کیفیت حج پیامبر اکرم ج
پیامبر قصد ادای حج نمود و مردم را نیز از این امر مطلع ساخت بنابراین، تمامی مردم در دهم ذیقعدۀ سال دهم هجری در رکاب رسول خدا عازم حج شدند. مردم اطراف مدینه نیز وقتی از این امر مطلع شدند، به ایشان پیوستند و در مسیر راه مکه نیز تعداد زیادی از مردم به ایشان ملحق شدند و از طرف راست و چپ و پشت سر ایشان تا چشم جمعیت موج میزد. پیامبر اکرم جدر روز شنبه ۲۵ ذیقعده پس از ادای نماز ظهر، مدینه را به قصد مکه ترک نمود [۱۶۶۲].
پیامبر قبل از خروج از مدینه به تشریح مسائل احرام و واجبات و سنن آن برای مردم پرداخت؛ سپس در حالی که این گونه تلبیه میگفت به راه افتاد: «لبیك اللهم لبیك. لبیك لا شریك لك ان الحمد والنعمتة لك والـملك لا شریك لك» [۱۶۶۳]. کاروان پیامبر لبیکگویان پیش میرفت تا در مکانی به نام «عرج» اردو زد؛ سپس به ترتیب در ابواء، وادی عسفان و ذی طوی اردو زد. پیامبر شب را در ذی طوی سپری نمود و صبح بعد از نماز فجر، غسل نمود و راهی مکه شد و هنگام چاشتگاه از قسمت بالای مکه وارد شهر شد تا اینکه وارد مسجد الحرام گردید و حجر الاسود را دست زد و بوسید [۱۶۶۴]. و هفت دور کعبه را طواف نمود که در سه دور نخست دوید و در چهار دور آخر، فقط راه میرفت؛ سپس به مقام ابراهیم آمد و در آنجا این آیه را تلاوت نمود:
﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥﴾[البقرة: ۱۲۵].
«و به یاد آور آن گاه را که خانه کعبه را جایگاه اجر و ثواب و پناهگاه مردم قرار دادیم (و دستور دادیم که) از مقام ابراهیم جایگاه نمازی برای خود بر گیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه ما را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع و سجده کنندگان پاک و پاکیزه کنید».
آن حضرت در حالی که «مقام» را بین خود و کعبه قرار داده بود، دو رکعت نماز گزارد که در رکعت اول سوره اخلاص و در رکعت دوم سوره کافرون را قرائت نمود؛ پس نزد حجرالاسود رفت و دست بر آن گذاشت و آن را بوسید و بعد از آن به سوی «صفا» رفت و چون به آن نزدیک شد، این آیه را تلاوت کرد:
﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ١٥٨﴾[البقرة: ۱۵۸].
«بیگمان (دو کوه) صفا و مروه (و سعی میان آنها) از نشانههای خدا هستند؛ پس هر کس حج بیت الله و یا عمره را انجام دهد، بر او گناهی نیست که آن دو را طواف نماید و هر کس به دلخواه خود کار نیکی را انجام دهد، بیگمان خدا سپاسگذار و آگاه است».
براساس این آیه، که نخست نام صفا در آن ذکر گردیده است، سعی را از صفا آغاز نمود و بالای آن رفت و رو به کعبه کرد و گفت: «لا اله الا الله وحده لا شریك له، له الـملك وله الحمد وهو علی کل شئ قدیر لا اله الا الله وحده، انجز وعده ونصر عبده وهزم الاحزاب وحده» این را گفت و سپس دعا نمود و تا سه مرتبه چنین کرد. آن گاه از صفا پایین آمد و به سوی مروه به راه افتاد بعد از اینکه به آخر دره رسید، چند قدم دوید؛ سپس بر مروه بالا رفت و در آنجا نیز همان کاری را که بر صفا کرده بود، تکرار نمود تا اینکه سعی را بر مروه به پایان رسانید و در پایان فرمود: کاش با خود قربانی نمیآوردم تا این را عمره قرار میدادم و از شما هر کسی که با خود قربانی نیاورده است، از این احرام بیرون شود و آن را عمره بشمارد [۱۶۶۵].
سراقه بن مالک پرسید: ای رسول خدا! انگشتان دستانش را در هم فرو برد و فرمود: عمره برای همیشه با حج چنین در آمیخت [۱۶۶۶].
