۵- اسحاق بن ابراهیم حنفی؛ معروف به «ابن راهویه»/ [۳۰۴] [متوفّای ۲۳۸ ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذكرة الحفّاظ» [۳۰۵]گوید:
وی، پیشوای والامقام و حافظ بزرگ حدیث: ابویعقوب تمیمی حنظلی مَروزی (اسحاق بن ابراهیم بن مَخلَد بن ابراهیم بن مَطر)، ساکن نیشابور و عالم و دانشمند آن سرزمین، بلکه شیخ و رهبر و زعیم و سرور مردمان مشرق زمین میباشد که به «ابن راهویه» شناخته میشود.
ابن راهویه، به سال ۱۶۶ ه . ق یا ۱۶۱ ه . ق دیده به جهان گشود و در همان اوان کودکی، از عبدالله بن مبارک، جریر بن عبدالحمید، عبد العزیز بن عبدالصمد عمی، فضیل بن عیاض، عیسی بن یونس، دَراوَردی و کسان دیگر از طبقهی آنان، به سماع حدیث پرداخت.
و از اسحاق بن راهویه نیز، این افراد، به سماع حدیث پرداختهاند:
امام بخاری؛ امام مسلم؛ امام ترمذی؛ امام ابوداود؛ امام نسایی؛ امام احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ استادش یحیی بن آدم؛ حسن بن سفیان؛ ابوالعباس سرّاج و شمار زیادی از دیگر مردمان.
به محمد بن اسلم طوسی، خبر وفات اسحاق بن راهویه رسید؛ از این رو، او در شأن وی گفت: «ما اعلم احداً كان اخشی لله من اسحاق؛ یقول الله: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾[فاطر: ۲۸]؛ وكان اعلم الناس؛ ولو كان الثوری والحمادان في الحیاة، لاحتاجوا الیه»؛ «کسی را سراغ ندارم که از اسحاق بن راهویه، پارساتر و پرهیزگارتر باشد؛ (زیرا وی عالم و دانشمند راستین بود) و خداوند بلند مرتبه نیز میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾[فاطر: ۲۸] «تنها بندگان دانا و دانشمند از خدا، ترس آمیخته با تعظیم و بزرگداشت دارند»؛به راستی اسحاق، داناترین و آگاهترین مردمان بود؛ و اگر چنانچه سفیان ثوری، ابواسماعیل بصری حماد بن زید بن درهم ازْدی جهضمی و ابوسلمة حماد بن سلمة بن دینار بصری، در قید حیات نمیبودند، حتماً مردمان، به اسحاق بن راهویه، نیاز پیدا میکردند».
و نسایی گوید: «اسحاق، ثقة مأمون، امام»؛ «اسحاق بن راهویه، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، امین و درستکار و امام و پیشوا بود».
و ابوداود خَفّاف گوید: «سمعتُ اسحاق بن راهویه، یقول: كانّی انظر الی مائة الف حدیث في كتبی وثلاثین الفاً اسردها؛ قال: واَملی علینا اسحاق من حفظه احد عشر الف حدیث؛ ثم قرأها علینا؛ فما زاد حرفاً ولا نقص حرفاً»؛ «از اسحاق بن راهویه شنیدم که میگفت: گویی که من، در کتاب هایم، صدهزار حدیث را مورد بررسی و کاوش و تحقیق و وارسی قرار دادهام و به نقل و روایت سی هزار حدیث از آنها پرداختهام. ابوداود خَفّاف، در ادامه گوید: اسحاق از حفظ خویش، یازده هزار حدیث بر ما املا و دیکته کرد؛ سپس همانها را بر ما خواند؛ بیآن که حرفی را بر آنها بیافزاید و یا حرفی را از آنها کم نماید».
و ابوزرعه گفته است: «ما رئی احفظ من اسحاق»؛ «تاکنون (در عرصهی حدیث)، حافظتر از اسحاق بن راهویه، دیده نشده است».
ابوحاتم گوید: «العجب من اتقانه وسلامته من الغلط مع ما رزق من الحفظ»؛ «مهارت و زبردستی، درستی و چیرگی و خبرگی و استادی اسحاق بن راهویه، و سالم بودنش از اشتباه و غلط، بسیار شگفت انگیز و حیرت آور است؛ و همهی اینها در کنار حفظ و ضبطی است که از ناحیهی خداوند بلند مرتبه، بهرهی او شده است».
