سخنرانی پیامبر اکرم جصبح روز فتح و مسلمان شدن اهل مکه
در صبح روز بعد، به پیامبر اکرم جخبر رسید که همپیمانانش از خزاعه، مردی مشرک از قبیلۀ هذیل را در قصاص مردی که آنان در گذشته از قبیلۀ خزاعه کشته شده بودند، به قتل رساندهاند. پیامبر اکرم جخشمگین شد و به ایراد خطبهای با این مضمون پرداخت:
ای مردم! شهر مکه از روزی که خداوند، آسمانها و زمین را آفریده است، دارای حرمت بوده است و تا قیامت این حرمت محفوظ خواهد بود.
بنابراین، برای کسی که به خدا و روز واپسین ایمان دارد، روا نیست که در آن خونریزی نماید، یا درخت آن را قطع کند. این شهر نه قبل از من برای کسی حلال بوده است و نه بعد از من حلال خواهد بود، فقط به مدت چند لحظه برای من حلال گردید به خاطر اینکه خدا بر اهل آن خشم گرفته بود و اکنون دوباره به همان حرمت سابق خود برگشته است و این مطلب را شما حاضرین به غائبین برسانید و اگر کسی گفت: رسول خدا در این شهر به نبرد پرداخته است شما در پاسخ بگویید: خدا آن روز برای پیامبرش حلال گردانده بود، امّا برای شما حلال نگردانیده است.
ای گروه خزاعه! دست از کشتار و خونریزی بردارید؛ زیرا اگر این جنگها منفعتی دربردارند، در گذشته خونریزهای زیادی صورت گرفته است. شما مردی را کشتهاید که من خونبهای آن را پرداخت خواهم کرد، اما پس از این اگر کسی مرتکب قتلی بشود، اولیای دم دو راه پیشرو خواهند داشت: چه بخواهند قاتل را قصاص بکنند؛ چه بخواهند خونبها بگیرند [۱۲۶۵].
عفو و گذشت پیامبر اکرم جاز اهل مکه به ویژه از برخی کسانی که آنها را مهدورالدم اعلان کرده بود، در روحیۀ آنان تأثیری مهم برجای گذاشت؛ به گونهای که قشرهای مختلف اهل مکه از جمله: مردان، زنان و آزادگان و بردگان به اختیار خود وارد دین اسلام شدند و با نفوذ و گسترش اسلام در مکه، مردم از هر طرف، دستهدسته برای پذیرش اسلام، وارد مکه گردیدند و نعمت خدا کامل و شکر حق واجب گردید. پیامبر اکرم جنیز بالای کوه صفا قرار گرفت و با همه بر اسلام، فرمانبرداری و اطاعت از خدا و پیامبرش به اندازۀ توانایی بیعت نمود. در آن اثنا، مجاشع بن مسعود با برادرش مجالد آمد و گفت: از برادرم بر هجرت بیعت بگیر. پیامبر اکرم جفرمود: بعد از این، هجرت و پاداشی برای هجرت، وجود نخواهد داشت.
مجاشع گفت: پس بر چه چیزی بیعت خواهی کرد؟ پیامبر اکرم جفرمود: بر اسلام و ایمان و جهاد [۱۲۶۶].
همچنین در روایت بخاری آمده است که فرمود: «لاهجرة بعد الفتح ولکن جهاد ونیة [۱۲۶۷] وإذا استنفرتم فانفروا» یعنی: هجرتی که بر شما واجب بود تا از مکه هجرت نمائید، دیگر با فتح مکه واجب نیست؛ چراکه اسلام قوی شده و پایههایش تثبیت گردیده است و مردم دستهدسته وارد اسلام میشوند. بنابراین، اکنون وقت جهاد و نیت است و هرگاه به راه خدا فراخوانده شدید، برخیزید:.
اما هجرت از دارالکفر به دارالاسلام و از جایی که اقامۀ شعایر و وظایف دینی در آنجا ممانعتی وجود دارد، تا قیامت ادامه خواهد داشت و گاهی واجب خواهد بود، اما با هجرت برابری نمیکند همان طور که انفاق و جهاد در راه خدا تا قیامت وجود خواهد داشت، اما با انفاق و جهاد قبل از فتح مکه هرگز برابر نخواهد بود؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١٠﴾[الحدید: ۱۰].
«چرا در راه خدا انفاق نمیکنید، در حالی که سرمایههای آسمانی و زمین از آن خدایند. برابر نیست کسی از شما که قبل از فتح مکه انفاق کرده و جنگیده است. آنها دارای مرتبه بزرگ تر از کسانی هستند که بعد از فتح مکه انفاق نموده و جنگیدهاند و به همه خدا وعده نیک داده است و خدا به آنچه عمل میکند آگاه است».
بعد از اینکه بیعت با مردان تمام شد، پیامبر اکرم جنیز از زنان بیعت گرفت که درمیان آنان هند با قیافهای ناشناس حضور داشت. مفاد این بیعت عبارت بودند از: کسی را شریک خداوند قرار ندهید؛ دزدی نکنید؛ زنا نکنید؛ فرزندانتان را به قتل نرسانید و تهمت و نافرمانی نکنید.
هنگامی که پیامبر اکرم جفرمود: دزدی نکنید، هند گفت: ای رسول خدا! ابوسفیان مردی بخیل است، به قدر کفایت خرج نمیکند آیا جایز است که از مالش بردارم؟ ایشان فرمود: به قدر کفایت جایز است که برای خرج خودت و فرزندانت برداری و هنگامی که پیامبر فرمود: زنا نکنید، هند گفت: مگر زن آزاده زنا میکند؟ پیامبر اکرم جاو را شناخت و گفت: تو هند دختر عتبه هستی؟ گفت: بلی. پیامبر اکرم جفرمود: گذشتهها را فراموش کن تا خدا نیز گناهانت را ببخشاید. بیعت با زنان، بدون مصافحه انجام میگرفت؛ زیرا آن حضرت هیچ زنی را به جز زنان محرم خود دست نزد؛ چنانکه روایتی از عایشه در صحیحین آمده است که میگوید: دست رسول خدا هرگز با دستزنی (بیگانه) تماس نداشته است.
و در روایت دیگری آمده است که فقط به سخن گفتن با آنان اکتفا میشود و میفرمود: سخن من با شما مانند سخن من با صد نفر شما است [۱۲۶۸].
[۱۲۶۵] همان. [۱۲۶۶] بخاری، کتاب المغازی، ج ۵، ص ۱۱۴، شماره ۴۳۰۵. [۱۲۶۷] همان، ج ۵، ص ۱۱۵، شماره ۴۳۰۹. [۱۲۶۸] البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۳۱۹.