آن گاه چهار روز در مکه اقامت گزید (شنبه تا چهارشنبه) و چاشت گاه روز پنجم (پنجشنبه) با تمامی مسلمانانی که در رکاب ایشان بودند، بهسوی (منی) به راه افتاد و در آنجا اردو زد و نماز ظهر، عصر، مغرب، عشاء و فجر روز بعد را در همانجا برگزار نمود. و بعد از طلوع خورشید، دستور داد برای او خیمهای در «نمره» بزنند و به راه افتاد. قریش فکر میکرد که آن حضرت کنار «معشر الحرام» [۱۶۶۷]توقف خواهد کرد، اما پیامبر از آن گذشت تا اینکه به عرفه رسید و به خیمهای که برای ایشان در نمره تدارک دیده بودند، فرود آمد. سپس وقتی که خورشید رو به زوال گذاشت، دستور داد تا شترش (قصوا) را آماده سازند. آن گاه به آخر درۀ عرفه آمد و به موعظۀ مردم پرداخت و فرمود: خونها و مالهایتان بر یکدیگر مانند حرمت این روز در این ماه و در این شهر، حرام و محترم هستند و فرمود: خونهایی که در زمان جاهلیت ریخته شده است، بخشیده میشوند و اولین این خونها، خون ابن ربیعه بن حارث است که شیرخواری درمیان بنی سعد بود و بدست طایفۀ هذیل کشته شد. من آن را میبخشم؛ همچنین ربای زمان جاهلیت پرداخت نمیشود و اولین ربایی که بخشیده میشود، ربای مالهای عباس بن عبدالمطلب است و از خدا در مورد زنان بترسید؛ چون شما آنان را به امان خدا در اختیار گرفته و با نام خدا آنها را برای خود حلال نمودهاید و شما نیز بر آنان حقوقی دارید. نباید به خانه شما کسی را اجازه بدهند که شما دوست ندارید. اگر چنین کردند، آنها را تنبیه نمایید ولی تنبیهی ملایم و خوراک و پوشاک آنها براساس عرف بر عهدۀ شماست.
من درمیان شما چیزی را میگذارم که تا بدان چنگ زدهاید، گمراه نخواهید شد و آن کتاب خداست؛ پس فرمود: از شما در مورد من پرسیده میشود، شما چگونه پاسخ میدهید؟ گفتند: ما گواهی میدهیم که شما تبلیغ نمودید و نصیحت کردید و رسالت خود را ادا نمودید. آن گاه انگشت سبابۀ خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! گواه باش و این جمله را سه مرتبه تکرار نمود [۱۶۶۸].
سپس اذان و اقامه گفت و نماز ظهر را اقامه کرد و بعد از اتمام نماز ظهر، اقامه گفت و بدون فاصله بین دو نماز، نماز عصر را برگزار نمود؛ سپس سوار بر ناقۀ خود، به موقف آمد و رو به قبله ایستاد و تا اینکه خورشید غروب کرد دعا نمود و در حالی که دستهایش را تا برابر سینهاش بلند کرده بود، میگفت: بار الها! تو سخنان مرا میشنوی و جایگاه مرا میبینی و از ظاهر و باطن من خبر داری، هیچ چیزی از امر من بر تو پوشیده نیست. من بیچاره و فقیر هستم. کمکم کن و پناهم ده به گناهانم اعتراف میکنم و از تو مانند یک مسکین سوال مینمایم و مانند یک مجرم زبون، فریاد بر میآورم و مانند یک ورشکستۀ ترسنده، تو را میخوانم. تسلیم تو هستم و چشمانم از ترس تو اشک میریزند و جسم من در مقابل تو کرنش میکند و بینی من در مقابل تو به خاک مینشیند. بارالها! مرا از دعایت محروم مکن و با من مهربان و بخشنده باش ای بهترین کسی که از او خواسته میشود و ای بهترین عطا کننده [۱۶۶۹]!.
لازم به یادآوری است که در همین مکان این آیه بر پیامبر اکرم جنازل گردید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾[المائدة: ۳].
