جایگاه کوفه در بین شهرهای اسلامی
در تاریخ اسلامی ما مسلمانان، شهر کوفه از چندین جهت، دارای جایگاهی والا و منزلتی بزرگ است؛ کوفه، به منزلهی گنبد و قبّهی اسلام میباشد؛ ابن سعد در کتاب «الطبقات الکبری» گوید: «ان الکوفة اقام بها سبعون من اهل البدر وثلاث ما ئة من اصحاب بیعة الرضوان» [۸۰]؛ «در شهر کوفه، هفتاد نفر از اهل بدر و سیصد تن از یاران بیعت رضوان، مسکن گزیدند».
و عمر بن خطابسنیز پس از آن که کوفه را بنا کرد و آن را تأسیس نمود، برای آموختن فقه به مردمان آنجا، عبدالله بن مسعودس- دانشمند این امّت - را به سوی مردم کوفه فرستاد و به آنها نوشت:
«قد آثرتکم بعبد الله علی نفسی» [۸۱]؛ «(من عمّار بن یاسرسرا به عنوان امیر و عبدالله بن مسعودسرا به عنوان معلّم و معاونش به سوی شما فرستادم و آن دو از یاران نجیب و بسیار خوب پیامبر جو از اهل بدرند؛ به آن دو اقتدا کنید و قولشان را بشنوید؛) و من به جهت فرستادن عبدالله بن مسعودس، شما را بر خودم ترجیح دادم».
و این چنین بود که عبدالله بن مسعودس از همان سال بناء و تأسیس شهر کوفه، تا پایان دوران خلافت عثمان بن عفّانسبه آموزش و تعلیم اهل کوفه پرداخت و با توجه و عنایتی جدّی و مؤثّر، عمیق و ژرف ونیرومند و قابل ملاحظه، به آموختن فقه برای مردمان کوفه دست یازید تا این که (قریب به چهار هزار نفر در محضرش علم آموختند و) شهر کوفه، مملوّ از قاریان، فقیهان و محدّثان شد؛ و چون علی بن ابی طالبسمقرّ خلافت خویش را به کوفه منتقل کرد، از کثرت و زیادی دانشمندان و صاحب نظران فقهی آنجا، بینهایت خوشحال و شادمان گردید و گفت:
«رحم الله ابن امّ عبد؛ قد ملأ هذه القریة علماً» [۸۲]؛ «خداوند بلند مرتبه، بر «ابن امّ عبده» (عبدالله بن مسعود)سرحم کند؛ به راستی این شهر را از علم و دانش و حکمت و فرزانگی پر کرده است».
امام ابوحنیفه/، در موارد ذیل، از زمرهی نخستینها میباشد:
• نخستین کسی که به تدوین و نگارش علوم شرعی پرداخت؛
• نخستین کسی که کتاب «فرائض» و کتاب «شروط» را به رشتهی تحریر درآورد؛
• و نخستین متکلّم (کلام شناس و عالم اسکولاستیک) از متکلّمان اهل سنّت.
