به هلاکت رسیدن امیه بن خلف
عبدالرحمان بن عوف میگوید: من به امیه بن خلف در مکه نامه نوشتم که مواظب خانواده و اموالم باشد. روز بدر پس از شکست کفار خواستم او را پناه دهم تا کشته نشود. ناگهان چشم بلال به امیه افتاد و درمیان انصار فریاد زد: وای به حالم اگر امیه نجات یابد! و یکپارچه بر او یورش بردند و او را از پای در آوردند [۲۴].
آری وقتی چشم بلال به دشمن جانی خود که از دستاش انواع عذابها و شکنجهها را چشیده بود افتاد بیدرنگ فریاد برآورد که «نجات یابم اگر او نجات یافت» و دستیابی به یکی از سران کفر، که شب و روز برای اسلام و مسلمانان نقشه میکشید فرصت و نعمتی از جانب خداوند بود برای این مسلمانان مستضعف که سالها بدست چنین کافرانی تحت شکنجه و عذاب بسر میبردند. خداوند در این مورد میفرماید:
﴿قَٰتِلُوهُمۡ يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ بِأَيۡدِيكُمۡ وَيُخۡزِهِمۡ وَيَنصُرۡكُمۡ عَلَيۡهِمۡ وَيَشۡفِ صُدُورَ قَوۡمٖ مُّؤۡمِنِينَ١٤﴾[التوبة: ۱۴].
«بکشید آنها را. خداوند ایشان را بدست شما عذاب خواهد داد و زبون خواهد کرد و شما را یاری میدهد و دلهای مؤمنان را تشفی میبخشد».
علاوه بر امیه، فرزندش به نام علی نیز کشته شد. بعدها که مادرش ام صفوان مسلمان شد به وی گفتند: این حباب بن منذر قاتل فرزندت میباشد. ام صفوان گفت: نام کسانی را که بر شرک مردهاند نگیرید. خداوند او را بدست حباب خوار کرد و حباب را با کشتن او عزت بخشید. این موضعگیری یک زن مسلمان واقعاً ستودنی است. و بیانگر قدرت ایمان ویقیناش میباشد او در سایهی ایمان و عقیده، دوست داشتن برای خدا و دشمنی برای خدا را بخوبی فرا گرفته است تا جایی که مسلمانی حتی اگر قاتل فرزند وی باشد برایش دوست داشتنی است و کافری اگر فرزندش باشد برایش دشمن محسوب میشود.
[۲۴] بخاری ش ۲۳۰۱.