۴۰- شعبة بن حجّاج بن وَرد، ابوبِسطام اَزْدی حنفی/ [۸۸۲] [متوفّای ۱۶۰ ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۸۸۳]گوید:
وی، حجّت و حافظ در حدیث، شیخ الاسلام، ابوبِسطام اَزْدی عَتَکی واسطی، مقیم شهر بصره و محدّث آن دیار میباشد که از حسن بصری، پارهای از احکام و مسائل اسلامی را شنیده است و علاوه از آن، از معاویة بن قرّة، عمرو بن مرّة، حکم، سلمة بن کهیل، انس بن سیرین، یحیی بن ابی کثیر، قتادة و شمار زیادی از دیگر بزرگان و دانشوران دینی، به سماع حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از شَبابة بن حجّاج، حدیث سماع نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ایوب سختیانی؛ ابن اسحاق (این دو نفر، از زمرهی اساتید شعبة نیز میباشند)؛ سفیان ثوری؛ عبدالله بن مبارک؛ غندر؛ آدم؛ عفّان بن مسلم؛ ابوداود؛ سلیمان بن حرب؛ علی بن جعد و تعداد بیشماری از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
سفیان ثوری، پیوسته چنین میگفت: «شعبة، امیرالمؤمنین في الحدیث»؛ «شعبة بن حجّاج، امیر و سالار مؤمنان، در عرصهی حدیث میباشد». و شافعی گفته است: «لو لا شعبة، لما عرف الحدیث بالعراق»؛ «اگر چنانچه شعبة بن حجّاج نمیبود، هرگز حدیث در سرزمین عراق، شناخته و معرفی نمیشد».
عمر بن هارون گوید: «كان شعبة یصوم الدهر»؛ «شعبه، چنان عابد و زاهد و پارسا و خداترس بود که پیوسته روزه میگرفت».
تمامی دانشوران و مورّخان، بر این امر، اتفاق نظر دارند که وفات شعبة بن حجّاج، به سال ۱۶۰ه . ق بوده است؛ و گفته شده است که درگذشت شعبه، در اوائل سال ۱۶۰ ه . ق رخ داده است.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب» [۸۸۴]گوید:
یحیی قطّان گوید: «ما رأیتُ احداً قط احسن حدیثاً من شعبة»؛ «هرگز کسی را در حدیث، نیکوتر و بهتر و والاتر و بایستهتر از شعبه ندیدهام».
و ابن ادریس گوید: «ما جعلتَ بینك وبین الرجال، مثل شعبة وسفیان»؛ «هرگز برای رجال شناسی، نمیتوانی افرادی بهتر از شعبه و سفیان، پیدا نمایی».
و ابن سعد گفته است: «كان ثقةً، مأموناً، ثبتاً، حجّةً صاحب حدیث»؛ «شعبة بن حجّاج، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و امین، معتبر و حجّت و صاحب حدیث بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة ثبت في الحدیث؛ وكان یخطیء في أسماء الرجال قلیلاً»؛ «شعبة بن حجّاج، در حدیث، هم ثقه و مورد اعتماد بود و هم مطمئن و امین؛ و گاهی اوقات، اندکی در اسماء رجال، دچار اشتباه میشد».
صالح جزرة گوید: «اوّل من تكلّم في الرجال، شعبة؛ ثم تبعه القطّان؛ ثم احمد ویحیی»؛ «نخستین کسی که در «رجال» (راویان حدیث)، سخن گفت، شعبة بود؛ و پس از وی، قطّان و آن گاه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین، در این زمینه سخن گفتند و راه شعبة را ادامه دادند».
و ابوبکر بن منجویة گوید: «و كان من سادات اهل زمانه حفظاً واتقاناً وورعاً وفضلاً؛ وهو اوّل من فتش بالعراق عن امر المحدّثین؛ وجانب الضعفاء والمتروكین؛ وصار عَلَماً یقتدی به؛ وتبعه علیه بعده اهل العراق»؛ «شعبة بن حجّاج، در حفظ، ضبط، مهارت، خبرگی، استادی، زبردستی، کاردانی، تخصص، توانایی، شایستگی، پارسایی، خداترسی، نیکوکاری و برتری، از بزرگان و طلایه داران و پیشقراولان و پیشاهنگان مردمان روزگار خویش بود؛ و او، نخستین کسی بود که در عراق، به رَتق و فَتق اوضاع و احوال محدّثان و جست و جو و کند و کاو وضعیّت آنان و تحقیق و وارسی زندگی آنان پرداخته بود و خویشتن را از راویانِ ضعیف و متروک به دور داشته بود؛ از این رو، وی، به طلایه دار و پیشقراول و بزرگ مرد و ستارهای تبدیل شده بود که همه، بدو اقتدا و تأسی میکردند؛ و مردمان عراق نیز پس از وی، راه او را در این زمینه، ادامه دادند».
حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه میافزاید:
سخن بالا، بعینه، سخن ابن حبّان در کتاب «الثقات» است که ابن منجویة، آن را از ابن حبّان نقل کرده، ولی آن را بدو نسبت نداده است.
یحیی بن معین نیز گوید: «كان شعبة صاحب نحو وشعر»؛ «شعبة بن حجّاج، هم دانشوری نحوی بود و هم شاعری توانا».
حاکم گوید: «شعبة، امام الائمة في معرفة الحدیث بالبصرة؛ رأی انس بن مالك وعمرو بن سلمة الصحابیین؛ وسمع من اربع مائة من التابعین»؛ «در بصره، شعبة ابن حجّاج، سرور و سالار پیشوایان دینی در عرصهی شناخت حدیث به شمار میآمد؛ وی، از میان صحابه، انس بن مالکسو عمرو بن سلمةسرا دیدار و ملاقات کرده است و از چهارصد نفر از دانشوران و صاحب نظران تابعی، حدیث سماع نموده است».
ناگفته نماند که شعبة بن حجّاج/، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و در کتاب «جامع المسانید» [۸۸۵]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و شعبة/مع انّه اكثر شیوخ البخاری ومسلم، یروی عن الامام ابی حنیفة/في هذه المسانید»؛ «شعبه/با وجود این که مهمترین و محوریترین و اصلیترین و شاخصترین و برجستهترین و کلیدیترین استاد امام بخاری و امام مسلم به شمار میآید، باز هم در این مسانید، به نقل حدیث از امام ابوحنیفه/نیز پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان» [۸۸۶]، شعبة بن حجّاج را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب» [۸۸۷]، وی را در زمرهی راویان شهر «واسط» ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/پرداختهاند، ذکر نموده است.
و علامه ذهبی، در کتاب «میزان الاعتدال» [۸۸۸]گفته است: «و كان شعبة رأیه، رأی الكوفیین»؛ «دیدگاه و نظر شعبه، به سان نظرگاه و ایدهی اهل کوفه (یعنی احناف) بود».
نگارندهی سطور گوید:
شعبة بن حجّاج، از ابوحنیفه، از حماد، از ابراهیم نخعی، از علقمه، از عبدالله بن مسعودسروایت میکند که آن حضرت جفرمودند: «امّا انا فلااكل متّكئاً»؛ «امّا من، در حالت تکیه زده، غذا نمیخورم».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید» [۸۸۹]ذکر کرده و گفته است: حافظ حسین بن محمد بن خسرو بلخی نیز در مُسند خویش، این حدیث را از شعبة بن حجّاج، از امام ابوحنیفه/روایت کرده است؛ و همچنین حافظ ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری نیز آن را به نقل از شعبة بن حجّاج، از امام ابوحنیفه/روایت نموده است.
همچنین نگارنده گوید:
شعبة بن حجّاج/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الاقتداء بسنن رسول الله ج» [۸۹۰]
«حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ أَبِي إِيَاسٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ مُرَّةَ، سَمِعْتُ مُرَّةَ الهَمْدَانِيَّ، يَقُولُ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: "إِنَّ أَحْسَنَ الحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ، وَأَحْسَنَ الهَدْيِ هَدْيُ مُحَمَّدٍ ج، وَشَرَّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَإِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَآتٍ، وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ"»(۷۲۷۷)
«آدم بن أبی ایاس، از شعبة بن حجّاج، از عمرو بن مرّة، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از مرّة همدانی شنیدم که میگفت: عبدالله بن مسعودسگفت: «بیگمان، نیکوترین سخن، کتاب خداست؛ و نیکوترین هدایت، هدایت محمد جاست؛ و بدترین کارها، بدعتهایی است که در دین پدید آورده شوند؛ و قطعاً آنچه به شما وعده داده میشود، آمدنی است و شما درمانده کنندگان خدا نیستید».
