رشد علمی امام ابوحنیفه/:
امام ابوحنیفه در یک خانوادهی مسلمان، نیکوکار، ثروتمند و باسخاوت دیده به جهان گشود و چنانکه به نظر میرسد او تنها فرزند پدر و مادرش بوده است. پدرش در کوفه دکان بزّازی داشت که امام خود نیز بعد از مدتی، در این شغل جایگزین پدرش گردید.
او در اوان کودکی، همانند سایر نخبگان سَلَف، قرآن کریم را حفظ نمود و در اوایل تقیّد چندانی به درس و آموزش نداشت؛ بلکه همراه پدر خود در دکان مشغول خرید و فروش بود؛ تا اینکه روزی میان او و شعبی ملاقات و گفتگویی صورت گرفت؛ این گفتگو سرآغاز برکات بزرگی در زندگی امام ابوحنیفه/گردید.
ابومحمد حارثی به اِسناد خود از امام ابوحنیفه/روایت نموده که او در مورد انگیزهی گرایش خود به علوم دینی گفته است: «روزی بر شعبی گذر نمودم؛ مرا فراخواند و گفت: با چه کسی رفت و آمد داری؟ گفتم: فلانی؛ گفت: منظورم بازار نیست؛ بلکه هدفم رفت و آمد نزد علماء است. من گفتم: نزد علماء کمتر رفت و آمد میکنم. او گفت: اینگونه مباش! بر تو است که به فراگیری علم و همنشینی با علماء جدّیت نمایی؛ زیرا من در تو هوشمندی و شایستگی خاصّی احساس میکنم. این سخن شعبی در قلبم تأثیر عمیقی نهاد و از آن پس رفت و آمد بازار را رها کرده، شروع به آموختن علم و دانش نمودم، تا سرانجام خداوند توفیقات بیشتری در این مورد به من عنایت کرد».
هنگامی که امام ابوحنیفه/به شانزده سالگی رسید، پدرش او را همراه خود برای ادای فریضهی حج و زیارت آرامگاه و مسجد پیامبر جبه مکّهی مکرمه و مدینهی منوره برد.
امام کردری در کتاب «مناقب الامام ابی حنیفة» از جُعابی روایت کرده که: ابویعلی عبدالله بن جعفر رازی برای من نقل کرده است: پدرم از محمد بن سماعه که حافظ معتمدی بوده، از ابویوسف، از ابوحنیفه نقل کرده که گفته است: من در سال ۹۶ هجری همراه پدرم به قصد ادای حج به مکّه رفتم در حالی که شانزده سال سن داشتم. ناگهان مرد بزرگی را دیدم که مردم بسیاری پیرامونش گرد آمده بودند.
به پدرم گفتم: این شیخ کیست؟ گفت: این مرد یکی از اصحاب پیامبر خدا جاست که به او عبدالله بن حارث بن جزء زبیدیسمیگویند. من گفتم: چه چیزی در نزد اوست که اینگونه مردم گرد او جمع شدهاند؟ گفت: نزد او احادیثی وجود دارد که آنها را از پیامبر اکرم ج، شنیده است. گفتم: مرا به نزد او ببر. پدرم در حالی که جلوتر از من بود حرکت کرد و مردم را از مقابلم دور مینمود، تا اینکه من به او نزدیک شدم. سپس از او شنیدم که رسول خدا جفرموده است: «کسی که در دین خدا دانش کسب نماید، خداوند او را از غم هایش میرهاند و از جایی که گمان نمیبرد به وی روزی عطاء میکند». حافظ جعابی گفته است: «عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی در سال ۹۷ ه .ق وفات نمود و من این حدیث را از طریق صیمری بدینگونه شنیدم».
اولین علمی که امام ابوحنیفه بدان روی آورد، علم اصول و مناظره با ملحدین و گمراهان بود. او به قصد مناظره با منحرفان بیشتر از ۲۷ مرتبه وارد بصره شد و در آنجا به بحث و مناظره پرداخت تا شبهاتی را که منحرفین بر شریعت وارد مینمودند، رد کند و برچسبهایی را که گمراهان به اسلام میزدند، بزداید؛ او با جهم بن صفوان به مناظره پرداخت تا اینکه او را قانع کرد. و با ملحدین به مجادله پرداخت تا آنان را وادار نمود که به حقّانیّت شریعت اعتراف و اقرار نمایند؛ همانگونه که با معتزله، خوارج و مذاهب دیگر مباحثه نمود و بر آنها فائق آمد. اما با وجود اینکه او پارهای از زمان را در مناظره و مجادله در علم عقاید - کلام گذراند، باز هم یاران و نزدیکان خود را از مناظره در آن بازمیداشت.