و عبدالله بن احمد بن شبویه گوید: «سمعتُ احمد بن حنبل یقول: اسحاق لم یلق مثله»؛ «از احمد بن حنبل شنیدم که میگفت: تاکنون، با کسی چون اسحاق بن راهویه، دیدار و ملاقات نشده است».
بخاری گوید: «مات لیلة نصف شعبان، سنة ثمان وثلاثین ومائتین؛ وله سبع وسبعون سنة»؛ «اسحاق بن راهویه، در شب نیمهی شعبان، به سال ۲۳۸ ه . ق - در ۷۷ سالگی - درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی در کتاب «عقود الجمان»، [۳۰۶]اسحاق بن راهویه را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است. [۳۰۷]
علامه عبدالرشید نعمانی، در حاشیهی کتاب «الامام ابن ماجة وكتابه السنن»، [۳۰۸]گفته است: «انّ ابن راهویه، تفقّه اوّلاً بمَرو علی مذهب الامام ابی حنیفة/عند عبدالله بن مبارك واصحابه؛ ثمّ لمّا حلّ بالبصرة في رحلته، جلس الی عبدالرحمن بن مهدی؛ واتّصل به فحصل فیه الانحراف عن فقه ابی حنیفة بصحبة ابن مهدی، حتّی اصبحت طریقته في الفقه اشبه شیء بالظاهریة؛ فسبحان مقلّب القلوب»؛ «در ابتدا، اسحاق بن راهویه، فقه را در سرزمین «مَرو» بر مبنای مذهب امام ابوحنیفه/به نزد عبدالله بن مبارک و دیگر پیروان او فراگرفت؛ آنگاه در سفری که به بصره داشت، به عبدالرحمن بن مهدی پیوست و همنشین و همرکاب او شد؛ و این چنین بود که با همنشینی و همراهی با ابن مهدی، از فقه ابوحنیفه برگشت؛ و بدین سان بود که روش و منهج فقهیاش، چیزی شبیه فقه ظاهریه شد. از تمام ناتوانیها و ناشایستیها، خداوندی پاک و منزّه است که گردانندهی دلها است».
و این در حالی است که علامه نعمانی در متن کتاب «الامام ابن ماجة وكتابه السنن» گوید: «و هو حنفیٌّ»؛ «اسحاق بن راهویه، حنفی بود».
و در کتاب «جامع المسانید» [۳۰۹]چنین آمده است: «و هو یروی عن اصحاب ابی حنیفة في هذه المسانید»؛ «اسحاق بن راهویه، در این مسانید، از شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/حدیث روایت نموده است».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در مقدمهی کتاب «فتح الباری» [۳۱۰](دربارهی تدوین و ساماندهی و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح البخاری») گوید: «و قوی عزمه علی ذلك ما سمعه من استاذه امیرالمؤمنین في الحدیث والفقه، اسحاق بن ابراهیم الحنظلی، المعروف بابن راهویه؛ وذلك فیما اخبرنا ابومنصور القزاز، اخبرنا الحافظ ابوبكر الخطیب، اخبرنی محمد بن احمد بن یعقوب، اخبرنا محمد بن نعیم، سمعتُ خلف بن محمد البخاری بها یقول: سمعتُ ابراهیم بن معقل النسفی یقول: قال ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل البخاری: «كنّا عند اسحاق بن راهویه، فقال: لو جمعتُم كتباً مختصراً لصحیح سنّة رسول الله ج! قال: فوقع ذلك في قلبی؛ فاخذتُ في جمع الجامع الصحیح». [۳۱۱]
«عزم امام بخاری/زمانی بر تدوین و گردآوری و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح» جزم شد که پیشنهاد نگارش و تدوین آن را از استاد خویش، امیر مؤمنان در حدیث و فقه: اسحاق بن ابراهیم حنظلی - معروف به «ابن راهویه» - شنید؛ و داستان از این قرار بود که ابومنصور قزاز، از حافظ ابوبکر خطیب، از محمد بن احمد بن یعقوب، از محمد بن نعیم چنین به ما خبر دادهاند که محمد بن نعیم گوید: از خلف بن محمد بخاری شنیدم که میگفت: از ابراهیم بن معقل نسفی شنیدم که میگفت: ابوعبدالله بن محمد بن اسماعیل بخاری گفته است: ما به نزد اسحاق بن راهویه بودیم؛ وی گفت: کاش میشد تا کتابی مختصر و موجز برای احادیث صحیح رسول خدا جتدوین و گردآوری و نگارش و ساماندهی مینمودید! امام بخاری گوید: این سخن اسحاق بن راهویه، در قلبم تأثیر گذاشت و آن را تحت الشعاع خویش قرار داد؛ از این رو، تصمیم به نگارش و تألیف و تدوین و ساماندهی «الجامع الصحیح» گرفتم».
