۶۸- عیسی بن یونس حنفی کوفی/ [۱۳۵۵] [متوفّای ۱۸۷ ه . ق]
علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ» [۱۳۵۶]گوید:
وی، پیشوای اُسوه، امام نمونه، رهبر الگو و حافظ در حدیث: ابوعمرو، (عیسی بن یونس) پسر امام ابواسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی کوفی میباشد، وی، در شام سکونت و اقامت گزید و پدر بزرگ خویش را نیز دریافت و او را دیدار و ملاقات نمود.
از کسانی که عیسی بن یونس، از آنها، به سماع حدیث پرداخته است، میتوان بدین بزرگان اشاره کرد:
پدر عیسی بن یونس؛ هشام بن عروة؛ حسین معلّم؛ اعمش؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ سعید جریری؛ مجالد؛ زکریا بن ابی زائدة؛ عمر - آزادهی عفرة - ؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که به نقل روایت از عیسی بن یونس پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
حمّاد بن سلمة؛ ابن وهب؛ اسحاق بن راهویه؛ مُسدّد؛ ابراهیم بن موسی فرّاء؛ علی بن مدینی؛ ابوبکر بن ابی شیبة؛ سفیان بن وکیع؛ علی بن حجر؛ علی بن خشرم؛ نصر بن علی؛ حسن بن عرفة؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
از علی بن مدینی، در مورد عیسی بن یونس سؤال شد. وی در پاسخ گفت: «بخ! بخ! ثقة مأمون»؛ «بهبه! آفرین! به راستی، عیسی بن یونس، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و امانت دار و درستکار و شریف میباشد».
محمد بن سعد گوید: «کان ثقةً ثبتاً»؛ «عیسی بن یونس، روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و شرافتمند و معتبر میباشد».
وکیع نیز گفته است: «ذاك رجل قد قهر العلم»؛ «عیسی بن یونس، فردی است که بر علم و دانش فائق آمده و بر آن غالب گردیده و چیره گشته است».
محمد بن عبدالله بن عمار گوید: «عیسی حجّة؛ أثبت من أخیه اسرائیل»؛ «عیسی بن یونس، از زمرهی راویان حجّت و مورد اعتماد و کارشناس و خبره و آگاه و دانا میباشد و نسبت به برادر خویش: اسرائیل، قویتر و مطمئنتر و قابل اعتمادتر و خبرهتر میباشد».
ابوزرعة گوید: «حافظ»؛ «عیسی بن یونس، حافظ در حدیث است».
و حافظ ابن حجر عسقلانی، در کتاب «تهذیب التهذیب» [۱۳۵۷]گوید:
احمد بن حنبل، ابوحاتم، یعقوب بن شیبة و ابن خراش گفتهاند: «ثقة»؛ «عیسی بن یونس، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن حبّان و حاکم ابواحمد و دیگر علماء و صاحب نظران اسلامی و آگاهان به فنّ رجال، عیسی بن یونس را در شمار راویان مؤثق و مورد اعتماد قرار دادهاند.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة» [۱۳۵۸]، به ذکر عیسی بن یونس پرداخته و او را در زمرهی علماء و صاحب نظران احناف، معرّفی کرده و در ادامه گفته است: «روی له الشیخان»؛ «شیخان (بخاری و مسلم)، از عیسی بن یونس، به نقل روایت پرداختهاند».
حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»، [۱۳۵۹]شیخ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»، [۱۳۶۰]و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجُمان»، [۱۳۶۱]عیسی بن یونس را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه ذکر کردهاند.