ابوالمؤیّد، محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید» گوید: [۸۳]
یکی از مناقب و فضائل امام ابوحنیفه/که دیگران - کسانی که پس از وی پا به عرصهی وجود نهادهاند - با او در آن شریک و سهیم نیستند، این است که وی از زمرهی نخستین کسانی است که به تدوین و ساماندهی علوم شریعت پرداخت و آنها را به صورت اَبواب فقهی، طبقه بندی و کلاسه شده و بخش بندی و فصل بندی شده قرار داد؛ پس از او نیز، مالك بن انس/کار امام اعظم/را در ترتیب و کلاسه بندی کردن کتاب «موطأ» دنبال کرد؛ ولی به طور کلّی میتوان چنین گفت که در این زمینه، هیچ کس پیش از امام ابوحنیفه/، بر وی پیشی نگرفته است؛ زیرا صحابه و یاران رسول خدا جو تابعین، به تدوین و ساماندهی علوم شرعی بر مبنای ابواب طبقه بندی شده و کتابهای مرتّب و ساماندهی شده نپرداختند و بیشتر اعتماد و تکیهی آنها بر قوهی حفظشان بود؛ و چون امام ابوحنیفه مشاهده کرد که علم و دانش در اطراف و اکناف جهان، پخش و منتشر شده است، از این رو، بیم آن داشت که نکند آیندگان و پسینیان، آن را ضایع و تلف بکنند؛ و دستاویز امام ابوحنیفه/نیز این حدیث پیامبر جبود که فرمودند:
«انّ الله لایقبض العلم انتزاعاً ینتزعه من العباد؛ و لکن یقبض العلم بقبض العلماء؛ حتّی اذا لم یبق عالماً اتخذ الناس رؤوساً جهالاً، فسئلوا فأفتوا بغیر علم، فضلّوا و أضلّوا»(بخاری، ح ۱۰۰؛ مسلم، ح ۱۳-۲۶۷۳؛ ترمذی، ح ۲۶۵۲ و ابن ماجه ح ۵۲)؛ «خداوند بلند مرتبه، علم و دانش و حکمت و فرزانگی را به این صورت که آن را از قلبهای بندگان بیرون آورد، از بین نمیبرد، بلکه علم و دانش را با از بین بردن علماء و فرزانگان حقیقی و راستین از بین میبرد؛ تا این که با مرگ علمای حقیقی، دیگر عالم و فرزانهای دینی باقی نمیماند؛ آنگاه مردم، افراد جاهل و نادان و بیخرد و خشک مغز را به عنوان رهبر و رئیس و حاکم و مفتی برگزینند و چون از آنان پیرامون احکام و مسائل شرعی، سؤال شود، ناآگاهانه و از روی جهل و بیخردی، فتوا دهند؛ در نتیجه، هم خود گمراه میشوند و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم میآورند».
از این رو، امام ابوحنیفه تصمیم گرفت تا علوم شرعی و معارف الهی را تدوین و ساماندهی نماید و آنها را بر مبنای ابواب فقهی طبقه بندی شده و کتابهای مرتّب و سازمان یافته، به رشتهی تحریر درآورد؛ بنابراین، نخست از «طهارت و پاکی» شروع کرد و پس از آن، به احکام و مسائل «نماز» پرداخت؛ آنگاه احکام «روزه» و سائر عبادات را مطرح کرد؛ و پس از «عبادات»، به بیان «معاملات» پرداخت؛ و در فرجام، کتاب را با مبحث «مواریث» به پایان رساند؛ و علّت این که امام ابوحنیفه/نخست به بیان «طهارت» و «نماز» پرداخت، این بود که این دو، از زمرهی مهمترین و اساسیترین عبادتها به شمار میآیند؛ و این که کتابش را با مبحث «مواریث» به پایان رساند، بدان علّت بود که مبحث «میراث»، آخرین مرحله از مراحل زندگانی مردم است.
و امام ابوحنیفه از زمرهی نخستین کسانی نیز به شمار میآید که کتاب «فرائض» (میراث) و کتاب «شروط» [۸۴]را به رشتهی تحریر درآورده است.
در کتاب «التبصرة البغدادیة» [۸۵]چنین آمده است: «انّ اول متکلّمی اهل السنّة من الفقهاء، ابوحنیفة؛ الّف فیه الفقه الاکبر»؛ «نخستین متکلّم از متکلّمان اهل سنّت - آن هم از میان دانشوران و صاحب نظران فقهی - امام ابوحنیفه/بود که در این عرصه، کتاب «الفقه الاکبر» را به رشتهی تحریر درآورد».
(به هر حال، امام ابوحنیفه، از نظر عقیده، مانند سایر ائمهی سلف بود؛ او سالیانی متمادی از عمر بابرکت خویش را صرف مبارزه و پیکار با خوارج و معتزله نمود و با تلاش مداوم، از حریم عقیدهی ناب اسلامی دفاع کرد؛ سپس خداوند به او توفیق بخشید تا به علم فقه روی آورد و زندگی خود را بدان اختصاص دهد؛ که در این میدان نیز گوی سبقت را از دیگران ربود و فقهای بعد از او، همانگونه که امام شافعی فرموده است؛ نیازمند و محتاجش گردیدند.
