سریۀ عبدالرحمن بن عوف سبه سوی دومه الجندل
این سریه به دروترین نقطۀ شبه جزیرۀ عربستان اعزام شد و مسیری را طی نمود که تا آن زمان دستههای نظامی اسلامی چنین مسیری طولانی را طی ننموده بودند.
دومۀ الجندل در نزدیکی مرزهای شام و در قلب صحرای عربستان واقع شده بود و ساکنانش به خاطر همسایگی با مسیحیان روم، مسیحی شده بودند و یکی از اهداف اعزام نیرو به آنجا، گوش مالی دادن به امپراطوری روم بود.
فرماندهی این سریه را عبدالرحمن بن عوف س، یکی از ده یار بهشتی، پیامبر اکرم جبر عهده داشت. عبدالرحمان از پیشگامان و ستونهای دعوت اسلامی به شمار میرفت و از آن جا که سریه دو هدف مهم یعنی، جهاد در راه خدا و دعوت به دین اسلام را تعقیب مینمود بنابراین، مناسب بود که امیر آن از مسلمانان صدر اسلام انتخاب گردد [۷۸۹].
عبدالله بن عمرسدر مورد این سریه میگوید: پیامبر اکرم جعبدالرحمن بن عوف سرا طلبید و گفت: آماده شو که تو را امروز یا فردا با دستهای به جایی اعزام خواهم نمود. ابن عمرسمیگوید: من مواظب بودم که نماز فجر را با پیامبر اکرم جبخوانم تا بشنوم که به عبدالرحمنسچه چیزی توصیه مینماید. بنابراین صبح زود هنگام در آنجا حضور پیدا کردم. ابوبکر، عمر و افرادی از مهاجران و عبدالرحمن بن عوفشدر آنجا دیدم. پیامبر اکرم جبه عبدالرحمن سدستور داده بود که شب هنگام به سوی دومه الجندل حرکت نماید و آنها را به اسلام فرا خواند. پیامبر اکرم جبا دیدن عبدالرحمان بن عوف در نماز فجر، گفت: چرا تو از همراهانت باز ماندهای؟ ابن عمر سمیگوید: همراهان ابن عوف سکه هفتصد نفر بودند، شب هنگام و بوقت سحر، مدینه را به سوی دومه الجندل ترک کرده بودند. عبدالرحمن سگفت: ای پیامبر اکرم ج! دوست داشتم در حالی که لباس سفر پوشیدهام، آخرین نماز را پشت سر شما بخوانم.
ابن عمر سمیگوید: عبدالرحمن سعمامهای بر سرش پیچیده بود. پیامبر اکرم جاو را پیش روی خود نشانید و عمامهاش را باز کرد و عمامهای سیاه رنگ با دستان خود بر سر او بست و دو سر آن را درمیان شانههایش آویزان کرد و گفت: ای ابن عوف س!این گونه عمامه ببند. و در حالی که شمشیر عبدالرحمن سبه گردنش آویزان بود، پیامبر اکرم جفرمود: به نام خدا، در راه خدا حرکت کن و با کافران به مبارزه بپرداز. و در غنیمت خیانت مکن؛ عهد شکنی نکن و از کشتن کودکان خودداری کن. ابن عمر سمیگوید: سپس پیامبر اکرم جدستش را دراز کرد و گفت: ای مردم! از پنج چیز قبل از اینکه عذاب خدا شما را فرا گیرد، بپرهیزید: هر قومی که در پیمانه کاهش داده است، خدا آنها را با خشکسالی و کمبود میوهها مؤاخذه نموده است تا توبه کنند و هر قومی که عهدشکنی کرده است، خدا دشمنان آن قوم را بر آنها چیره ساخته است و هر ملتی که از پرداخت زکات سر باز زده است، خدا درهای آسمان را بر روی آنها بسته است به گونهای که قطرهای آب از آن نچکیده است. و اگر رعایت حال غیر انسانها را نمیکرد، قطرهای از آن نمیچکید و در هر ملتی که زنا و فحشا رواج یافته است، خدا آنها را دچار بیماریهای ناعلاج کرده است. و هر ملتی که قرآن را معیار اصلی زندگی خود قرار ندادهاند، دچار تفرقه شده است. و برخی توسط برخی دیگر عذاب داده شدهاند [۷۹۰].
ابن عمرسمیگوید: آن گاه عبدالرحمن سبه راه افتاد و به لشکریان خود پیوست و رهسپار دومه الجندل گردید. و هنگامی که به آنجا رسید، مردم آن دیار را به اسلام فراخواند. و تا سه روز منتظر پاسخ آنها ماند. روز سوم مردی به نام اصبغ که سردار کلبیها و مسیحی بود، مسلمان شد. عبدالرحمن سخبر مسلمان شدن او را به پیامبر اکرم جنوشت و از آن حضرت جنیز اجازه خواست که در آنجا ازدواج نماید. پیامبر اکرم جدر جوابش نوشت که با تماضر، دختر اصبغ، ازدواج کند. عبدالرحمن سبا دختر اصبغ ازدواج نمود و او را با خود به مدینه آورد. واقدی میگوید: این سریه در شعبان سال ششم ه اتفاق افتاد.
[۷۸۹] التربیة، القیادیة، ج ۴، ص ۱۶۷-۱۶۸. [۷۹۰] سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، شماره ۴۰۱۹.