روزی پسرش حماد را که بعداً قاضی فاضل و عابدی پارسا گردید در حال مناظره در علم کلام دید و او را از این کار منع نمود. حماد گفت: تو خودت در علم کلام مناظره مینمایی و ما را از آن باز میداری؟! امام ابوحنیفه/فرمود: ما چنان مناظره مینمودیم که گویا بر بالای سرمان پرندهای قرار دارد که مبادا پای رفیقمان بلغزد، اما شما مناظره میکنید در حالی که قصد دارید که پای رفیقتان بلغزد، و هر که بخواهد که پای رفیقش بلغزد خواسته است که رفیقش کافر شود و هر که بخواهد که رفیقش کافر شود، خودش قبل از او کافر گردیده است. [۱۱۲]
امام ابوحنیفه/راه تحقیق و تفحّص در علم کلام و اصول دین و مناظره با انسانهای کجفهم و گمراه را پیمود تا اینکه بینهایت مشهور شد و زبانزد عام و خاص گشت؛ بیشتر از بیست سال از عمرش سپری نشده بود که برای خود کلاس مخصوصی در مسجد کوفه برگزار نمود که در آن، طلاب و شیفتگان علم کلام و اصول دین حضور مییافتند. بدون تردید خداوند به او و به مسلمانان خیر فراوان عطا کرد. و دعایی که حضرت علیسبرای جدّ و اولادش نموده بود، دربارهی او پذیرفته شد و امیدی که شعبی به طور خاص از او داشت، برآورده گردید؛ چرا که سرانجام به سوی فقه روی آورد. و فقه، عصاره و چکیدهی قرآن کریم و سنت مطهر نبوی جاست؛ چون در فقه، آیات احکام، تفسیر و نحوهی دلالت نمودن آنان واضح و روشن میشود و انسان با معانی و مقاصد آیات، آشنا میگردد؛ و همچنین در این علم، سنّت مُطهر نبوی، شرح و نحوهی دلالت آن، روشن میشود و انسان به معانی و مقاصد آن، معرفت حاصل مینماید. بدین خاطر که فقه، کسب دانش در دین است و آیا کسب دانش در دین، جز شناخت اصول و مقاصد دین و دلالات و اشارات قرآن و حدیث است؟! آیا میشود بدون فقه، به معانی قرآن راه یافت؟ خیر.
گاهی آیهای از قرآن کریم در نزد قاری و یا حدیثی در نزد حافظ آن یافت میشود در حالی که او مقصود و معنای آن را به طور کامل نمیداند، مگر این که فقیهی حاضر شود و معنای آیه و حدیث را بیان و روشن نماید.
روزی ابوحنیفه/به دیدار استادش، اعمش، رفته بود. در آن هنگام مردی به نزد اعمش آمد و مسألهای از وی سؤال نمود. اعمش به ابوحنیفه گفت: جواب این مرد را بده و او هم پاسخ داد. اعمش به او گفت: جواب این مسأله را از کجا دانستی؟ فرمود: از حدیثی که تو برای من روایت نمودی. او به روایت احادیث پرداخت که بعد از روایت چند حدیث، اعمش بدو گفت: همین قدر کافیست. آنچه را که من برای تو در طول یک سال روایت نمودم، تو در یک ساعت، روایت مینمایی. به راستی که تو طبیب و ما داروفروشیم!
سبب روی آوردن امام ابوحنیفه/، به علم فقه آن چیزی بوده است که امام زفر از او روایت کرده است که میگوید: من از ابوحنیفه شنیدم که میگفت: همواره در علم کلام تحقیق مینمودم، تا اینکه به جایگاه والایی از آن رسیدم و زبانزد عام و خاص شدم. کلاس ما در جوار حلقهی درس حماد بن ابی سلیمان برگزار میشد. روزی، زنی به نزدم آمد و گفت: مردی میخواهد زنش را طبق سنت طلاق دهد، باید چند طلاق بدهد؟ من به او گفتم: این سؤال را از حماد بپرس! سپس به نزد من برگرد و جوابش را برایم بگو. او از حماد پرسید و حماد گفت: زنش را در حالی که از عادت حیض پاک باشد و با وی مقاربت ننموده، طلاق دهد؛ سپس او را رها نماید. تا اینکه سه دوره عادت را سپری کند. بعد از غسل، برای ازدواج با همسر دیگری حلال میگردد.