از این روایت، چنین دانسته میشود که سبب تدوین و گردآوری و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح» امام بخاری، خود اسحاق بن راهویه بوده است؛ زیرا امام بخاری، به پیشنهاد اسحاق بن راهویه، دست به گردآوری و تدوین «الجامع الصحیح» یازید؛ و این در حالی است که اسحاق بن راهویه؛ حنفی بود؛ از این رو، سبب تدوین و نگارش «الجامع الصحیح» امام بخاری، فردی از احناف است.
نگارنده گوید:
اسحاق بن راهویه/در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِكۡمَةَ﴾الی قوله عظیم»: [۳۱۲]
«حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ﴾[الأنعام: ۸۲] إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ شَقَّ ذَلِكَ عَلَى المُسْلِمِينَ، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّنَا لاَ يَظْلِمُ نَفْسَهُ؟ قَالَ: "لَيْسَ ذَلِكَ إِنَّمَا هُوَ الشِّرْكُ أَلَمْ تَسْمَعُوا مَا قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ "» (ح ۳۴۲۹)
«اسحاق بن راهویه، از عیسی بن یونس، از اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعودسبرای ما روایت نموده که گفته است: هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾[الأنعام: ۸۲] «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با ستم نیامیخته باشند».
نزول این آیه بر مسلمانان دشوار آمد و آنان را پریشان و مضطرب ساخت؛ از این رو، خطاب به پیامبر جگفتند: ای فرستادهی خدا! چه کسی از ما، بر خویشتن، ظلم و ستم روا نداشته است؟ رسول خدا جفرمود: این، آن چیزی نیست که شما تصور میکنید؛ بلکه مراد از ظلم و ستم در آیه، «شرک و چندگانه پرستی» است؛ آیا آنچه را لقمان به پسرش گفت، نشنیدهاید؛ آنجا که گفت: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣﴾[لقمان: ۱۳] «بیگمان، شرک، ستم بزرگی است».
* در باب «كنیة النبيّ ج»: [۳۱۳]
«حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أَخْبَرَنَا الفَضْلُ بْنُ مُوسَى، عَنِ الجُعَيْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، رَأَيْتُ السَّائِبَ بْنَ يَزِيدَ، ابْنَ أَرْبَعٍ وَتِسْعِينَ، جَلْدًا مُعْتَدِلًا، فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتُ: مَا مُتِّعْتُ بِهِ سَمْعِي وَبَصَرِي إِلَّا بِدُعَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ج، إِنَّ خَالَتِي ذَهَبَتْ بِي إِلَيْهِ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ ابْنَ أُخْتِي شَاكٍ، فَادْعُ اللَّهَ لَهُ، قَالَ: "فَدَعَا لِي"» (ح۳۵۴۰)
«اسحاق بن راهویه، از فضل بن موسی، از جُعید بن عبدالرحمن برای ما روایت کرده که گفته است: سائب بن یزید را دیدم که در نود و چهار سالگی، همچنان سالم و تندرست و نیرومند و استوار بود؛ سائب گفت: میدانم که برخورداری من از نعمت چشم و گوش، صرفاً مدیون دعای رسول خدا جمیباشد. خالهام مرا نزد آن حضرتجبرد و گرفت: ای رسول خدا ج! این خواهرزادهی من بیمار است؛ برایش دعا کن. رسول خدا جنیز برایم دعا کرد».
