ترجیح حدیث بر قیاس نزد امام ابوحنیفه/:
از مهمترین مسائلی که ابوحنیفه به خاطر آن شدیداً مورد انتقاد قرار گرفته، همانا مسألهی «قیاس» است. طبرسی در «الاحتجاج» روایتی را آورده که طی آن امام صادقسابوحنیفه/را از قیاس برحذر میدارد و او را نصیحت میکند که از اهل رأی نباشد.
برخی ابوحنیفه را متهم کردهاند که «قیاس» را بر حدیث پیامبر ترجیح میداده و بیشترین اتکای او بر رأی بوده است. این در حالی است که ابوحنیفه خود گفته است: «در عجبم که چرا مردم مرا متهم میکنند که من (صرفاً) براساس رأی و قیاس فتوا میدهم! من جز با تکیه بر اثر (قرآن و سنت) فتوا نمیدهم». همچنین ابوجعفر شیزاماری با سندی متصل از ابوحنیفه روایت کرده که ایشان گفته است: «به خدای سوگند دروغ گفته و به ما افترا بسته است کسی که تقدم و ترجیح قیاس بر نص (قرآن و سنت) را به ما نسبت داده است. تردیدی نیست که تا زمانی که نص وجود داشته باشد، ما به قیاس روی نخواهیم آورد». با توجه به روایات مذکور، میتوان پی برد که ابوحنیفه نه تنها حدیث و به طور کلی نص را بر قیاس ترجیح میداده است، بلکه در صورت وجود نص، هیچگاه به خود اجازه نمیداده که به قیاس روی آورد. به علاوه نقل شده که ابوحنیفه به صراحت گفته است: «ما جز به هنگام ضرورت، به قیاس متوسل نمیشویم و تنها زمانی که نتوانیم برای حل مسأله، از قرآن و سنت و قضاوت و فتوای اصحاب کار بگیریم و در واقع هیچ نص یا اثری برای حل مسأله نداشته باشیم؛ به قیاس روی میآوریم و در آن زمان نیز سعی میکنیم، مسأله سکوت را به مسألهای که در مورد آن اثر یا نص وجود دارد، قیاس کنیم و با مقایسه آن دو، حکم مسأله را پیدا نماییم».
با اندکی تدبر میتوان پی برد که ابوحنیفه نیز چون سایر فقهای اسلامی، قرآن و سنت را مهمترینِ مصادر جهت استنباط احکام میدانسته و تا زمانی که مجبور نمیشده، به قیاس روی نمیآورده است. ابوحنیفه خود میگوید: «هر گاه هیچ روایتی در دسترس من نباشد، آنگاه به اجبار به قیاس متوسل میشوم».
ناگفته نماند، بر خلاف تصور برخی، قیاس مورد قبول نزد ابوحنیفه، چون قیاس مقبول نزد سایر فقهای اهل سنت معنا و مفهوم خاصی داشته و هر گونه قیاسی را شامل نمیشده است. به تعبیری دیگر «قیاس مع الفارق» یا قیاسی که تنها از هوی و هوس فقیه یا هر عالمی نشئت گرفته و پشتوانهای حدیثی یا قرآنی نداشته باشد، نزد ابوحنیفه به شدت مذموم بوده است. وکیع نقل میکند که ابوحنیفه در مورد اینگونه قیاسها گفته است: «البول في المسجد أحسن من بعض القیاس» که این نهایت انزجار وی را از قیاس مبتنی بر هوی و هوس میرساند.
۱) ترجیح خبر واحد بر قیاس نزد امام ابوحنیفه/:
ابوحنیفه از متخصصان در حدیث بود و همواره حدیث را - هر چند خبر واحد باشد - بر قیاس ترجیح میداد. وی از هر گونه رأی یا قیاسی که مخالف ظواهر شریعت باشد، تبری میجست و بیزار بود. حنفیه نیز با صراحت همان اندیشهی ابوحنیفه را پذیرفتهاند. به عنوان مثال سرخسی میگوید: «اگر خبر واحد مخالف قیاس باشد، ما به خبر واحد عمل کرده، قیاس را ترک میکنیم». ملاجیون از اصولیان حنفیه نیز میگوید: «در مذهب حنفی در هر حال خبر آحاد بر قیاس مقدم است و اینکه گفته شده، خبر واحد فقط در صورتی که راوی آن فقیه باشد، بر قیاس مقدم است، دیدگاهی مستحدث و جدید است که امثال عیسی بن ابان به مطرح کردن آن پرداختهاند.»
در نتیجه میتوان با قاطعیت تمام اعلام کرد: ابوحنیفه و حتی پیروانش، در هر حال، خبر واحد را بر قیاس ترجیح میدهند و اینکه گفته شده ابوحنیفه قیاس را بر حدیث و خبر واحد ترجیح میداده، اتهامی بوده که از جانب برخی متعصبان مطرح شده است.
۲) ترجیح احادیث مرسل بر قیاس نزد ابوحنیفه/:
باید توجه داشت که «حدیث مرسل» هم در فقه عراق و هم در فقه حجاز در نیمهی نخست سدهی دوم قمری، مورد استناد و مرجع بسیاری از احکام بوده است. «مرسل، حدیثی است که در روایت آن، صحابی حذف شده باشد و تابعی بگوید: قال النبي جکذا».