پیامبر اکرم جپس از غروب خورشید، در حالی که اسامه بن زید را پشت سر خود سوار کرده بود، به آرامی به راه افتاد. افسار شترش را میکشید و سرعت آن را کنترل مینمود تا جایی که سر شتر به کجاوه میخورد و به مردم نیز میگفت: آرامش خود را حفظ نمایید [۱۶۷۰]و در مسیر راه تلبیه میگفت تا اینکه به مزدلفه رسید. دستور داد تا اذان بگویند؛ سپس اقامه گفته شد و نماز مغرب را قبل از اینکه مردم بارهایشان را پایین آوردند و دوباره اقامه گفته شد و نماز عشاء برگزار گردید؛ سپس خوابیدند و صبح روز بعد، نماز فجر را در اول وقت اقامه نمودند و حرکت نمودند تا اینکه به «مشعر الحرام» رسیدند. در آنجا رو به قبله ایستاد و شروع به دعا،تکبیر، تهلیل و ذکر کردن نمود تا اینکه هوا کاملاً روشن شد و نزدیک بود که خورشید طلوع نماید. آن گاه در حالی که فضل بن عباس را پشت سر خود سوار نموده بود، لبیک گویان به راه افتاد. در مسیر راه به ابن عباس گفت: هفت عدد سنگ ریزه برای من بردار. در اثنای مسیر هنگامی که به وادی «محسر» رسید، ناقهاش را با سرعت بیشتری به حرکت در آورد [۱۶۷۱]؛ چون این مکانی بود که در آنجا لشکر فیلها هلاک شده بود. به راهش ادامه داد تا اینکه به «منی» رسید. نخست به جمرۀ عقبه آمد و آن را بعد از طلوع خورشید در حالی که سوار بود، زد و در این موقع گفتن تلبیه را قطع نمود [۱۶۷۲]؛ سپس به میدان منی برگشت و در آنجا برای مردم خطبۀ بسیار رسایی ایراد نمود که در آن به بیان فضیلت و حرمت روز دهم پرداخت و همچنین در مورد فضیلت و حرمت مکه نسبت به سایر شهرهای دیگر سخن گفت و نیز مردم را به پیروی و اطاعت امیری که براساس کتاب خدا رهبری نماید، دستور داد و فرمود: بعد از من کافر نشوید که برخی از شما گردن برخی از شما گردن برخی را بزند و نیز آنها را موظف ساخت که هر چه از او شنیدهاند، آن را تبلیغ نمایند [۱۶۷۳].
در بخشی از این خطبه آمده است که پیامبر از آنها پرسید: آیا میدانید که امروز چه روزی است. گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند؟ فرمود: مگر ذیحجه نیست؟ گفتند: بلی، سپس پرسید: آیا میدانید این کدام سرزمین است؟ آنها فکر کردند شاید میخواهد نام آن را عوض نماید بنابراین، چیزی نگفتند. پیامبر جفرمود: مگر حرم خدا این است؟ گفتند: بلی فرمود: آگاه باشید که خونها، مالها و آبروی شما بر یکدیگر مانند حرمت این روز در این ماه و در این سرزمین، تا روزی که به ملاقات پروردگارتان میآیید، حرام و محترم است؛ سپس فرمود: آیا من پیام خدا را رسانیدم؟ مردم گفتند: بلی. فرمود بار الها! تو گواه باش و افزود که حاضران به غائبان برسانند؛ زیرا چه بسا کسی که به واسطۀ مبلغی سخنی را میشنود و بهتر از او آن را میفهمد [۱۶۷۴].
سپس به کشتارگاه منی رفت و در آنجا شصت و سه شتر را با دست خود نحر (ذبح مخصوص شتر) کرد. این تعداد به اندازه سالهای عمر ایشان بود؛ سپس به علی دستور داد تا باقیمانده صد شتر را ذبح نماید بعد از آن حلاقی طلبید تا موهای سرش را بتراشد و موها را به کسانی که در اطرافش بودند، داد؛ سپس سوار بر شتر به مکه رفت و طواف اضافه به جا آورد [۱۶۷۵]. و بعد از خواندن نماز ظهر در مکه، نزد فرزندان عبدالمطلب که آب زمزم تقسیم میکردند، آمد و گفت: ای بنی عبدالمطلب! آب بکشید و اگر نمیترسیدم که مردم بر شما هجوم میآورند و آب دادن را از شما میگیرند، خودم نیز آب میکشیدم. آن گاه آنها دلوی از آب زمزم را به ایشان دادند، آن حضرت از آن نوشید [۱۶۷۶].
