۴- اَسباط بن محمد قُرشی/ [۲۹۵] [متوفّای ۲۰۰ ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب» [۲۹۶]گوید:
وی، اَسباط بن محمد بن عبدالرحمن بن خالد بن میسرة القرشی، آزادهی «ابومحمد» میباشد. او از اعمش، مطرّف بن طریف، ابواسحاق شیبانی، محمد بن عجلان، سفیان ثوری و دیگران، حدیث روایت نموده است.
و از او نیز، این افراد به روایت حدیث پرداختهاند:
احمد بن حنبل؛ پسرش: عبید بن اسباط؛ ابن ابی شیبه؛ ابن نُمیر؛ اسحاق بن راهویه؛ محمد بن مقاتل؛ علی بن حَرب؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
ابن ابی خیثمه به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثِقة»؛ «اسباط بن محمد، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».
ابواحمد گفته است: «انّه احبّ الیه من الخَفَّاف»؛ «از دیدگاه وی، اسباط بن محمد قرشی (در نقل روایات)، از ابوداود خفّاف بهتر و پسندیدهتر است».
ابوحاتم گفته است: «صالح»؛ «اسباط بن محمد، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، متخصص و کاردان و خبره و آگاه بود».
نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات اسباط بن محمد، نمیتوان نقص و ایرادی وارد کرد؛ زیرا که وی، فردی ثقه و مورد اعتماد است». یعقوب بن شیبه گوید: «كوفی ثقة صدوق؛ توفی بالكوفة في المحرم سنة ۲۰۰ه . ق»؛ «اسباط بن محمد، از اهالی کوفه و فردی مؤثق و قابل اعتماد و راستگو و امین و درستکار و صادق میباشد که در ماه محرم به سال ۲۰۰ ه . ق در کوفه درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه گوید: دَوری به نقل از یحیی بن معین گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث اسباط بن محمد، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و امین میباشد».
و غلابی در مورد وی گفته است: «ثقة»؛ «اسباط بن محمد قرشی، از راویان قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن حبّان نیز وی را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر نموده است.
و حافظ مزّی در کتاب «تهذیب الكمال»، [۲۹۷]اسباط بن محمد قرشی را در ردیف روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة» [۲۹۸]این کار را نموده است.
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان» [۲۹۹]و حافظ ابن بزاز کردری در کتاب «المناقب»، [۳۰۰]اسباط بن محمد قرشی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کردهاند.
و در کتاب «جامع المسانید» [۳۰۱]چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو مع كونه من شیوخ شیوخ البخاری ومسلم، یروی عن ابی حنیفة في هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام احمد بن حنبل ویحیی بن معین رحمهما الله، علی ما ذكره الخطیب»؛ «اسباط بن محمد قرشی، با وجود این که - با یک واسطه - استاد امام بخاری/و امام مسلم/میباشد، باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/پرداخته است؛ و علاوه از آن، - همچنانکه خطیب بغدادی ذکر نموده است - وی از زمرهی اساتید امام احمد بن حنبل/و یحیی بن معین/نیز میباشد».
نگارنده میگوید:
اسباط بن محمد قرشی، از ابوحنیفه، روایت کرده که وی گفته است: «رأیتُ في النوم كانّی انبش قبر النبيّ ج؛ فارسلتُ الی ابن سیرین اسأله؛ فقال: هذا رجل ینبش علم رسول الله ج»؛ «در خواب چنین دیدم که گویا دارم قبر رسول خدا جرا نبش میکنم؛ از این رو، کسی را به نزد ابن سیرین فرستادم تا در این زمینه، مرا راهنمایی کند؛ ابن سیرین نیز، چنین تعبیر کرد که این مرد، کسی است که علم و دانش رسول خدا جرا نبش خواهد کرد و پرده از روی آن، برخواهد داشت».
این روایت را خوارزمی در کتاب «جامع المسانید» [۳۰۲]ذکر نموده و در ادامه گفته است: قاضی عمر بن حسن اشنانی، این حدیث را به نقل از اسباط بن محمد قرشی، از امام ابوحنیفه/روایت کرده است.
