مرگ پیشوای منافقان، عبدالله ابن سلول
عبدالله ابن ابی ابن سلول، رهبر منافقان در ذیقعدۀ سال نهم هجری در گذشت [۱۵۹۰].
اسامه میگوید: من با پیامبر برای عیادت عبدالله ابن ابی سلول رفتم. پیامبر به ایشان گفت: من تو را از دوستی یهود باز داشته بودم. او گفت: سعد ابن ضراره که با آنان بغض ورزید، مرد [۱۵۹۱].
بعد از وفات عبدالله ابن ابی فرزندش، عبدالله ابن عبدالله، نزد پیامبر آمد و از ایشان خواست که پیراهن خود را بدهد تا پدرش را با آن کفن کند. همچنین از ایشان خواست تا نماز جنازه پدرش را بخواند؛ چنانکه آن حضرت به قصد خواندن نماز جنازه او برخاست. عمر گوشۀ لباس پیامبر را گرفت و گفت: ای رسول خدا! تو بر جنازۀ او نماز میخوانی؛ در حالی که خدا تو را از این کار منع کرده است. پیامبر فرمود خداوند فرموده است:
﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٨٠﴾[التوبة: ۸۰].
«چه برای آنها طلب آمرزش بنمایی، چه ننمایی و یا اگر هفتاد بار برای آنان طلب آمرزش بنمایی، خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید؛ چراکه آنان به خدا و رسول وی کفر ورزیدهاند و خدا ملت فاسقی را هدایت نمیکند».
بر این اساس من بیش از هفتاد بار برای او طلب آمرزش میکنم. عمر گفت: او منافق است، اما پیامبر بر جنازۀ وی نماز خواند؛ آن گاه خداوند این آیه را نازل فرمود:
﴿وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ٨٤﴾[التوبة: ۸۴] [۱۵۹۲].
«بر هیچ یک از آنان هیچ گاه نماز مخوان و بر قبرش نایست؛ زیرا آنها به خدا و پیامبرش کفر ورزیده و در حالی که فاسق بودهاند، مردهاند».
باید توجه داشت که نماز خواندن پیامبر اکرم جبر عبدالله ابن ابی بنا بر تظاهر نامبرده به مسلمانی بود و از طرفی دیگر در این صدد بود تا دلگرمی فرزندش را که مسلمانی مخلص بود، بدست بیاورد. و فرزندش در غزوۀ بنی مطلق از پیامبر اجازه خواست که گردن پدرش را بزند. همچنین هدف آن حضرت تألیف قلب پیروان و خویشاوندان عبدالله بود؛ زیرا او سرپرستی گروه بزرگی از منافقان مدینه را بر عهده داشت و این عمل پیامبر شاید آنان را وادار مینمود تا توبه نمایند و دست از نفاق بردارند به طور حتم ابا ورزیدن پیامبر از خواندن نماز بر جنازۀ عبدالله، مذلتی بزرگ برای خویشاوندان و فرزندان او به حساب میآمد. بنابراین، پیامبر آن چه را صلاح میدانست، در حق ایشان اعمال نمود تا اینکه از جانب خداوند به صراحت از خواندن نماز بر منافقان منع گردید [۱۵۹۳].
پیامبر از اینکه جامۀ خود را به عبدالله بخشید تا او را در آن کفن نمایند، و از طرفی دیگر بیانگر این که هرگاه از ایشان چیزی خواسته میشد به خاطر مناعت طبعی که داشت، از آن ابا نمیورزید [۱۵۹۴]درصدد جبران احسانی بود که عبدالله در حق عباس، عموی پیامبر، انجام داده بود؛ چرا که روز بدر وقتی عباس اسیر شد، عبدالله به او جامهای داد.
مرگ سر کرده منافقان موجب گردید تا حرکت نفاق در مدینه رو به زوال نهاد؛ چنانکه در سال دهم هجری نمیتوان هیچ گونه حضور چشمگیری از منافقان در مدینه، مشاهده نمود و به جز تعداد اندک و ناشناسی که فقط رازدار پیامبر، حذیفه ابن یمان، آنها را میشناخت، کسی دیگر باقی نماند [۱۵۹۵]حتی عمر ابن خطاب بر جنازه افراد مجهولالحال نماز جنازه نمیخواند مگر اینکه حذیفه در آن جنازه شرکت میداشت؛ زیرا پیامبر به ایشان اسامی منافقان را گفته بود [۱۵۹۶].
سال نهم هجری را میتوان سال براندازی حرکت نفاق از جامعه اسلامی دانست؛ زیرا نظام اسلامی به چنان قدرتی دست یافته بود که میبایست برای رویارویی با سایر نیروهای مخالف براساس چارچوب مشخصی حرکت مینمود [۱۵۹۷]؛ چنانکه امام ابن قیم خط مشی اسلام را در مقابله با منافقان چنین شرح میدهد: دولت اسلام موظف بود که اعمال ظاهری آن را ملاک قرار دهد و باطن آنها رابه خدا بسپارد و با آنان با علم و ارائه حجت به جهاد بپردازد؛ همچنین پیامبر به اعراض از آنان و رسانیدن سخن حق به گوششان موظف گردید واز نماز خواندن بر آنان و ایستادن و حضور بر قبرهایشان منع شد و نیز خداوند به پیامبرش خاطر نشان ساخت که اگر برای منافقان طلب آمرزش نمایی، آنها را نخواهم بخشید [۱۵۹۸].
این نقشه براساس معیارهایی طراحی گردید که سورۀ توبه در مبارزه با منافقان و افشاکننده نامیدهاند، در اکثر آیهها از موضعگیری منافقان در غزوۀ تبوک و قبل از آن و در اثنا و در خاستۀ آنان سخن گفته و به بیان عذرهای آنان درباره تخلف از شرکت در غزوه سخن پرداخته است و نیز بیان داشته است که آنها تلاش مذبوحانهای برای تضعیف و تفرقۀ صفوف اسلامی نمودند و پیامبر و مومنان را با گفتار و کردار خود آزار میرسانند [۱۵۹۹].
[۱۵۹۰] تاریخ الاسلام، ذهبی، المغازی، ص ۶۵۹. [۱۵۹۱] ابوداود، کتاب الجنائز، باب فی العیادة، شماره ۳۰۹۴. [۱۵۹۲] بخاری، کتاب تفسیر القرآن، شماره ۴۶۷۰. [۱۵۹۳] السیرة النبویة، ابی شهبه، ج ۲، ص ۵۳۳-۵۳۴. [۱۵۹۴] صحیح السیرة النبویة، ص ۶۲۱-۶۲۲. [۱۵۹۵] دراسات فی عهد النبوه، شجاع، ص ۲۲۱. [۱۵۹۶] معین الرسول السیرة النبویة، ض ۴۶۴. [۱۵۹۷] دراسات فی عهد النبوة، ص ۲۱۹. [۱۵۹۸] زاد المعاد، ج ۲، ص ۹۱. [۱۵۹۹] المنافقون، محمد جمیل قاضی ص ۹۲-۹۳.