سریۀ نظامی ابوعبیده بن جراحسبه سوی سیف البحر
اعزام دستۀ نظامی ابوعبیده سادامۀ سیاست نظامی پیامبر اکرم ججهت تضعیف و محاصرۀ اقتصادی قریش به شمار میرود. آن حضرت جلشکری متشکل از سیصد سوارکار را به فرماندهی ابوعبیده سجهت تعرض به یکی از کاروانهای تجاری قریش، فرستاد. این لشکر در حالی که به سوی ساحل دریا پیش میرفت، توشهاش تمام شد. ابوعبیده سدستور داد تا باقیماندۀ توشه را نزد او بیاورند و مقدار کمی خرما که باقی مانده بود، او به صورت جیرهبندی روزانه چند خرما به آنها میداد تا اینکه نوبت به یک دانه خرما در روز رسید.
با وجود اینکه لشکر، دچار گرسنگی شدیدی گردیده بود، اما به این دلیل که از روحیۀ والا و قویای برخوردار بودند و به راهشان ادامه دادند. و سعی میکردند با همان یک عدد خرما وقت بیشتری را سپری کنند [۷۷۴]. چنانکه جابر بن عبدالله سمیگوید: «ما آن یک عدد خرما را مانند بچهها میمکیدیم و بر آن آب مینوشیدیم و بدین صورت یک روز را با آن سپری میکردیم» [۷۷۵].
وهب بن کیسان ساز جابرسپرسید که این یک عدد خرما برای شما چه ارزشی داشت؟ جابرسگفت: ما قدر آن یک دانه خرما را وقتی احساس کردیم که دیگر وجود نداشت [۷۷۶].
جابر سمیگوید: بعد از آن ما برگهای درختان را با آب میخوردیم. تا اینکه قیس فرزند سعد بن عباده شکه از خانوادۀ سخاوتمند بود، سه وعده خوراک به لشکر داد که در هر وعدهای سه شتر ذبح کرد. ولی سرانجام ابا عبیده ساو را از ادامۀ این کار منع کرد [۷۷۷].
خداوند در حالی که آنها شدیداً گرسنه و درمانده بودند، ماهی بزرگی برایشان از دریا بیرون افکند؛ چنانکه جابر جمیگوید: ما در کنار ساحل به راه خود ادامه دادیم، که از دور چیزی شبیه تپه در کنار ساحل دیدیم. نزدیک رفتیم متوجه شدیم که ماهی بسیار بزرگی به نام عنبر است.
ابوعبیده سگفت: این خود مردهای است؛ سپس گفت: خیر؛ بلکه ما فرستادگان پیامبر اکرم جو در راه خدا هستیم و در مضیقه قرار گرفتهایم؛ پس بخورید. جابر سمیگوید: لشکر سیصد نفری ما تا یک ماه از آن میخورد. و از روغن چشمانش مشکیزه پر میکردیم. و به اندازۀ لاشۀ گاو، قطعههایی از گوشت آن جدا مینمودیم. و سیزده نفر از ما داخل حلقۀ چشم آن نشستند. و یکی از استخوانهای پهلوی آن را نصب کردند به قدری بلند بود که بلندترین ما سوار بر شتری از زیر آن عبور میکرد و از گوشت آن با خود به مدینه آوردیم و جریان را به پیامبر اکرم جگفتیم. فرمود: روزیای بوده است که خدا نصیب شما کرده است. آیا چیزی از آن با خود همراه دارید که ما بخوریم. ما نیز مقداری از گوشت آن را به پیامبر اکرم جدادیم و ایشان از آن خوردند [۷۷۸].
این سریه قبل از صلح حدیبیه اتفاق افتاده است، بنابراین، تاریخ وقوع آن را نمیتوان براساس دیدگاه ابن سعد در رجب سال هشتم هجری دانست [۷۷۹].
ابن سعد و واقدی میگویند: پیامبر اکرم جاین سریه را به سوی طایفۀ جهینه سازماندهی کرد [۷۸۰].
ابن حجر میگوید: این نظر با آنچه در بخاری آمده است که آنها بهسوی کاروان قریش رفته بودند، تعارض ندارد؛ زیرا احتمال دارد که برای هر دو منظور اعزام شده باشند و شاید هدف اصلی آنها جهینه بوده است و قصد تعرض به کاروان قریش را نداشتهاند و تنها قصد آنها این بوده است که آن را از تعرض جهینیان نجات بدهند [۷۸۱]. چنانکه در صحیح مسلم تصریح شده است که این دسته به سوی جهینه اعزام شده بود [۷۸۲].
درسها و فوایدی که در این ماجرا عبارت نهفته است از:
۱- رفتار حکیمانۀ ابوعبیده سدر جمعآوری توشههای باقیمانده و تقسیم مساوی آنها درمیان مجاهدین و این درسی بود که از رسول گرامی اسلام جفرا گرفته بود.
۲- سخاوتمندی قیس بن سعد سدر چنین شرایط دشواری جهت تخفیف مصیبتی که لشکر به آن گرفتار شده بود. چنانکه در روایت واقدی آمده است که او شترانی را که ذبح میکرد، از یک مرد جهینی قرض میگرفت. آن گاه ابوعبیده ساو را سرزنش کرد و گفت: میخواهی زیر بار قرض بروی، در حالی که هیچ مالی برای پرداخت آن نداری [۷۸۳].
