تکذیب ترسو بودن حسان
در ادامۀ همین جریان در روایت ضعیفی آمده است: هنگامی که آن مرد یهودی در اطراف قلعه به جستجو و اطلاع از وضعیت مسلمانان پرداخته بود صفیهبن حسان که در آنجا حضور داشته است میگوید: من میترسم، این مرد یهودی به اسرار ما پی ببرد و یهودیان را در جریان بگذارد، پیامبر اکرم جو یارانش نیز مشغول معرکه هستند؛ پس او را به قتل برسان. حسان میگوید: ای دختر عبدالمطلب! تو میدانی که من از عهدۀ این کار بر نمیآیم. آن گاه صفیه، ستون خیمهای را به دست گرفت و آن مرد یهودی را از پای در آورد؛ سپس به حسان گفت: و ساز و برگ او را بردار؛ چون او مرد است و من نمیتوانم این کار را انجام بدهم. حسان در جواب گفت: ای دختر عبدالمطلب! من نیازی به ساز و برگ او ندارم [۶۸۱].
دلایل نادرست بودن این ماجرا:
۱- از نظر سند، فاقد اعتبار است و نباید براساس چنین روایت ضعیفی، به ساحت صحابی بزرگواری که عمرش در راه دفاع از پیامبر اکرم جو دعوت ایشان صرف شده است، خدشه وارد کرد.
۲- اگر حسان تا این حد ترسو و بزدل میبود، میبایست دشمنانش که او همواره آنها را با اشعارش هجو مینمود به ویژه سران کفر که او آنها را در اشعارش، بد و ناسزا میگفت و پیامبر اکرم جنیز او را تأیید مینمود، در مذمّت او اشعاری میسرودند و ترسو بودنش را یادآور میشدند [۶۸۲].
[۶۸۱] صحیح السیرة النبویة، ص ۳۶۵. [۶۸۲] غزوة الاحزاب، ابوفارس.