پس آن زن برگشت و به من گزارش داد. با خود گفتم: دیگر نیازی به علم کلام در خود نمیبینم، کفشهایم را برداشتم و در کنار حماد نشستم و به مسائل آن گوش داده و گفتههایش را حفظ کردم. وی روز بعد آنچه را که به شاگردانش گفته بود، سؤال مینمود. من همهی آنها را حفظ کرده بودم و پاسخ میدادم؛ دوستانم اشتباه پاسخ دادند. با جدّیّت درس را ادامه دادم، تا سرانجام حماد گفت: کسی غیر از ابوحنیفه حق نشستن در برابر مرا ندارد. [۱۱۳]
موفق مکی از یحیی بن شیبان روایت نموده که ابوحنیفه گفته است: در مناظره در علم کلام، مهارت خاصی داشتم و پارهای از زمان را با تحقیق در این علم سپری کردم، به وسیلهی آن به مناظره میپرداختم و از آن دفاع میکردم و بیشتر آنانی که من با آنها مناظره مینمودم در بصره بودند، از این رو بیشتر از بیست مرتبه به بصره رفتم که در بعضی از این سفرها یک سال و در بعضی دیگر کمتر و یا بیشتر در بصره میماندم. و با فرقههایی از خوارج ما نند اباضیه، صفریه و فرقههای دیگر مباحثه مینمودم؛ علم کلام را از بهترین علمها به شمار میآوردم و همواره میگفتم: که این علم، اساس و بنیاد دین است؛ اما بعد از اینکه عمری را به تحقیق و بررسی آن سپری نمودم، به خود آمده، گفتم: آنچه را که ما میدانیم اصحاب پیامبر جو تابعین و پیروانشان جنیز میدانستند و حتی آنها آشنایی کاملتری به حقایق امور داشتند. با این وجود آنها از منازعه و مجادله در علم کلام خودداری نموده و دیگران را به شدت از این کار بازمیداشتند و بیشتر وقت خود را در احکام دین و مباحث فقهی صرف نمودند. به دور یکدیگر جمع میشدند تا به مردم مسائل دین را آموزش دهند و آنان را به آموختن علم تشویق نمایند، و آنچه از آنان در مورد احکام دین پرسیده میشد، پاسخ میدادند. زمان اصحاب و تابعین و پیروانشان به این منوال سپری شد. وقتی که حالشان برای من آشکار گردید، من نیز از منازعه و تعمّق در علم کلام خودداری نمودم و به آشنایی اندک آن اکتفا کردم و به سوی آنچه که سلف صالح بر آن بودند، برگشتم. به کاری روی آوردم که آنها مشروع نموده بودند و با کسانی که بدان علوم آشنایی داشتند، همنشینی نمودم. به علاوه دیدم آنهایی که علم کلام و منازعه در آن را حرفه و شغلشان نمودهاند، مردمی هستند که سیمایشان، سیمای گذشتگان و روششان، روش صالحین نیست؛ آنها افرادی قَسیّالقلب و سختدل بودند و از مخالفت با قرآن، سنّت و سلف صالح، پروایی نداشتند و آثاری از تقوا و خداترسی در وجودشان مشاهده نمیشد. سپس دانستم که اگر در این کار خیری میبود، قبل از ما سلف صالح به انجام آن اقدام مینمودند و انسانهای پست و فرومایه به دنبال آن نمیرفتند. لذا آن را رها نمودم و خدا را در مقابل این کار سپاس میگویم. [۱۱۴]بر این اساس روشن گردید که علت اصلی روی آوردن امام/، به علم فقه، سؤال همان زنی بود که قبلاً بیان شد.
[۱۱۲] ابن بزازی، مناقب الامام ابی حنیفة، ج ۱، ص ۱۲۱. [۱۱۳] ابن حجر هیتمی شافعی، الخیرات الحسان، ص ۲۵؛ نیز: موفق مکی، مناقب الإمام الاعظم ابی حنیفة. [۱۱۴] موفق، المناقب، ج ۱، ص ۶۰.