امام ابوحنیفه/، اولین کسی بود که کمر به حراست از مرزهای اعتقادی بست، چنانکه امام عبدالقادر بغدادی در «اصول الدین» گفته است: «امام ابوحنیفه/، نخستین متکلم اهل سنّت از میان فقها و اصحاب مذاهب ابوحنیفه و امام شافعی است؛ زیرا ابوحنیفه/کتابی در رد قدریّه نوشت و آن را «فقه الاکبر» نامگذاری کرد.» اصول الدین ص ۳۰۸
امام ابوالمظفر اسفراینی شافعی در کتاب «التبصیر في الدین» گفته است: کتاب «العالم والمتعلّم» که تألیف امام ابوحنیفه/میباشد، حاوی دلایل قوی و قناعت بخش در رد مُلحدان و اهل بدعت است و کتاب «الفقه الاکبر» که از طریق فرد ثقه با اسناد صحیح از مضر بن یحیی از ابوحنیفه روایت شده و نیز آنچه را که او در کتاب «الوصیة» که آن را برای عمرو بن عثمان بتّی نوشت، ردّ صریحی بر اهل بدعت به شمار میآید و کسی که تصانیف امام ابوحنیفه/و امام شافعی/را مورد ارزیابی و بررسی قرار دهد، در میان این دو مذهب، هیچ نوع اختلاف و جدایی احساس نمیکند. التبصیر في الدین ص ۱۱۳.
رسالهی ابوجعفر طحاوی حنفی که همگان بر پیشوایی او در فقه و حدیث اجماع دارند، به نام «بیان عقیدة فقهاء الملّة: ابی حنیفة وابی یوسف ومحمد» که رسالهی بزرگی است، عقیدهی سَلَف را به طور واضح منعکس مینماید که هیچ نوع اختلافی در مورد آنها، میان اهل سنّت وجود نداشته و عقیدهی همگان را تشکیل میدهد.)
توجّه و عنایت امام ابوحنیفه/به جست و جوی علم و دانش و کند و کاو حدیث
حافظ سمعانی در کتاب «الانساب» گوید: «اشتغل الامام ابوحنیفة بطلب العلم وبالغ فیه حتّی حصل له ما لم یحصل لغیره؛ ودخل یوماً علی المنصور فکان عنده عیسی بن موسی؛ فقال للمنصور: هذا عالم الدنیا الیوم». [۸۶]
«امام ابوحنیفه/، به جست و جو و کند و کاو علم و دانش پرداخت و این قدر در این راستا، زحمت و سختی کشید و تلاش و کوشش ورزید که در نتیجه، چیزهایی برای وی حاصل شد که دیگران از آن محروم بودند؛ روزی امام ابوحنیفه/در حالی به نزد منصور رفت که در محضرش عیسی بن منصور نشسته بود؛ عیسی بن موسی خطاب به منصور گفت: این شخص (امام ابوحنیفه)، دانشمند کنونی جهان است؛ (یعنی این فرد، امروز عالم و دانشمند دنیاست)».
حافظ ذهبی در کتاب «مناقب ابی حنیفة» از مسعر بن کدام نقل میکند که گفت: «طلبتُ مع ابی حنیفة الحدیث فغلبنا؛ وأخذنا في الزهد فبرع علینا؛ وطلبنا معه الفقه فجاء منه ما ترون». [۸۷]
«با امام ابوحنیفه/، به کند وکاو و جست و جوی حدیث پرداختیم و او بر ما در این زمینه، فائق آمد و چیره شد؛ به زهد و پارسایی، پرهیزگاری و ریاضت و بیتوجهی و بیعلاقگی و چشم پوشی و بیاعتنایی به مظاهر دنیا پرداختیم، باز هم، او گوی سبقت را از ما ربود و از ما جلو زد و بر ما تقوّق و برتری یافت و در این زمینه، سرآمد و طلایهدار و پیشقراول و پیشگام شد؛ و با او به طلب فقه پرداختیم و نتیجه آن شد که خود میبینید که چه دستاوردهایی را به ارمغان آورده است.»
