۷۶- لیث بن سعد حنفی/؛ امام اهل مصر در فقه و حدیث [۱۴۷۴] [متوفّای ۱۷۵ ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۱۴۷۵]گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث، شیخ سرزمین مصر و عالم و دانشمند و رهبر و زعیم آن دیار، «ابوالحارث فَهمی»، آزادهی اصفهانی میباشد که اصالتاً مصری است.
لیث بن سعد، از این بزرگانِ عرصهی علم و دانش و حکمت و فرزانگی، به روایت حدیث پرداخته است:
عطاء بن ابی رباح؛ نافع عمری؛ ابن ابی ملیکة؛ سعید مقبری؛ زهری؛ ابوالزبیر مکی؛ مشرح بن هاعان؛ ابوقبیل معافری؛ یزید بن ابی حبیب؛ جعفر بن ربیعة؛ و شمار زیادی از دیگر طلایه داران و پیشقراولان عرصهی روایت و درایت.
وی، در نقل روایت، تا آنجا پیش رفت و در این زمینه، توجه و عنایت ورزید که حتّی از شاگردان خویش، حدیث روایت مینمود.
و از کسانی که از لیث بن سعد، به نقل حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
محمد بن عجلان؛ - وی استاد لیث بن سعد نیز میباشد -؛ ابن وهب؛ سعید بن ابی مریم؛ عبدالله بن صالح - کاتب لیث بن سعد -؛ یحیی بن بکیر؛ یحیی بن یحیی نیشابوری؛ یحیی بن یحیی قرطبی؛ قتیبة بن سعید؛ محمد بن رُمح؛ عیسی بن حمّاد؛ ابوالجهم باهلی؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
لیث بن سعد، بزرگ و رهبر سرزمین مصر و عالم بزرگوار و بزرگ منش و دانشمند برجسته و شاخص آنجا به شمار میآمد؛ شافعی، بر وفات لیث بن سعد، بسیار تأسف خورد و ناراحت و اندوهگین شد. و امام شافعی، پیوسته میگفت: «هو أفقه من مالك؛ الّا انّ اصحابه لم یقوموا به»؛ «لیث بن سعد، از مالک، فقیهتر و دانشورتر و آگاهتر و داناتر بود؛ ولی شاگردان و پیروان لیث، به جانبداری و حمایت و پشتیبانی و تکامل فقه وی نپرداختند و راه را برای رشد و ترقّی و تعالی و پیشرفت فقه او، هموار نساختند».
امام شافعی، در جایی دیگر گوید: «كان أتبع للأثر من مالك»؛ «لیث بن سعد، نسبت به مالک، بیشتر به دنبال اتباع و پیروی از حدیث بود».
یحیی بن بکیر گوید: «هو أفقه من مالك؛ لكنّ الحظوظ لمالك»؛ «لیث بن سعد، از مالک، فقیهتر و دانشورتر و آگاهتر و داناتر بود؛ ولی تمامی بهرهها و نصیبها (در راه رشد و ترقّی و تکامل و پیشرفت فقه)، از آنِ مالک بود».
ابن وهب نیز گفته است: «لو لا اللیث ومالك، لضللنا»؛ «اگر چنانچه لیث بن سعد و مالک بن انس نمیبودند، حتماً ما گمراه و منحرف میشدیم و راه خود را گم میکردیم و سرگردان و حیران و افتان و خیزان میشدیم».
عبدالملک بن یحیی بن بکیر، از پدرش نقل میکند که گفت: «ما رأیتُ أحداً أكمل من اللیث؛ كان فقیه البدن، عربی اللسان، یحسن القرآن والنحو؛ ویحفظ الشعر والحدیث، حسن المذاكرة؛ لم أر مثله»؛ «من کسی را کاملتر از لیث بن سعد ندیدهام؛ وی، فقیهی توانمند، دانشوری کاردان و صاحب نظری قوی بود که زبانش عربی بود و به بهترین وجه، به قرآن و مسائل نحوی، آشنایی و شناخت داشت و به حفظ شعر و حدیث همّت میگماشت و به زیبایی و نیکویی، به بحث و مباحثه و مذاکره و گفتگو و گفت و شنود با دیگران میپرداخت؛ و هرگز کسی را چون او، به خود ندیدهام».
