توضیحی دربارهی اصحاب حدیث و اصحاب رأی:
(۱)
علامه مفتی محمد تقی عثمانی (حفظه الله تعالی) دربارهی اصحاب حدیث و اصحاب رأی میگوید: [۳]
در عصر متقدّمان، اصطلاحات فوق، برای دو طبقهی [بزرگ] از عالمان به کار میرفت. یک طبقه را «اصحاب حدیث» و طبقهی دیگر را «اصحاب رأی» میگفتند.
عدهای از معاندان اختلاف یاد شده را دستاویز قرار داده و به این شایعه دامن زدند که اصحاب حدیث، فقط از حدیث پیروی مینمایند و قیاس و رأی را حجّت نمیدانند. و اصحاب رأی، فقط از قیاس و رأی متابعت نموده و حدیث را ترک میکنند. برخی از مستشرقان معاصر نیز، این اندیشهی واهی را مشهور ساختهاند. در حالی که این سخن کاملاً خلاف واقع است و طبقات یاد شده در اصول ومبانی هیچ اختلاف بنیادی و معتنابهیی ندارند. نه اصحاب حدیث، منکر قیاس و رأیاند و نه اصحاب رأی، منکر اهمّیت حدیث، بلکه طبقات یاد شده بر این امر اتفاق نظر دارند که نصوص بر قیاس و رأی مقدّم است و فقط در موضع [یا مواضعی] که نصوص نباشد از قیاس و رأی سخن میرود.
اکنون این پرسش مطرح میشود که اگر طبقات فوق هیچ تفاوت اصولی ندارند پس به چه علت به دو اصطلاح مجزّا از هم یاد میشوند؟ جواب سؤال فوق اینست که در زمان ابتدایی، کاربرد اصطلاحات یاد شده فقط تا این حدود بود که عالمانی را که با حدیث سروکار داشتند «اصحاب حدیث» میگفتند و عالمانی را که با فقه [و استنباط احکام و تدوین مسائل فقهی] سروکار داشتند «اصحاب رأی»؛ گویا تا آن موقع طبقات فوق، دو فرقه و یا دو مکتب فکری نبودند بلکه دو گروه بودند که در دو شعبهی جداگانه از شعبههای علوم دینی اشتغال داشتند - [محدّثان و فقیهان]
محدّثان را بدین جهت «اصحاب حدیث» میخواندند که آنان مشغلهی اصلی خویش را حفظ حدیث و روایت آن قرار داده بودند. اینان تمام انرژی و نیروی فکری و فیزیکی خود را در این راه صرف میکردند. و توجه شان به طرف استنباط احکام بسیار اندک و ناچیز بود.
فقیهان را نیز بدین سبب «اصحاب رأی» مینامیدند که آنان وجهی اصلی همّت و تلاش خویش را متوجّه استنباط احکام [و استخراج معانی و مفاهیم حدیث] ساخته بودند. و به جای تألیف کتابهای حدیث و نشر و اشاعهی احادیث، به استنباط احکام از احادیث و نشر و اشاعهی آنها همت میگماشتند. و چون این طبقه از عالمان بنا بر طبیعت و نوع کارشان [که استنباط و استخراج احکام و معانی از احادیث بود] به قیاس و رأی [در صورت فقدان نصّ] روی میآوردند، آنان را «اصحاب رأی» میگفتند.
بنابراین، اینان گروهی عظیم بودند که در دو شعبهی جداگانهی علم، کار میکردند و در واقعیّت امر، در رویکرد علمی خود هیچ تضادّ وتباینی با همدیگر نداشتند.
غالباً معاندان این سخن را بر سر زبانها میاندازند که اصطلاح «اصحاب رأی» لقب حنفیّان و کوفیان بود در حالی که این اصطلاح، لقبی بود که برای تمامی فقیهان بکار میرفت. چنانچه ابن قتیبه در کتاب خود «المعارف» تمام فقیهان را با عنوان «اصحاب رأی» ذکر کرده است که در میان آنها اسامی محدثانی چون امام مالک، امام شافعی، امام اوزاعی و سفیان ثوری نیز دیده میشود.
علامه محمد بن حارث خشنی در کتاب خود «قضاة القرطبة» عالمان مالکی را با نام «اصحاب رأی» آورده است. حافظ ابوالولید فرضی مالکی هم در کتاب خود «تاریخ علماء الأندلس» از فقیهان مالکی با نام «اصحاب رأی» یاد کرده است. علامه ابوالولید باجی مالکی در «المنتقی شرح المؤطا» برای تمامی فقیهان اصطلاح «اصحاب رأی» را بکار میبرد.