* در باب «قوله عزوجل: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾[المائدة: ۹۰]: [۳۱۴]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الحَنْظَلِيُّ، أَخْبَرَنَا عِيسَى، وَابْنُ إِدْرِيسَ، عَنْ أَبِي حَيَّانَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ سعَلَى مِنْبَرِ النَّبِيِّ ج، يَقُولُ: "أَمَّا بَعْدُ، أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَزَلَ تَحْرِيمُ الخَمْرِ، وَهْيَ مِنْ خَمْسَةٍ مِنْ: العِنَبِ وَالتَّمْرِ وَالعَسَلِ وَالحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ، وَالخَمْرُ مَا خَامَرَ العَقْلَ"» (ح ۴۶۱۹)
«اسحاق بن ابراهیم حنظلی، از عیسی و ابن ادریس، از ابوحیّان، از شعبی، از ابن عمر برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عمر بن خطابسبر فراز منبر رسول خدا جشنیدم که میگفت: اما بعد؛ هانای مردم! به راستی، تحریم شراب از ناحیهی خداوند نازل شده است؛ و بدانید که شراب از پنج چیز است: انگور؛ خرما؛ عسل؛ گندم و جو. و شراب (خمر)، آن چیزی است که عقل را بپوشاند».
* باب «قوله: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾[المائدة: ۹۰] [۳۱۵].
* باب «قوله: ﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[التوبة: ۷۹] [۳۱۶].
* باب «قوله: «و قولوا حطّة». [۳۱۷]
* باب «قوله: اَمنةً نعاساً». [۳۱۸]
* باب «غزوة خیبر». [۳۱۹]
* باب «فضل من علم وعلّمه». [۳۲۰]
* باب «من خصّ بالعلم قوماً دون قومٍ كراهیة ان یفهموا». [۳۲۱]
* باب «لاتقبل صلاة بغیر طهور». [۳۲۲]
* باب «ما یستر من العورة». [۳۲۳]
* باب «الاسیر او الغریم یربط في المسجد». [۳۲۴]
* باب «ما یقول اذا سمع المنادی». [۳۲۵]
* باب «الاذان قبل الفجر». [۳۲۶]
* باب «كیف صلاة اللیل وكیف كان النبيّ جیصلّی باللیل». [۳۲۷]
* باب «متی یحلّ المُعتمر». [۳۲۸]
* باب «النّحر في منحر النبيّ جبمنی». [۳۲۹]
به هر حال، روایات اسحاق بن راهویه/در کتاب «الجامع الصحیح» امام بخاری در بیشتر ۶۷ مورد آمده است.
[۳۰۴] بیوگرافی اسحاق ابن راهویه را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری ۱/۱/۳۷۹؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۱/۷۲؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۲/۲۰۹؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۸/۱۱۵؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی ۶/۳۴۵؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان ۱/۱۹۹؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۱۱/۱۱۸؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی ۱/۱۸۲؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۱/۱۰۶؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۲/۱۰؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۱۹۰؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۷۶؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص ۱۹۱؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ۱/۲۳؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۱/۳۱ [۳۰۵] «تذکرة الحفّاظ»، ۲/۴۳۳، ۴۳۴ و ۴۳۵ [۳۰۶] «عقود الجمان»؛ ص ۹۹ [۳۰۷] «المناقب»؛ کردری ۲/۲۴۱ [۳۰۸] «الامام ابن ماجة و کتابه السنن»؛ ص ۱۲۳ [۳۰۹] «جامع المسانید» ۲/۴۱۰ [۳۱۰] «هدی الساری»، مقدمة فتح الباری ۱/۴ [۳۱۱] «طبقات الشافعیة الکبری»، سبکی ۲/۲۲۱؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی ۲/۸؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۱۲/۴۰۱؛ و «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی ۱۶/۹۱ [۳۱۲] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۴۸۷ [۳۱۳] همان ۱/۵۰۱ [۳۱۴] همان ۲/۶۶۴ [۳۱۵] همان ۲/۶۶۴ [۳۱۶] همان ۲/۶۷۳ [۳۱۷] همان ۲/۶۶۸ [۳۱۸] همان ۲/۶۵۵ [۳۱۹] همان ۲/۶۰۸ [۳۲۰] همان ۱/۱۸ [۳۲۱] همان ۱/۲۴ [۳۲۲] همان ۱/۲۵ [۳۲۳] همان ۱/۵۳ [۳۲۴] همان ۱/۶۶ [۳۲۵] همان ۱/۸۶ [۳۲۶] همان ۱/۸۷ [۳۲۷] همان ۱/۱۵۳ [۳۲۸] همان ۱/۲۴۱ [۳۲۹] همان ۱/۲۳۱