ابوطاهر بن سرح، از ابن وهب نقل میکند که گفت: «لو لا مالك واللیث، هلكنا؛ كنتُ أظنّ أنّ كلّ ما جاء عن النبيّ ج، یفعل به»؛ «اگر چنانچه مالک بن انس و لیث بن سعد نمیبودند، هلاک و تباه میشدیم؛ و من، یقین دارم که هر آنچه از پیامبر ج(از اوامر و فرامین، تعالیم و آموزهها، احکام و دستورات و توصیهها و سفارشها) وارد شده است، لیث بن سعد، به تمامی آنها، جامهی عمل میپوشاند و آنها را در زندگی خویش، نصب العین و آویزهی گوش خود قرار میداد».
حرملة گوید: «سمعتُ ابن وهب یقول: كان اللیث یصل مالكاً كل سنة بمائة دینار؛ وكتب مالك الیه: أنّ علیّ دَیناً. فبعث الیه بخمس مائة دینار»؛ «از ابن وهب شنیدم که میگفت: عادت لیث بن سعد بر آن بود که هر ساله، صد دینار به مالک بن انس، به رسم تعارف و هدیه، پیشکش مینمود؛ و یک بار اتّفاق افتاد که مالک بن انس برای لیث بن سعد نامه نوشت و در آن نامه او را در جریان بدهکاری خویش قرار داد؛ از این رو، لیث بن سعد نیز برای او، پانصد دینار فرستاد».
اثرم نیز گفته است: احمد بن حنبل گوید: «ما في هؤلاء المصریین أثبت من اللیث؛ لا عمرو بن الحارث ولا أحدٌ»؛ «در میان علماء و صاحب نظران مصری، کسی مطمئنتر و معتبرتر و قویتر و مؤثّقتر از لیث بن سعد، وجود ندارد؛ نه عمرو بن حارث بدو میرسد و با او برابری میکند و نه کسی دیگر».
به هر حال، مناقب و فضائل و امتیازها و ویژگیها و فاکتورها و مؤلّفهها و مزایا و برتریهای لیث بن سعد، بسیار فراوان و بیشمار است؛ و فقط میتوان چنین گفت که وی، پیشوا و امامی دینی، حجّتی در حدیث و صاحب کتابها و تصانیف فراوان بود که در شب جمعه - نیمهی ماه شعبان - به سال ۱۷۵ ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.
در کتاب «جامع المسانید» [۱۴۷۶]خوارزمی آمده است: «هو یروی عن الامام أبی حنیفة أیضاً في هذه المسانید»؛ «لیث بن سعد نیز در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/پرداخته است».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة» [۱۴۷۷]، به ذکر لیث بن سعد پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف، معرفی کرده و در ادامه گفته است: «هو إمام أهل المصر في الفقه والحدیث»؛ «وی، امام و پیشوای مردمان مصر، در فقه و حدیث میباشد».
قاضی القضاة (رئیس دیوان عالی کلّ کشور) شمس الدین ابن خلکان، در تاریخ خویش گوید: «رأیتُ في بعض المجامیع، أنّ اللیث كان حنفی المذهب»؛ «در برخی از فرهنگستانها و بنیادهای علمی و ادبی، دیدم که لیث بن سعد، مذهب حنفی داشته است».
امام شافعی گفته است: «اللیث كان افقه من مالك؛ الّا انّ أصحابه لم یقوموا به؛ وكان اللیث من الأكرماء الأجواد»؛ «لیث بن سعد، از مالک، فقیهتر و دانشورتر و آگاهتر و داناتر بود؛ ولی شاگردان و پیروان لیث، به جانبداری و حمایت و پشتیبانی و تکامل فقه وی نپرداختند و راه را برای رشد و ترقّی و تعالی و پیشرفت فقه او، هموار نساختند؛ و لیث بن سعد، یکی از انسانهای مهربان و خوش قلب، نجیب و شریف، بزرگ منش و بخشنده، سخاوتمند و دست و دل باز، سخی و گشاده دست و جواد و بزرگوار بود».