و همچنین نگارنده گوید:
اسباط بن محمد قرشی، با یک واسطه، استاد محمد بن اسماعیل بخاری/نیز میباشد؛ آن هم در باب «قوله: ﴿لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ﴾الآیه [۳۰۳]، آنجا که امام بخاری چنین روایت میکند:
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، حَدَّثَنَا أَسْبَاطُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا الشَّيْبَانِيُّ، عَنْ عِكْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ الشَّيْبَانِيُّ: وَذَكَرَهُ أَبُو الحَسَنِ السُّوَائِيُّ وَلاَ أَظُنُّهُ ذَكَرَهُ، إِلَّا عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ،﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ﴾[النساء: ۱۹] قَالَ: "كَانُوا إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ كَانَ أَوْلِيَاؤُهُ أَحَقَّ بِامْرَأَتِهِ، إِنْ شَاءَ بَعْضُهُمْ تَزَوَّجَهَا وَإِنْ شَاءُوا زَوَّجُوهَا، وَإِنْ شَاءُوا لَمْ يُزَوِّجُوهَا فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا مِنْ أَهْلِهَا، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ فِي ذَلِكَ"» (ح ۴۵۷۹)
«محمد بن مقاتل، از اسباط بن محمد قرشی، از شیبانی، از عکرمه، از ابن عباسببرای ما روایت کرده که شیبانی گفته است: و ابوالحسن سوّایی نیز آن را از ابن عباسبیاد کرده است [یعنی این حدیث، به دو طریق از شیبانی، روایت شده است؛ چنانکه شیبانی از عکرمه و عکرمه از ابن عباسبروایت کرده است که موصول است؛ و طریق دیگر، مشکوک فیه است که از طریق شیبانی، از ابوالحسن سوّایی از ابن عباسبروایت شده است که] خداوند بلند مرتبه فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ﴾[النساء: ۱۹] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که زنان را (همچون کالایی) به ارث برید (و ایشان را بدون مهریّه و رضایت، به ازدواج خود درآورید، و) حال آن که آنان چنین کاری را نمیپسندند و وادار بدان میگردند؛ و آنان را تحت فشار قرار ندهید تا بدین وسیله (ایشان را وادار به چشم پوشی از قسمتی از مهریّه کنید و) برخی از آنچه را که بدیشان دادهاید، فراچنگ آرید».
ابن عباسبگفت: مردمان (در روزگار جاهلیّت) اگر مردی درمی گذشت و چهره در نقاب خاک میکشید، خویشاوندان وی، در ازدواج با زن وی، از دیگران، مستحقتر و بایستهتر بودند؛ از این رو، اگر کسی از آنان میخواست، با آن زن ازدواج میکرد، و اگر میخواستند، او را به ازدواج کسی دیگر درمیآوردند و اگر هم میخواستند، او را از ازدواج مانع میشدند؛ و این چنین بود که خویشاوندان مردِ وفات یافته، نسبت به زن از خویشاوندان خود زن، مستحقتر بودند؛ از این رو، این آیه، در منع آنان از این رسم نازل گردید».
[۲۹۵] بیوگرافی اَسباط بن محمد قرشی را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»، امام بخاری ۱/۲/۵۳؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۲/۳۳۲؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۶/۸۵؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی ۷/۴۵؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۹/۳۵۵؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی ۱/۱۷۵؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۱/۱۰۴؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱/۵۲۳؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۷۶؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ۱/۲۲؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۱/۳۵۸؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد ۶/۳۹۳؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۱/۱۵. [۲۹۶] «تهذیب التهذیب» ۱/۱۸۵ [۲۹۷] «تهذیب الکمال» ۱۹/۱۰۳ [۲۹۸] «تبییض الصحیفة»؛ ص ۶۵ [۲۹۹] «عقود الجمان»؛ ص ۹۹ [۳۰۰] «المناقب»، کردری ۲/۲۲۴ [۳۰۱] «جامع المسانید» ۲/۳۸۸ [۳۰۲] «جامع المسانید» ۲/۲۹۹ [۳۰۳] «الجامع الصحیح» امام بخاری ۲/۶۵۸