نگارنده گوید:
عیسی بن یونس کوفی/، از ابوحنیفه، از ابواسحاق سبیعی، از اسود، از عایشهلچنین روایت کرده است: «کان رسول الله جیُصیب من أهله من أوّل اللیل؛ فینام ولایصیب ماءاً؛ فان استیقظ من آخر اللیل، أعاد واغتسل»؛ «رسول خدا جدر بخش اول شب، با همسران خویش، نزدیکی میکرد؛ سپس بیآن که غسل کند میخوابید؛ آنگاه اگر در آخر شب بلند میشد، دوباره با زنان خویش، جماع میکرد و پس از آن، غسل مینمود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید» [۱۳۶۲]ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عیسی بن یونس کوفی، از امام ابوحنیفه/روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عیسی بن یونس کوفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِكۡمَةَ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِلَّهِۚ وَمَن يَشۡكُرۡ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٞ١٢ وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ يَعِظُهُۥ يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣﴾[لقمان: ۱۲-۱۳] ﴿يَٰبُنَيَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَكُن فِي صَخۡرَةٍ أَوۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٞ١٦ يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧ وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨﴾[لقمان: ۱۶-۱۸]». [۱۳۶۳]
«حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ س، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ﴾[الأنعام: ۸۲] إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ شَقَّ ذَلِكَ عَلَى المُسْلِمِينَ، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّنَا لاَ يَظْلِمُ نَفْسَهُ؟ قَالَ: «لَيْسَ ذَلِكَ إِنَّمَا هُوَ الشِّرْكُ أَلَمْ تَسْمَعُوا مَا قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»»(ح ۳۴۲۹)
«اسحاق، از عیسی بن یونس، از اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبیدالله بن مسعودسبرای ما روایت نموده که وی گفته است: چون این آیه نازل شد: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾[الأنعام: ۸۲] «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با ظلم نیامیخته باشند»، بر مسلمانان، این آیه دشوار و سنگین آمد و گفتند: ای رسول خدا ج! کدام یک از ما بر خویشتن ستم روا نداشته است؟ رسول خدا جفرمود: منظور این نیست؛ بلکه منظور آیه، شرک است؛ آیا نشنیدهاید آنچه را لقمان به پسرش گفت: ﴿يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣﴾[لقمان: ۱۳] «پسرم! به خداوند شریک میاور که همانا شرک، ستمی بس بزرگ است».
* در باب «قول النبيّ ج: لو کنتُ متّخذاً خلیلاً» [۱۳۶۴]
«حَدَّثَنِي الوَلِيدُ بْنُ صَالِحٍ، حَدَّثَنَا عِيسَى بْنُ يُونُسَ، حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ سَعِيدِ بْنِ أَبِي الحُسَيْنِ المَكِّيُّ، عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ سمَا، قَالَ: إِنِّي لَوَاقِفٌ فِي قَوْمٍ، فَدَعَوُا اللَّهَ لِعُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، وَقَدْ وُضِعَ عَلَى سَرِيرِهِ، إِذَا رَجُلٌ مِنْ خَلْفِي قَدْ وَضَعَ مِرْفَقَهُ عَلَى مَنْكِبِي، يَقُولُ: رَحِمَكَ اللَّهُ، إِنْ كُنْتُ لَأَرْجُو أَنْ يَجْعَلَكَ اللَّهُ مَعَ صَاحِبَيْكَ، لِأَنِّي كَثِيرًا مَا كُنْتُ أَسْمَعُ رَسُولَ اللَّهِ جيَقُولُ: «كُنْتُ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَفَعَلْتُ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ، وَانْطَلَقْتُ وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ» فَإِنْ كُنْتُ لَأَرْجُو أَنْ يَجْعَلَكَ اللَّهُ مَعَهُمَا، فَالْتَفَتُّ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»(ح ۳۶۷۷)
«ولید بن صالح، از عیسی بن یونس، از عمر بن سعید بن ابوالحسین مکّی، از ابن ابی مُلیکة، برای ما روایت کرده که عبدالله بن عباسبگفته است: در میان گروهی ایستاده بودم که برای عمر بن خطابسدعا میکردند در حالی که جنازهی او بر تختش گذاشته شده بود. ناگهان، مردی از پشت سر، آرنجش را بر شانهام گذاشت و میگفت: خداوند، تو (عمرس) را رحمت کند. آرزو میکردم که خدا تو را در کنار دو دوستت قرار دهد؛ زیرا بسیار میشنیدم که رسول خدا جمیفرمود: «با ابوبکر و عمر بودم. من و ابوبکر و عمر، فلان کار را انجام دادیم. من و ابوبکر و عمر رفتیم». از این رو، آرزو میکردم که خداوند، تو را در کنار آنها قرار دهد.
ابن عباسبگوید: چهرهام را برگرداندم؛ دیدم که او علی بن ابی طالبساست».