علامه تهانوی، در مقدمهی کتاب «اعلاء السنن» [۱۴۷۸]، به ذکر لیث بن سعد پرداخته و در ادامه گفته است: «ذكره القاری في المناقب، في أصحاب الامام أیضاً»؛ «ملا علی قاری نیز در کتاب «المناقب» (ص ۵۵)، لیث بن سعد را در زمرهی شاگردان امام ابوحنیفه/ذکر کرده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان» [۱۴۷۹]، لیث بن سعد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد حارثی گفته است: «روی اللیث بن سعد عن ابی حنیفة وعن ابی یوسف عن أبی حنیفة؛ وروی عنه ابوحنیفة»؛ «لیث بن سعد، به دو طریق از امام ابوحنیفه/، به نقل روایت پرداخته است:
۱- از خود امام ابوحنیفه/(بدون واسطه).
۲- از امام ابویوسف، از امام ابوحنیفه/.
و امام ابوحنیفه/نیز از لیث بن سعد، حدیث روایت نموده است».
و همچنین، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»، [۱۴۸۰]لیث بن سعد را در شمار راویان سرزمین مصر، که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/پرداختهاند قرار داده است.
نگارندهی سطور گوید:
لیث بن سعد/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «المسح علی الخفّین» [۱۴۸۱]
«حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ خَالِدٍ الحَرَّانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ نَافِعِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ المُغِيرَةِ، عَنْ أَبِيهِ المُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج: «أَنَّهُ خَرَجَ لِحَاجَتِهِ، فَاتَّبَعَهُ المُغِيرَةُ بِإِدَاوَةٍ فِيهَا مَاءٌ، فَصَبَّ عَلَيْهِ حِينَ فَرَغَ مِنْ حَاجَتِهِ فَتَوَضَّأَ وَمَسَحَ عَلَى الخُفَّيْنِ»»(ح ۲۰۳)
«عمرو بن خالد حرّانی،از لیث بن سعد، از یحیی بن سعید، از سعد بن ابراهیم، از نافع بن جُبیر، از عروة بن مغیرة، از پدرش مغیرة بن شعبةسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا جبرای قضای حاجت بیرون رفت و مغیرة بن شعبةسنیز از پی آن حضرت جرفت؛ و چون رسول خدا جاز قضای حاجت برگشت، مغیرةسبرای وضوی پیامبر جآب ریخت؛ و آن حضرت جوضو کرد و بر موزهها مسح نمود».
* در باب «فضل العشاء» [۱۴۸۲]
«حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، أَنَّ عَائِشَةَ أَخْبَرَتْهُ، قَالَتْ: أَعْتَمَ رَسُولُ اللَّهِ جلَيْلَةً بِالعِشَاءِ، وَذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَفْشُوَ الإِسْلاَمُ، فَلَمْ يَخْرُجْ حَتَّى قَالَ عُمَرُ: نَامَ النِّسَاءُ وَالصِّبْيَانُ، فَخَرَجَ، فَقَالَ لِأَهْلِ المَسْجِدِ: «مَا يَنْتَظِرُهَا أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ غَيْرَكُمْ»»(ح ۵۶۶)
«یحیی بن بکیر، از لیث بن سعد، از عُقیل، از ابن شهاب، از عروة برای ما روایت کرده که عایشهلبدو گفته است: رسول خدا جیک بار قبل از گسترش اسلام، نماز عشاء را به تأخیر انداخت؛ و از خانه بیرون نیامد تا این که عمر بن خطابساو را صدا زد وگفت: ای رسول خدا ج! زنان و کودکان خواب رفتند! آنگاه رسول خدا جاز خانه بیرون آمد و نماز گزارد. سپس، خطاب به حاضران فرمود: «هیچ کس از اهل زمین، جز شما، منتظر این نماز نیست».
* در باب «نوم الجنب» [۱۴۸۳]
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ، سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ جأَيَرْقُدُ أَحَدُنَا وَهُوَ جُنُبٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ إِذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ، فَلْيَرْقُدْ وَهُوَ جُنُبٌ»»(ح ۲۸۷)
«قتیبة، از لیث بن سعد، از نافع، از ابن عمرببرای ما روایت کرده که وی گفته است: عمر بن خطابساز رسول خدا جپرسید: آیا در حالت جنابت، میتوانیم بخوابیم؟ آن حضرت جفرمود: «آری؛ اگر وضو بگیرید؛ میتوانید بخوابید».
