمدم و حال آن که ایشان تب داشت. گفتم: ای رسول خدا ج! همانا تب شما، تب بسیار شدیدی است. فرمود: آری، بی‌گمان، تب دارم مانند این که دو نفر از شما، تب داشته باشد». گفتم: این به آن سبب است که تو را دو پاداش است؟ فرمود: «آری. همین طور است. هیچ مسلمانی نیست که او را رنجی برسد و یا خاری به پایش فرو رود، مگر آن که خداوند، گناهان او را می‌پوشاند؛ همچنان‌که درخت، برگش را می‌ریزاند».

* در باب «ما یقول اذا أصبح» [۱۶۳۵]

«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ خَرَشَةَ بْنِ الحُرِّ، عَنْ أَبِي ذَرٍّ س، قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ جإِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ مِنَ اللَّيْلِ قَالَ: «اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ أَمُوتُ وَأَحْيَا» فَإِذَا اسْتَيْقَظَ قَالَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَحْيَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَيْهِ النُّشُورُ»»(ح ۶۳۲۵)

«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از منصور، از ربعی بن حراش، از خرشة بن حُرّ، از ابوذرسبرای ما روایت کرده و گفته است: چون رسول خدا جدر شب، به خوابگاه خود می‌رفت؛ می‌فرمود: «اللهم باسمك اموت واحیی»؛ «بار خدایا! به نام تو، می‌میرم و زنده می‌شوم». و هرگاه بیدار می‌شد، می‌فرمود: «الحمد الله الذي احیانا بعد ما اماتنا والیه النشور»؛ «حمد و ستایش از آن خدایی است که پس از مردن، ما را زنده کرد؛ و بازگشت، به سوی اوست».

* در باب «ما یحذّر من زهرة الدنیا والتنا فس فیها» [۱۶۳۶].

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨[الأحزاب: ۳۸]» [۱۶۳۷].

* در باب «من قام لجنازة یهودیّ» [۱۶۳۸].

* در باب «تحریم تجارة الخمر في المسجد» [۱۶۳۹].

* در باب «من توضّأ في الجنابة، ثم غسل سائر جسده» [۱۶۴۰].

* در باب «الصوم لمن خاف علی نفسه العزوبة» [۱۶۴۱].

* در باب «الخصومة في البئر والقضاء فیها» [۱۶۴۲].

* در باب «كتابة الامام الناس» [۱۶۴۳].

* در باب «ما ذكر من درع النبيّ جوعصاه وسیفه» [۱۶۴۴].

* در باب «اثم من عاهد ثم غدر» [۱۶۴۵].

* در باب «صفة ابلیس وجنوده» [۱۶۴۶].

* در باب «صفة النبيّ ج» [۱۶۴۷].

* در باب «انشقاق القمر» [۱۶۴۸].

به هر حال، روایات «ابوحمزة سُكّری محمد بن میمون مروزی»/در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۲۱ مورد آمده است.

[۱۶۲۵] بیوگرافی «محمد بن میمون مروزی، ابوحمزة سُکری» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۱/۱/۲۳۴؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۲/۱۰۹۸؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۸/۸۱؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۷/۳۸۵؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۷/۴۲۰؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۹/۴۲۹؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۳/۱۰۲؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۲/۱۳۹؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱۷/۲۸۴؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۳۰۹؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص ۱۰۳؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۱/۲۶۴؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد ۷/۳۷۱؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۲/۴۵۰ [۱۶۲۶] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۲۳۰ [۱۶۲۷] «الجواهر المضیة» ۲/۲۴۹ و ۲۵۰ [۱۶۲۸] «تهذیب الکمال» ۱۹/۱۰۴ [۱۶۲۹] «تبییض الصحیفة»، ص ۹۲ [۱۶۳۰] «عقود الجمان» ص ۹۶ [۱۶۳۱] «المناقب»، کردری ۲/۲۳۷ [۱۶۳۲] «جامع المسانید» ۱/۱۱۴ [۱۶۳۳] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۲/۷۷۸ [۱۶۳۴] همان ۲/۸۴۳ [۱۶۳۵] همان ۲/۹۳۶ [۱۶۳۶] همان ۴/۹۵۱ و ۹۵۲ [۱۶۳۷] همان ۲/۹۷۷ [۱۶۳۸] همان ۱/۱۷۵ [۱۶۳۹] همان ۱/۶۵ [۱۶۴۰] همان ۱/۴۱ [۱۶۴۱] همان ۱/۲۵۵ [۱۶۴۲] همان ۱/۳۱۷ [۱۶۴۳] همان ۱/۴۳۰ [۱۶۴۴] همان ۱/۴۳۸ [۱۶۴۵] همان ۱/۴۵۱ [۱۶۴۶] همان ۱/۴۶۴ [۱۶۴۷] همان ۱/۵۰۳ [۱۶۴۸] همان ۱/۵۴۶