در محضر حماد و رعایت ادب با استاد:
امام ابوحنیفه/، با تمام توان خود به سوی استادش، حمّاد، و اندیشههای فقهی او روی آورد تا اینکه به خاطر برخورداری از استعداد فوقالعاده قوی و رعایت ادب عجیبی که نسبت به استادش داشت از همسالان خود و آنانی که پیش از او در کلاس درس استادش حاضر شده بودند، پیشی گرفت و بینهایت مورد شفقت و عنایت خاص استاد قرار گرفت، تا جایی که استادش او را به عنوان شاگرد ممتاز و نمونه معرفی نمود. احترامی که او برای استادش قایل میشد، عجیب و شگفتآور بود؛ به قصد دیدار استاد به خانهاش میرفت و در پشت دروازهی منزلش انتظار میکشید، تا اینکه او برای ادای نماز و یا انجام کار دیگری بیرون میآمد؛ سپس از او سؤال مینمود و او را همراهی میکرد و در مواقع لازم به خدمتکاری و خدمتگزاری استاد میشتافت؛ زمانی که در منزل نشسته بود پاهایش را به سوی منزل استادش دراز نمیکرد و به هنگام نماز برای استادش، حماد، و پدر و مادرش دعای خیر مینمود. امام ابوحنیفه هیجده سال تمام به این همراهی و مصاحبت ادامه دادند تا اینکه حماد/، وفات نمود و شاگردان کلاس حماد به اتفاق نظر، امام ابوحنیفه را به جانشینی او برگزیدند؛ به راستی که او بهترین جانشین برای بهترین سلف بود!
ابوشیخ بن حیان در «طبقات محدثین اصفهان» از عاتکه، خواهر حماد، روایت نموده که: «نعمان در منزل ما پنبهها را ندافی و حلاجی میکرد و برای ما شیر، سبزی و امثال آن خریداری مینمود و هنگامی که مردی به خاطر مسألهای میآمد، به او میگفت: سؤال تو چیست؟ او مسألهاش را بیان مینمود و امام ابوحنیفه/پاسخ میداد. سپس میگفت: لحظهای در جای خود درنگ کن. آنگاه به نزد حماد میرفت و به وی میگفت: مردی آمده و از من چنین سؤالی نموده است و من اینگونه پاسخ دادم، نظر شما در این باره چیست؟ حماد/میگفت: برای ما اصحاب و یارانمان این چنین حدیث روایت نمودند و ابراهیم این چنین گفته است. بعد امام ابوحنیفه میفرمود: آیا من از شما اینها را روایت کنم؟ او میگفت: بلی. سپس امام از استادش روایت میکرد. برخورد امام ابوحنیفه/با استادش اینگونه ادامه یافت تا اینکه بالاخره وارث علم او گردید». [۱۱۵]
موفق مکی از محمد بن حسین بن ابی بشیر روایت نمود، که او گفته است: من از ابوحنیفه/شنیدم که میگفت: هیچگاه از وقتی که استادم، حماد، فوت نموده است، نمازی نخواندم مگر اینکه برای او و پدر و مادرم از خداوند متعال طلب آمرزش نمودم. به درستی که من برای آن کس که از وی علم آموختم یا به او علمی آموزش دادم، آمرزش میطلبیدم.
و نیز از امام ابوحنیفه/روایت شده که گفته است: به خاطر احترامی که برای حماد قائل بودم هیچگاه پاهایم را به سوی خانهاش دراز ننمودم، در حالی که میان خانهی من و خانهی او هفت کوچه فاصله بود! سپس موفق مکی گفته است:
نعمانُ کان ابرَّ الناس کلهم
بوالدیه وبالأستاذ حماد
قد کان یدعوا له ما عاش مجتهداً
شائی بذا کل محمود وحماد
و کان یفتح بالحماد دعوته
و لا یحابی لآباء وأولاد
ابوالإِفادة أولی بالبدایة من
اُبی الولادة عند الواحد الهادي
ما مدّ رجلیله یوماً نحو منزله
و دونه سلك سبع کأطراد
[۱۱۶]
«نعمان نیکوکارترین همهی مردم نسبت به پدر و مادر و استادش حماد بود؛ او همواره برایش تا هنگامی که زنده بود، دعا مینمود و در حالی که او بدین دعا هر ستوده شده و ستایندهای را میخواست (با دعا استادان و شاگردانش را یاد مینمود). او همواره دعای خود را با استادش، حماد، شروع میکرد و نیاکان و فرزندان خود را بر او برتری نمیداد. نزد خداوند یگانهی راهنما، آغاز دعا با استاد بهتر از افتتاح آن به پدری است که از او زاده شده است. او پای خود را هیچگاه به سمت منزل استادش دراز ننمود در حالی که در جلوی روی او هفت کوچهی پشت سر هم قرار داشت».
[۱۱۵] حاشیهی امام کوثری بر کتاب ابن قتیبه، الاختلاف فی اللفظ و الرد علی الجهمیة و المشبهة. [۱۱۶] موفق، المناقب، ج ۲، صص ۷-۶