تردیدی نیست که ابوحنیفه حدیث مرسل را حجت میدانسته است؛ زیرا سراسر مسانید روایات ابوحنیفه از جمله کتاب «الآثار» ابویوسف همانند الموطأ مالک، مشحون از روایات مرسل از تابعان کوفه چون سعید بن جبیر، شعبی و در رأس آنان ابراهیم نخعی و همچنین از تابعان بصره و حجاز چون امام محمد باقر، حسن بصری، عطاء بن ابی رباح، ابن شهاب زهری، مجاهد و سعید بن مسیب، احادیث مرسل فراوانی را ذکر و براساس آن فتوا داده است. حارثی میگوید: «حدیث مرسل نزد ابوحنیفه حجت و بر قیاس مقدم است». البته حدیث مرسل دارای اقسامی مختلف شامل: مرسل صحابی، مرسل تابعان، مرسل تبع تابعان و غیره است که هر یک دارای مرتبهای است و در حجیت هر یک، شرایط و ضوابطی توسط علما مقرر شده که مجال بحث در مورد آن نیست.
در نتیجه نه تنها ابوحنیفه، بلکه قاطبه علمای احناف بر این مسأله متفق هستند که حدیث مرسل بر قیاس مقدم است و تنها در برخی از اقسام حدیث مرسل، ضوابطی توسط ابوحنیفه و پیروانش مقرر گردیده است.
۳) ترجیح حدیث ضعیف بر قیاس نزد امام ابوحنیفه/:
از جمله ویژگیهای فقه ابوحنیفه آن است که برخلاف آنچه در ذهن بعضی ایجاد شده است و اساس این مذهب را بیشتر مبتنی بر قیاس دانستهاند؛ حتّی حدیث ضعیف نیز در این مذهب فقهی، بر قیاس ترجیح داده میشود. نقل شده که ابوحنیفه گفته است: «حدیثی که از رسول خدا جنقل شده حتی اگر دارای ضعف (سند یا متن) باشد و در واقع در زمرهی احادیث ضعیف باشد نیز بر قیاس ترجیح دارد و اصلاً تا زمانی که حتی یک حدیث ضعیف در موضوعی در دسترس ما باشد، جایز نیست که در این صورت به قیاس متوسل شویم». ابن حزم نیز در برابر آنان که ابوحنیفه را متهم به تقدیم قیاس بر حدیث میکنند، با صراحت اعلام میکند: «حنفیه اجماع دارند که از دیدگاه ابوحنیفه حتی حدیث ضعیف هم بر رأی و قیاس مقدم است و ترجیح دارد».
لازم به ذکر است، نه تنها ابوحنیفه، بلکه به طور کلی حنفیه - جز چندی از آنان - حدیث ضعیف و حتی اقوال و فتاوی اصحاب رسول خدا جرا بر قیاس مقدم میشمارند.
۴) ترجیح روایت فقیه بر روایت غیرفقیه نزد امام ابوحنیفه/:
ابوحنیفه فقیه بودن راوی حدیث را امتیازی برای وی محسوب میکرد و در صورت تعارض روایت نقل شده توسط یک فقیه با روایتی که شخص غیرفقیه نقل کرده، روایت فقیه را ترجیح میداد. در مناظرهای که میان اوزاعی و ابوحنیفه در مسأله «رفع یدین» رخ داده است، به وضوح این اندیشهی ابوحنیفه مشاهده میشود. این اندیشه ابوحنیفه بر شاگردان او نیز اثر گذاشت و آنان نیز همچون او حتی روایت فقهای صحابه را نیز بر روایت اصحابی که فقیه نبودند، ترجیح میدادند. در بحث «افلاس الغریم» محمد شیبانی از شاگردان ابوحنیفه در احتجاج مقابل اهل مدینه میگوید: درست است که شما حدیثی را از ابوهریرهسروایت کرده و بدان استناد میکنید، اما مگر نشنیده اید که علیساز رسول خدا جروایتی معارض و مخالف حدیث ابوهریره نقل کرده است. بدانید که ما (گروه حنفیه) روایت علی که عالمتر و فقیهتر از ابوهریره بوده را بر روایت مورد استناد شما که ابوهریره راوی آن است، ترجیح میدهیم».
ابوحنیفه عنایت ویژهای به روایات رسیده از علی بن ابی طالبسمبذول میداشت و شدیداً تحت تأثیر فقه وی و عبدالله بن مسعود بود. در بحث «دیهی زن» دو روایت متعارض، یکی از زید بن ثابت و دیگری از علی بن ابی طالب نقل شده است. ابوحنیفه برای حل این تعارض، قول علیسرا بر روایت زید بن ثابت ترجیح داده و گفته است: «قول علیّ بن ابی طالب في هذا أحبّ إلیّ من قول زید». از این نمونهها در کتب فقهی و حدیثی حنفیه فراوان یافت میشود.
در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا ابوحنیفه به طور کلی روایت غیرفقیه را رد میکرده یا فقط در صورت تعارض آن با روایتی از یک فقیه، از قبول آن استنکاف میورزیده است؟ با توجه به اینکه اغلب قریب به اتفاق احادیث «نقل به معنی» میشود و کمتر پیش میآید که راوی عین الفاظ پیامبر اکرم جرا روایت کند؛ ابوحنیفه روایت فقیه را بر غیرفقیه ترجیح میداد، اما اینگونه نبود که به طور کلی روایت غیرفقیه را مردود بداند. ابوحنیفه به هر حدیثی که صحت آن بر وی محرز میشد، چه راوی آن فقیه باشد و چه غیرفقیه، عمل میکرد و به هیچ وجه قیاس را بر روایت غیرفقیه ترجیح نمیداد.