* در باب «قوله: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ﴾[المائدة: ۹۰]» [۱۳۶۵]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الحَنْظَلِيُّ، أَخْبَرَنَا عِيسَى، وَابْنُ إِدْرِيسَ، عَنْ أَبِي حَيَّانَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ سعَلَى مِنْبَرِ النَّبِيِّ ج، يَقُولُ: "أَمَّا بَعْدُ، أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَزَلَ تَحْرِيمُ الخَمْرِ، وَهْيَ مِنْ خَمْسَةٍ مِنْ: العِنَبِ وَالتَّمْرِ وَالعَسَلِ وَالحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ، وَالخَمْرُ مَا خَامَرَ العَقْلَ"»(ح ۴۶۱۹)
«اسحاق بن ابراهیم حنظلی، از عیسی بن یونس و ابن ادریس، از ابوحیّان، از شعبی، از ابن عمرببرای ما روایت کرده که وی گفته است: از عمرس، بر فراز منبر رسول خدا جشنیدم که میگفت: اما بعد؛ ای مردم! به تحقیق که آیهی تحریم شراب نازل شده است؛ و شراب، از پنج چیز است: انگور، خرما، عسل، گندم و جو. و شراب (خمر)، هر آن چیزی است که عقل را بپوشاند».
* در باب «قوله: ﴿ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ﴾[التوبة: ۴۰]». [۱۳۶۶]
* در باب «السحر». [۱۳۶۷]
* در باب «من صلّی بالناس، فذکر حاجته فتخطّاهم». [۱۳۶۸]
* در باب «ما ینهی من الکلام في الصلاة» [۱۳۶۹]
* در باب «سکرات الموت». [۱۳۷۰]
* در باب «قول الله: ﴿أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ٥ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦﴾[المطففين: ۴-۶]». [۱۳۷۱]
* در باب «ما جاء في السعی بین الصفا والمروة». [۱۳۷۲]
* در باب «هل یبیت أصحاب السقایة أو غیر هم بمکة لیالی منیٰ». [۱۳۷۳]
* در باب «کسب الرجل وعمله بیده». [۱۳۷۴]
* در باب «المکافأة في الهبة». [۱۳۷۵]
* در باب «فضل المنیحة». [۱۳۷۶]
به هر حال، روایات عیسی بن یونس کوفی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از ۲۱ مورد آمده است.
[۱۳۵۵] بیوگرافی «عیسی بن یونس کوفی» را در این منابع دنبال کنید: «التاریخ الکبیر» امام بخاری ۳/۲/۴۰۶ ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی ۲/۹۱۱ ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی ۶/۲۹۱؛ «میزان الاعتدال«، حافظ ذهبی ۲/۳۲۸ ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۸/۴۸۹ ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی ۲/۳۷۲؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۸/۲۱۲؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی ۱/۷۷۶؛ «تهذیب الکمال»؛ حافظ مزّی ۱۴/۵۹۱؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان ۷/۲۳۸؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد ۱/۳۲۰؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص ۲۵۸؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص ۱۲۴؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی ۱/۳۹۲ [۱۳۵۶] «تذکرة الحفّاظ» ۱/۲۷۹ و ۲۸۰ [۱۳۵۷] «تهذیب التهذیب» ۸/۲۱۳-۲۱۵ [۱۳۵۸] «الجواهر المضیة» ۱/۴۰۲ [۱۳۵۹] «المناقب»، کردری ۲/۲۲۳ [۱۳۶۰] «تهذیب الکمال» ۱۹/۱۰۴ [۱۳۶۱] «عقود الجمان»، ص ۱۳۸ [۱۳۶۲] «جامع المسانید» ۱/۲۵۸ [۱۳۶۳] «الجامع الصحیح»، امام بخاری ۱/۴۸۷ [۱۳۶۴] همان ۱/۵۱۹ [۱۳۶۵] همان ۲/۶۶۴ [۱۳۶۶] همان ۲/۶۷۳ [۱۳۶۷] همان ۲/۸۵۷ [۱۳۶۸] همان ۱/۱۱۷ [۱۳۶۹] همان ۱/۱۶۰ [۱۳۷۰] همان ۲/۹۶۴ [۱۳۷۱] همان ۲/۹۶۷ [۱۳۷۲] همان ۱/۲۲۳ [۱۳۷۳] همان ۱/۲۳۵ [۱۳۷۴] همان ۱/۲۷۸ [۱۳۷۵] همان ۱/۳۵۲ [۱۳۷۶] همان ۱/۳۵۸