قیس سگفت: ای ابوعبیده سآیا به نظرت پدرم که قرضهای مردم را پرداخت مینماید و حامی ورشکستگان است و به گرسنگان غذا میدهد، خرماهایی را که من در مقابل آن برای مجاهدان غذا تهیه کردهام نخواهد داد؟ چنانکه سعد سبا اطلاع از این موضوع، چهار تا از باغهایش را به فرزندش هدیه نمود که فقط یکی از آنها نزدیک هفت تُن محصول داشت [۷۸۴].
۳- مسئلۀ حلال و حرام.
مسلمانان با وجود اینکه در گرسنگی شدیدی به سر میبردند تا جایی که روزانه به یک دانه خرما اکتفا مینمودند و بعد از آنکه همان یک دانه خرما میسر نبود، به برگهای درختان روی میآوردند، از کنار مردی از جهینه گذشتند که مال و شتران زیادی داشت؛ چنانکه فرزند سعد ساز او شترانی خرید و ذبح کرد، اما به هیچ وجه این لشکر بزرگ در این فکر نیفتاد که شتران آن مرد جهینی را به زور تصاحب نمایند و ذبح کنند و بخورند، آن گونه که قبل از اسلام مرسوم بود؛ زیرا آنها اکنون حاملان دین خدا بودند، دینی که یکی از اهداف آن حفاظت از مردم و مالهایشان بود و آنها کسانی بودند که درمیان مال حلال و حرام فرق میگذاشتند و این را از برنامۀ جهانی ربالعالمین فرا گرفته بودند [۷۸۵].
۴- جواز خوردن حیوان مردار دریا.
این جریان دلالت بر این دارد که خود مردۀ دریا حلال است و مشمول این آیه نمیشود که میفرماید: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ﴾[المائدة: ۳]. «خود مرده و خون بر شما حرام کرده شد». بلکه مشمول این حکم خداوندی میشود که میفرماید: ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُ﴾[المائدة: ۹۶]. یعنی شکار و خوراک دریا برای شما حلال است.
ابوبکر صدیق، عبدالله بن عباس و جمعی از صحابه شبر این عقیدهاند: که «مراد از صید، شکار دریا و از طعام، خود مردۀ دریا است.» چنانکه در سنن از ابن عمرسروایت مرفوع و موقوفی نقل شده است که برای ما دو چیز خود مرده و دو نوع خون حلال است. دو خود مرده، ماهی و ملخ و دو خون، طحال و کبدند و خوردن پیامبر اکرم جاز گوشت ماهیای که صحابه شاز ساحل در بازگشت از غزوۀ سیف البحر آورده بودند، دلیل حلال بودن خود مردۀ دریا است [۷۸۶].
نووی معتقد است این جریان دلالت بر استحباب سختگیری در بعضی اشیاء مشتبه دارد [۷۸۷].
۵- احکامی که امام نووی در مورد این جریان ذکر نموده است.
نووی میگوید: این حدیث بیانگر جواز بستن راه دشمنان اسلام و ترور و به غنیمت گرفتن اموال آنها است و احکامی دیگر نیز از آن استنباط میشود. و آن اینکه: هر لشکری باید امیری داشته باشد تا آن را کنترل و هدایت نماید؛ افراد سپاه نیز باید از امیر خود تبعیت نمایند و امیر باید بهترین آنها باشد. از اینرو مستحب است وقتی چند نفر اراده مسافرتی را مینمایند، میبایست، یکی را از میان خود امیر مقرر کنند. همچنین مستحب است که توشههای خود را به خاطر ایجاد برکت یک جا جمع کنند [۷۸۸].
[۷۷۴] السرایا والبعوث النبویة، ص ۱۱۸. [۷۷۵] صحیح مسلم، شرح نووی ج ۳، ص ۸۴. [۷۷۶] فتح الباری، ج ۸ ص ۷۷. [۷۷۷] فتح الباری، ج ۸، ص ۷۸. [۷۷۸] شرح مسلم نووی، ج ۱۳، ص ۸۷. [۷۷۹] المجتمع المدنی، عمری، ص ۱۲۵. [۷۸۰] المغازی، ج ۲، ص ۷۷۴ – السیرة النبویة علی ضوء مصادر الاحلیة، ص ۴۸۰. [۷۸۱] همان. [۷۸۲] صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۵۳۷. [۷۸۳] معین السیرة، ص ۳۲۳ – السرایا و البعوث النبوی، ص ۱۱۹. [۷۸۴] معین السیرة، ص ۳۲۳ به نقل از شرح زرقانی ج ۲، ص ۲۸۲. [۷۸۵] همان، ص ۳۲۴. [۷۸۶] السیرة فی ضوء مصادرها الاصلیة، ص ۴۸۰. [۷۸۷] شرح النووی علی مسلم، ج ۱۳، ص ۸۶. [۷۸۸] شرح النووی علی مسلم، ج ۱۳، ص ۸۶.