حافظ ابن عبدالبر نیز برای عالمان مالکی این اصطلاح را به کثرت استفاده میکند. حتی وی شرحی را که بر «مؤطا» نگاشت آن را «الإستذکار لمذاهب الأمصار فیما تضمنه المؤطا من معاني الرأی والآثار» گذاشت. از مطالب فوق، کاملاً واضح میگردد که اصطلاح «اصحاب رأی» که لقبی بود که برای همهی فقیهان بکار میرفت و به طبقهی خاصی منحصر نبود نامی برای عراقیان و کوفیان شد. و سپس برای امام ابوحنیفه و متابعان وی اختصاص یافت. ولی هیچ وقت نمیتوان آن را بدین علت نسبت داد که ایشان قیاس و رأی را بر نصوص مقدّم میدانستند بلکه علت اصلی آن، این بود که کوفیان، بالأخص امام ابوحنیفه و پیروان وی بیش از عالمان نقاط دیگر، استنباط احکام [و فقه حدیث] را بطور جدّیتر و بنیادیتر مورد توجه خویش قرار داده بودند. درحالی که عالمان دیگر روش و شیوه شان این بود که خود را فقط به مسائلی محدود ساخته بودند که عموماً به طور روزمره پیش میآمد [و حوادث و مسائلی که اتفاق میافتاد احکام آن] مسائل را از قرآن و حدیث استنباط میکردند. برخلاف این عالمان، امام ابوحنیفه و متابعان وی دچار روزمرگی نشدند و کوشیدند تا تمام وجوه یک مسأله و قضیه را که میشد احکام متعددی را بر آنها مترتب ساخت پیش روی خویش قرار داده به استنباط احکام بپردازند. تردیدی نیست که چنین رویکردی در استنباط احکام، استفاده از قیاس و رأی را تا حدّ وسیعی اجتناب ناپذیر مینمود. این بود که اصطلاح «اصحاب رأی» را از ویژگیهای ایشان برشمردند. و بنا به دلایلی که بدان اشاره کردیم این ویژگی نه فقط برای حنفیان از نقاط ضعف محسوب نمیشد بلکه از افتخاراتی بود که توانسته بودند برای نخستین بار «فقه» را تدوین کنند.
چون این اصطلاح، بعدها برای حنفیان بیشتر بکار رفت، معاندان حنفیان، با مغتنم شمردن فرصت، تبلیغات زهرآگین خویش را علیه آنان شروع کردند و به شدت این ادعای دروغین را در میان عموم مردم ترویج دادند که حنفیان «رأی» را بر «نصّ» ترجیح میدهند. و [متأسفانه] به علت گستردگی تبلیغات، تعدادی از عالمان ربانی نیز متأثر شده و در ورطهی این سوء تفاهم فرو غلطیدند که حنفیان بدین خاطر «اصحاب رأی» لقب یافتهاند که «رأی» را بر «نصّ» ترجیح میبخشند و از تعدادی از همین گروه بود که سخنان سختی علیه حنفیان نیز نقل شد.
[دربارهی اصطلاح «اصحاب رأی»] حقیقت امر همان بود که در بالا ذکر گردید و حنفیان [حتی] آثار صحابه و تابعان را نیز بر قیاس خود مقدم میداشتند تا چه رسد به احادیث مرفوع. بحث تفصیلی این موضوع در آینده خواهد آمد.
البته از میان مخالفان، کسانی نیز یافت میشدند که اصطلاح «اصحاب رأی» را به منظور عیبجویی و نکوهش به حنفیان منسوب نمیساختند و با آگاهی و اطلاعی که در این زمینه داشتند استفادهای ابزاری از این اصطلاح برای مخالفت با حنفیان را رد میکردند.
علامه ابن حجر مکی شافعی در کتاب خویش «الخیرات الحسان في مناقب أبي حنیفة النعمان» با صراحت نوشته است که کسانی که حنفیان را «اصحاب رأی» خواندهاند هدفشان عیبجویی نبوده بلکه اشارهای بدین واقعیت بوده که آنان در امر استنباط احکام عنایت ویژهای داشتهاند.
به هر تقدیر از منسوب شدن حنفیان به «اصحاب رأی» اینگونه نتیجه گیری کردن که امام اعظم/قیاس را بر نصّ برتری میداد و یا دامن زدن به این ادعای واهی که وی و یارانش در علم حدیث بیبهره بودند و یا نزد ایشان تعداد روایات حدیث ناچیز بوده است، همهی اینها ناشی از بیخردی است. برای اینکه امام ابوحنیفه [صرف نظر از فقاهت] از محدّثان بزرگ عصر خویش بود و در علم حدیث مقامی شامخ داشت. اما چون وی در زمرهی فقیهان درآمد از روایت حدیث که وجهه همّت محدّثان بود باز آمد و حدیث روایت نکرد. به همین علت مرویّات ایشان در کتب معروف، اندک است. وگرنه [به گواهی تاریخ] آنچه متعلق به تخصص و تبحّر ایشان در علم حدیث است امری مسلم و انکارناپذیر میباشد.
برای اینکه مقام علمی ایشان در حدیث از هالهی ابهام بیرون آید بررسی اوضاع علمی شهر کوفه که امام ابوحنیفه در آن میزیسته است خالی از فایده نیست.
[۳] نگا: مقدمهای بر سیر تاریخی تدوین علم حدیث؛ محمد تقی عثمانی، ترجمه عبدالحمید بزرگزاده، تهران، احسان، ۱۳۸۸ صص ۱۳۳-۱۶۰.