الگوی هدایت - تحلیل وقایع زندگی و سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم - جلد دوم

فهرست کتاب

خالد بن سفیان هذلی و مقاومت عبدالله بن انیس سدر برابر او

خالد بن سفیان هذلی و مقاومت عبدالله بن انیس سدر برابر او

خالد بن سفیان هذلی در عرفات به جمع‌آوری جنگجویان بنی‌هذیل پرداخت و جهت تقویت قریش علیه مسلمانان و دفاع از عقاید فاسد آنها و چشمداشت به ثروت مدینه آماده می‌گردید.

رسول خدا ج، عبدالله بن أنیس جهنی را که از اصحاب بزرگوار او بود، جهت قتل خالد هذلی فرستاد [۳۸۵].

عبدالله بن أنیس این ماجرا را این گونه بیان می‌کند:

رسول خدا جمرا به حضور طلبید و فرمود: «به من خبر رسیده است که خالد بن سفیان، مردم را برای جنگ علیه من تحریک می‌نماید.» او الآن در عرنه است، خودت را به او برسان و او را به قتل برسان. گفتم: ای پیامبر جمشخصات او را برایم بیان کن تا او را بشناسم.

فرمود: «با دیدنش لرزه بر اندام تو خواهد افتاد».

شمشیرم را به گردن آویختم و راهم را ادامه دادم تا اینکه به آنجا رسیدم. او جایی برای استراحت همراهانش جستجو می‌نمود.

نماز عصر فرا رسیده بود. وقتی او را دیدم، با توجه به مشخصاتی که رسول خدا جگفته بود، او شناختم. به خاطر ترس از فوت نماز در حالی که ایستاده بودم و به سوی او می‌رفتم، نمازم را با اشاره خواندم؛ چون به او رسیدم گفت: این مرد کیست؟

گفتم: عربی هستم. شنیده‌ام که می‌خواهی علیه این مرد (محمد) قیام کنی، می‌خواهم با تو همکاری کنم. گفت: آری! من چنین اراده‌ای دارم.

مقداری با وی قدم زدم، وقتی که آماده شدم با شمشیرم او را از پا در آوردم و در حالی فرار کردم که همراهانش برای او گریه می‌کردند.

زمانی که به مدینه رسیدم، رسول خدا جمرا دید و فرمود: این چهره سرخ‌رو باشد. گفتم: او را کشتم. پیامبر فرمود: راست می‌گویی؟.

سپس رسول خدا جبا من برخاست و وارد منزلش گردید و عصایی را به من داد و فرمود: ای عبدالله! این عصا را نزد خود نگهدار! عصا را در دست گرفتم و درمیان مردم آمدم. گفتند: این چیست؟.

گفتم: عصایی است که رسول خدا جبه من داده است.

گفتند: بهتر آن است که نزد پیامبر برگردی و علت را از ایشان سئوال نمایی؟ من نزد رسول خدا رفتم و گفتم: چرا این عصا را به من داده‌ای؟ فرمود: تا در روز قیامت نشانه‌ای داشته باشی. روزی که صاحبان عمل نیک کم خواهند بود.

عبدالله آن عصا را با شمشیرش یکجا نمود و همواره در دستش بود تا اینکه مرض وفاتش فرا رسید. دستور داد تا عصا را با کفتش یکجا نمایند‌ و آنها چنین کردند و عصا را با وی دفن نمودند.

[۳۸۵] نظرة النعیم، ج ۱، ص ۳۱۳.