دعا و کمک خواستن از خداوند
رسول اکرم جپس از مرتب کردن صفها به سایبان برگشت و از خداوند خواست که پیروزی و نصرتی را که وعده داده است محقق نماید: پروردگارا! نویدی را که به من داده بودی به انجام برسان! پروردگارا از تو میخواهم به وعدهای که دادهای وفا کنی. بارالها! اگر امروز این گروه اندک مسلمانان را نابود کنی دیگر در روی زمین کسی تو را عبادت نخواهد کرد. رسول خدا آنقدر دعا و التماس نمود که عبایش افتاد. ابوبکر عبای پیامبر را بر دوش ایشان گذاشت و گفت: ای رسول خدا! بس کن. همینقدر کافی است. خداوند به وعدهاش وفا خواهد کرد.
خداوند در این باره میفرماید:
﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ٩﴾[الأنفال: ۹].
«آنگاه که شما از پروردگارتان طلب کمک کردید و ایشان پاسخ داد که شما را با یکهزار فرشته کمک خواهم کرد».
ابوبکر دست پیامبر را گرفت و از سایبان بیرون شد. پیامبر میفرمود:
﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥﴾[القمر: ۴۵].
«بزودی این جمع شکست خواهد خورد و پشت خواهد کرد».
آنگاه رسول خدا جمشتی سنگریزه برداشت و بسوی قریش پاشید و فرمود: چهرههایتان زشت باشد و همزمان دستور حمله صادر کرد. همان مشت سنگریزه به چشم تک تک مشرکان اصابت کرد. چنانکه خداوند میفرماید:
وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَى﴾[الأنفال: ۱۷].
«و تو نبودی که آن سنگ ریزهها را به آنان زدی بلکه خداوند آنها را زد».