* در باب «المعاصی من امر الجاهلیة» [۸۹۱]
«حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ وَاصِلٍ الأَحْدَبِ، عَنِ المَعْرُورِ بْنِ سُوَيْدٍ، قَالَ: لَقِيتُ أَبَا ذَرٍّ بِالرَّبَذَةِ، وَعَلَيْهِ حُلَّةٌ، وَعَلَى غُلاَمِهِ حُلَّةٌ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: إِنِّي سَابَبْتُ رَجُلًا فَعَيَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَقَالَ لِي النَّبِيُّ ج: «يَا أَبَا ذَرٍّ أَعَيَّرْتَهُ بِأُمِّهِ؟ إِنَّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ، إِخْوَانُكُمْ خَوَلُكُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَيْدِيكُمْ، فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحْتَ يَدِهِ، فَلْيُطْعِمْهُ مِمَّا يَأْكُلُ، وَلْيُلْبِسْهُ مِمَّا يَلْبَسُ، وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ»»(ح ۳۰)
«سلیمان بن حرب، از شعبة بن حجّاج، از واصل احدب، از معرور بن سُوید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: با ابوذرسدر منطقهی «ربذة» ملاقات کردم و حال آن که ازار و ردایی بر تن داشت و غلام وی نیز ازار و ردایی بر تن داشت؛ دلیل یکسان بودن لباسها را پرسیدم!
وی در پاسخ گفت: «روزی با غلامم درگیر شدم و او را (به خاطر این که مادرش کنیزی بود)، تحقیر نمودم. رسول خدا جفرمود: «ای ابوذر! این غلام را به خاطر مادرش، تحقیر نمودی؟! معلوم است که هنوز عادات جاهلیّت در شما وجود دارد. غلامان و زیردستان شما، برادران شما هستند. خداوند آنان را در اختیار شما قرار داده است. هر کسی که غلام یا خدمتگزاری دارد، باید از همان غذا و لباسی که خودش استفاده میکند، به او نیز بدهد؛ و علاوه بر این، به آنان دستور ندهید کاری را که از توانشان خارج است، انجام دهند؛ و اگر چنین دستوری صادر کردید، با آنان همکاری کنید».
* در باب «ظلم دون ظلم» [۸۹۲].
* در باب «رفع الیدین اذا قام من الركعتین» [۸۹۳].
* در باب «رفع البصر الی الامام في الصلاة» [۸۹۴].
* در باب «الجهر في العشاء» [۸۹۵].
* در باب «القراءة في الفجر» [۸۹۶].
* در باب «الجمع بین السورتین في ركعة» [۸۹۷].
* در باب «الدعاء في الركوع» [۸۹۸].
* در باب «الطمأنینة حین یرفع رأسه من الركوع» [۸۹۹].
* در باب «السجود علی سبعة اعظم» [۹۰۰].
* در باب «لایفترش ذراعیه في السجود» [۹۰۱].
* در باب «مكث الامام في مصلّاه بعد السلام» [۹۰۲].
به هر حال،روایات شعبة بن حجّاج/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۲۹۱ مورد آمده است.
[۸۸۲] بیوگرافی «شعبة بن حجّاج بن ورد» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۲/۲/۲۴۴؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۱/۳۵۴؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۴/۳۶۹؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۷/۲۰۲؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی ۹/۲۵۵؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان ۲/۴۶۹؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۱/۲۴۷؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۶/۴۴۶؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۲/۱۱؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۴/۲۹۷؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۴۱۸؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص ۲۹۷؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۸/۳۴۴؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد ۷/۲۸۰؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص۸۹، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۱/۲۱۸ [۸۸۳] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۱۹۳-۱۹۷ [۸۸۴] «تهذیب التهذیب» ۴/۲۹۷-۳۰۳ [۸۸۵] «جامع المسانید» ۲/۴۷۹ [۸۸۶] «عقود الجمان»؛ ص ۱۱۸ [۸۸۷] «المناقب»، کردری ۲/۲۲۹ [۸۸۸] «میزان الاعتدال» ۱/۵۹۳ [۸۸۹] «جامع المسانید» ۲/۳۱۹ و ۳۲۰ [۸۹۰] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۲/۱۰۸۰ و ۱۰۸۱ [۸۹۱] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۹ [۸۹۲] همان ۱/۹ و ۱۰ [۸۹۳] همان ۱/۱۰۲ [۸۹۴] همان ۱/۱۰۳ [۸۹۵] همان ۱/۱۰۵ [۸۹۶] همان ۱/۱۰۶ [۸۹۷] همان ۱/۱۰۷ [۸۹۸] همان ۱/۱۰۹ [۸۹۹] همان ۱/۱۱۰ [۹۰۰] همان ۱/۱۱۲ [۹۰۱] همان ۱/۱۱۳ [۹۰۲] همان ۱/۱۱۷