سپس در همان روز به منی برگشت و زدن سنگها را از جمرۀ اول آغاز نمود؛ سپس به جمرۀ دوم و بعد از آن به جمرۀ سوم آمد. در منی نیز دو خطبه ایراد نمود: یکی در روز نحر (دهم) و دیگری در روز بعد (یازدهم) که این خطبه نیز تاکیدی بر مفاد خطبههای سابق ایشان در عرفه و منی بود؛ چون تکرار مطالب در چند خطبه الزامی به نظر میرسید؛ زیرا این اولین و آخرین حج پیامبر بود و این حج نمادی از قدرت و هیبت اسلام و بیانگر نفوذ قدرت اسلام در شبه جزیرۀ عربستان بود. بنابراین، پیامبر اکرم جمیبایست این جمع عظیم مسلمانان را به آنچه مهم میدانست، تذکر و توصیه مینمود و موضوع یادگیری بهتر و حفظ مطالب و همچنین شنواندن آنها به گوش کلیۀ مسلمانان به ویژه فهماندن این مطالب که آنها موظف به تبلیغ مسائلی هستند که از پیامبر شنیدهاند، تکرار مطالب را الزامی میساخت [۱۶۷۷].
پیامبر اکرم جبا تأنی، رمی هر سه روز تشریق را تکمیل ساخت؛ سپس به مکه آمد و شب هنگام به وقت سحر، طواف وداع نمود و اعلام بازگشت کرد و مکه را به قصد مدینه ترک نمود [۱۶۷۸]و در راه بازگشت از حجه الوداع، روز هجدهم ذیحجه در مکانی به نام (غدیر خم) نزدیک (جحفه) خطبهای ایراد نمود و در بخشی از سخنانش فرمود: ای مردم! من بشری بیش نیستم به زودی من دنیا را ترک خواهم نمود و درمیان شمان دو چیز را باقی میگذارم: یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیتم. شما را به خدا سوگند، رعایت اهل بیت مرا داشته باشید و این را تا دو بار تکرار فرمود [۱۶۷۹].
در روایتی دیگر آمده است که دست علی را گرفت و فرمود: هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد، خدایا هر که او را دوست میدارد، تو نیز او را دوست بدار و هر کس با او دشمنی میورزد، تو نیز با او دشمنی کن [۱۶۸۰].
پیامبر به راهش ادامه داد تا اینکه به ذوالحلیفه رسید. شب را همانجا سپری نمود و هنگامی که چشمش به مدینه افتاد، سه بار تکبیر گفت و چنین خواند: «لا اله الا الله وحده، لاشریك له، له الـملك وله الحمد وهو علی کل شئ قدیر آیبون، تائبون، عابدون، ساجدون، لربنا حامدون، صدق الله وعده، و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده».
و بعد از طلوع خورشید، وارد شهر مدینه شد [۱۶۸۱].
[۱۶۶۲] صحیح السیرة النبویة، ص ۶۶۴ – السیرة النبویة، ندوی، ص ۳۸۶. [۱۶۶۳] بخاری، کتاب الحج، باب التلبیه، شماره ۱۵۵۰. [۱۶۶۴] مسلم، کتاب الحج، باب حجه النبی، شماره ۱۲۱۸. [۱۶۶۵] همان. [۱۶۶۶] همان – صحیح السیرة النبویة، ص ۶۵۹. [۱۶۶۷] کوهی است در مزدلفه که قریش در موسم حج به جای عرفه آنجا توقف مینمود. [۱۶۶۸] صحیح السیرة النبویة، ص ۶۶۱ – مسلم، کتاب الحج، شماره ۱۲۱۸. [۱۶۶۹] السیرة النبویة، ندوی، ص ۳۸۹. [۱۶۷۰] صحیح السیرة النبویة، ص ۶۶۲. [۱۶۷۱] همان – السیرة النبویة، ص ۳۸۹. [۱۶۷۲] همان. [۱۶۷۳] همان، ص ۳۹۰. [۱۶۷۴] السیرة النبویة الصحیحه، ج ۲، ص ۵۵۰ – السیرة النبویة، ابی شبهه، ج ۲، ص ۵۷۸. [۱۶۷۵] السیرة النبویة، ندوی، ص ۳۹۰. [۱۶۷۶] مسلم، کتاب الحج، شماره ۱۲۱۸ – صحیح السیرة النبویة ص ۶۶۳. [۱۶۷۷] السیرة النبویة، ابی شهبه، ج ۲، ص ۵۷۹ – المستفاد من قصص القرآن، ج ۲، ص ۵۱۵. [۱۶۷۸] السیرة النبویة، ندوی، ص ۳۹۰. [۱۶۷۹] مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب فضل علی بن ابی طالب، شماره ۲۰۴۸. [۱۶۸۰] السیرة النبویة الصحیحة، ج ۲، ص ۵۵۰. [۱۶۸۱] السیرة النبویة، ندوی، ص ۳۹۱ به نقل از زاد المعاد، ج ۱، ص ۲۴۹.