* در باب «ما یستر من العورة» [۱۴۸۴]
«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا لَيْثٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ، أَنَّهُ قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ جعَنِ اشْتِمَالِ الصَّمَّاءِ، وَأَنْ يَحْتَبِيَ الرَّجُلُ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، لَيْسَ عَلَى فَرْجِهِ مِنْهُ شَيْءٌ»»(ح ۳۶۷)
«قتیبة بن سعید، از لیث بن سعد، از ابن شهاب، از عبیدالله بن عبدالله بن عتبة، از ابوسعید خدریسبرای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا جاز این که شخص، خود را طوری در لباس بپیچد که دست هایش داخل آن بمانند و بیرون آوردن آنها مشکل باشد؛ و همچنین از اِحتباء که موجب کشف عورت میشود، منع فرمودند».
(احتباء: یعنی بستن کمر و زانوها با یکدیگر؛ که در صورت پوشیدن ازار، کشف عورت میشود.)
* در باب «هل یمضمض من اللبن» [۱۴۸۵]
«حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، وَقُتَيْبَةُ، قَالاَ: حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج"شَرِبَ لَبَنًا فَمَضْمَضَ"، وَقَالَ: "إِنَّ لَهُ دَسَمًا" تَابَعَهُ يُونُسُ، وَصَالِحُ بْنُ كَيْسَانَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ»(ح ۲۱۱)
«یحیی بن بکیر و قتیبة بن سعید، از لیث بن سعد، از عُقیل، از ابن شهاب، از عبیدالله بن عبدالله بن عتبة، از عبدالله بن عباسببرای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا جشیر نوشید؛ سپس مضمضمه کرد و فرمود: «شیر، چربی دارد».
* در باب «رؤیة الهلال» [۱۴۸۶].
* در باب «فضل من قام رمضان» [۱۴۸۷].
* در باب «الاعتكاف في العشر الاواخر والاعتكاف في المساجد كلّها» [۱۴۸۸].
* در باب «المعتكف لایدخل البیت الّا لحاجة» [۱۴۸۹].
* در باب «زیارة المرأة زوجها في اعتكافها» [۱۴۹۰].
* در باب «التجارة في البحر» [۱۴۹۱].
* در باب «كسب الرجل وعمله بیده» [۱۴۹۲].
* در باب ﴿يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ٢٧٦﴾[البقرة: ۲۷۶] [۱۴۹۳].
* در باب «اذا خَیّر أحدهما صاحبه بعد البیع، فقد وجب البیع» [۱۴۹۴].
* در باب «من رأی اذا اشتری طعاماً جزافاً أن لایبیعه حتی یؤویه الی رحله والأدب في ذلك» [۱۴۹۵].
به هر حال، روایات «لیث بن سعد»/در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۲۵۹ مورد آمده است.
[۱۴۷۴] بیوگرافی «لیث بن سعد» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۴/۱/۲۴۶؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۲/۱۰۰۵؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۷/۱۷۹؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی ۱۳/۳؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۸/۱۳۶؛ «شذرات الذهب، ابن عماد ۱/۲۸۵؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۳/۱۳؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۸/۴۱۲؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۲/۴۸؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱۵/۴۳۶؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۷/۳۶۰؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۲۷۵؛«الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۲/۴۳۳ [۱۴۷۵] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۲۲۴ [۱۴۷۶] «جامع المسانید» ۲/۵۵۰ [۱۴۷۷] «الجواهر المضیة» ۱/۴۱۶ [۱۴۷۸] «مقدمهی اعلاء السنن» ۳/۱۰۰ [۱۴۷۹] «عقود الجمان»؛ ص ۱۴۲ و ۱۴۳ [۱۴۸۰] «المناقب»، کردری ۲/۲۳۱ [۱۴۸۱] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۳۳ [۱۴۸۲] همان ۱/۸۰ [۱۴۸۳] همان ۱/۴۲ [۱۴۸۴] همان ۱/۵۳ [۱۴۸۵] همان ۱/۳۴ [۱۴۸۶] همان ۱/۲۵۵ [۱۴۸۷] همان ۱/۲۶۹ [۱۴۸۸] همان ۱/۲۷۱ [۱۴۸۹] همان ۱/۲۷۲ [۱۴۹۰] همان ۱/۲۷۳ [۱۴۹۱] همان ۱/۲۷۷ [۱۴۹۲] همان ۱/۲۷۸ [۱۴۹۳] همان ۱/۲۸۰ [۱۴۹۴] همان ۱/۲۸۴ [۱۴۹۵] همان ۱/۲۸۶