یحیی بن آدم گوید: «کان النعمان جمع حدیث اهل بلده کلّه؛ فنظر الی آخر فعل رسول الله جالذي قبض علیه؛ فأخذ به فکان بذلك فقیهاً». [۸۸]
«نعمان بن ثابت (امام ابوحنیفه)/، تمامی احادیث و روایات مردمان شهر خویش را گردآوری کرد و در میان آنها، آخرین فعل رسول خدا جرا - که بر آن وفات یافته و چشم از دنیا فرو بسته بود - نصب العین و آویزهی گوش خویش برای عمل و فتوا قرار داد؛ و این چنین بود که امام ابوحنیفه/، با این کار، فقیه و دانشور و آگاه و دانا و خبره و کارشناس گردید».
حسن بن زیاد گوید: «کان ابوحنیفة یروی اربعة آلاف حدیث؛ ألفین لحماد وألفین لسائر المشیخة». [۸۹].
«امام ابوحنیفه/، به روایت چهار هزار حدیث پرداخت؛ که دو هزار حدیث آنها، از آنِ استادش حماد بن ابی اسماعیل و دو هزار دیگر، از سائر اساتید و مشایخ وی بود».
حافظ ذهبی، در کتابش با عنوان «سیر اعلام النبلاء» [۹۰]در بیان بیوگرافی و زندگی نامهی امام ابوحنیفه/گوید: «و عنی بطلب الاثار وارتحل في ذلك».
«امام ابوحنیفه/، توجّه و عنایتی شایان به جست و جو و کند و کاو آثار و روایات ورزید و در این راستا، سفرها و کوچها و هجرتها و ترک خانه و کاشانه کرد (و در این زمینه، زحمات و سختیها و مشکلات و چالشها و دغدغهها و ناهمواریها و ناملایمات و مصایب سخت و طاقتفرسا را به جان و دل خرید)».
و همچنین حافظ ذهبی گوید: [۹۱]«انّ الامام اباحنیفة طلب الحدیث واکثر منه في سنة مائة وبعدها».
«امام ابوحنیفه/، در پی یادگیری و فراگیری احادیث، همّت گماشت و به طلب و جست و جوی آن پرداخت و در سال یکصد هجری قمری و سالهای پس از آن، به فراگیری بسیاری از روایات و احادیث، دست یازید و شمار مَرویّات خویش را افزایش داد».
و حافظ ذهبی، در بخشی از کتابش با عنوان «مناقب ابی حنیفة»، در مبحث «اساتید امام اعظم» گوید: [۹۲]«و سمع الحدیث من عطاء بن ابی رباح بمکة»؛ «امام ابوحنیفه/، در مکهی مکرمه، از عطاء بن أبی رباح، حدیث سماع نموده است».
[۸۰] الطبقات الکبری؛ ابن سعد ۶/۹ [۸۱] الطبقات الکبری؛ ابن سعد ۶/۷ و تذکرة الحفّاظ؛ ذهبی ۱/۱۴ [۸۲] مقدمهی «نصب الرایة» ۱/۳۰ [۸۳] جامع المسانید ۱/۳۴ [۸۴] «تبییض الصحیفة»، حافظ سیوطی صص ۱۳۰ و ۱۲۹ ؛ «عقود الجمان»؛ صالحی دمشقی ص ۱۸۴ ؛ و «المناقب» صدر الائمة مکّی ۲/۱۳۶ [۸۵] «اشارات المرام من عبارات الامام»؛ علامه بیاظی ص ۱۹ [۸۶] «الامام ابن ماجة و کتابه السنن» ص ۵۱ [۸۷] «مناقب ابی حنیفة»؛ علامه ذهبی ص ۲۷ ؛ «الامام ابن ماجه و کتابه السنن» ص ۵۰ [۸۸] «المناقب»؛ مؤفق ۱/۹۳ [۸۹] «المناقب» مؤفق ۱/۹۶ و «التأنیب»؛ خطیب ص ۱۵۲ [۹۰] «سیر اعلام النبلاء» ۶/۳۹۲ [۹۱] «سیر اعلام النبلاء» ۶/۳۹۲ [۹۲] «مناقب الامام ابی حنیفة و صاحبیه» ص ۱۱