نقشه پیامبر در برگرداندن پراکندگی سپاه به وضعیت نخست
هدف اصلی مشرکان از تهاجم علیه مشرکان، به قتل رساندن پیامبر اکرم جبود، امّا رسول خدا جاز جایش تکان نخورد و یاران یکی بعد از دیگری در دفاع از ایشان، جان خود را از دست میدادند. پیامبر اکرم جدر محاصره مشرکان بود و به جز هفت الی نه نفر از انصار کسی دیگر در کنارش نبود. هدف پیامبر خدا، شکستن محاصره کفار و رسیدن به کوه و ملحقشدن به یارانش بود. انصار در دفاع از پیامبر شدیداً فداکاری کردند و یکی بعد از دیگری به شهادت رسیدند [۲۲۶].
طلحه بن عبیدالله نیز به دفاع از پیامبر برخاست و آن قدر مورد تهاجم تیرهای دشمن قرارگرفت که دستش فلج گردید [۲۲۷].
پیامبر خواست روی صخرهای بالا رود، اما نتوانست. طلحه به زمین نشست و پیامبر با گذاشتن پای مبارک بر دوش او، توانست روی صخره قرارگیرد. زبیر میگوید: از رسول خدا جشنیدم که فرمود: طلحه (با این کار) بهشت را برای خود واجب نمود» [۲۲۸].
سعد بن ابی وقاصسنیز در کنار پیامبر میجنگید و رسول خدا جتیر به دستش میداد و میگفت: «ارم يا سعد فداك ابي وامي» «شلیک کن ای سعد! پدر و مادرم فدایت باد» [۲۲۹].
ابوطلحۀ انصاری که از ماهرترین تیراندازان بود، در جلوی پیامبر میجنگید و پیامبر در مورد او گفت: «نعره ابوطلحه به تنهایی در سپاه دشمن، سختتر از نعره یک جماعت است» [۲۳۰].
در آن روز دو الی سه کمان در دستان ابوطلحه، شکست. وقتی پیامبر به سوی دشمن مینگریست، ابوطلحه میگفت: ای رسول خدا ج! پدرم فدایت باد، به سوی آنها نگاه نکن، مبادا تیری به شما اصابت کند. سینهام سپر سینۀ شماست. همچنین نسیبه دختر کعب، جلوی پیامبر ایستاد و با شمشیر و پرتاب تیر از آن حضرت دفاع نمود و جراحات سختی را متحمل شد.
یکی دیگر از فدائیان رسول خدا، ابودجانه بود که خود را سپر رسول خدا کرده بود و تیرهای دشمن بر پشتش فرود میآمد [۲۳۱].
در آن لحظات سخت، ابوبکر و ابوعبیده از پیامبر اکرم جحمایت مینمودند. ابوعبیده، با دندانهای خویش، خورده تیرها را از چهره پیامبر بیرون میآورد. سپس جمعی از قهرمانان مسلمان که تعدادشان سی نفر بود، اطراف پیامبر را گرفتند و از او دفاع نمودند.
در این فرصت عمر بن خطاب، ضد حملهای ترتیب داد و با دستهای در مقابل خالد قرار گرفت و او را وادار به عقبنشینی نمود و بدین ترتیب مسلمانان به مواضع قبلی خود مسلط شدند. مشرکان وقتی وضعیت را چنین مشاهده نمودند از پایان دادن معرکه با پیروزی قطعی خویش ناامید گشتند و از صبر و ایستادگی مسلمانان به ستوه آمدند.
رسول خدا جبا کسانی که به وی ملحق شده بودند به یکی از درههای احد، پناه بردند. مسلمانان با وجود اینکه مانع موفقیت کامل مشرکان گردیده بودند، امّا نسبت به آنچه به رسول خدا اصابت نموده بود، ناراحت و پریشان و دردمند بودند. آن گاه از جانب خداوند، خواب و آرامشی بر آنان نازل گردید و به حالت عادی و اولیه خود بازگشتند؛ چنانکه خداوند میفرماید:
﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا يَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنكُمۡۖ وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبۡدُونَ لَكَۖ يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٥٤﴾[آل عمران: ۱۵۴].
«سپس خداوند بعد از غم و اندوه، امنیت بر شما نازل نمود، خوابی که برخی از شما را میپوشاند و برخی دیگر به فکر خویش بودند و در مورد خداوند پندارهای جاهلی داشتند (و میگفتند)، آیا چیزی از پیروزی نصیب ما میشود؟ بگو: همه کارها در دست خداست، در دل چیزی را پنهان میکنند که برای تو آن را ظاهر نمینمایند. میگویند: اگر کار به دست ما میبود ما اینجا کشته نمیشدیم. بگو: اگر شما در خانههایتان میبودید آنانکه کشته شدن در سرنوشتشان بود، خود به قتلگاه میآمدند. تا اینکه خداوند آنچه را در سینه دارید، بیازماید و آنچه را در دلها دارید خالص گرداند و خداوند به آنچه در دلهاست، آگاه است».
مفسران بر این عقیدهاند که کسانی که دارای چنین خصوصیاتی بودند، از منافقان بودند [۲۳۲].
قریش نیز وقتی متوجه استواری و پایداری مسلمانان گردیدند و آنان را در اطراف پیامبر دیدند. و خداوند نیز آرامش و اطمینان را بر آنان نازل نمود، از ادامه مبارزه و رسیدن به پیروزی نهایی صرفنظر نمودند [۲۳۳].
[۲۲۶] نظرة النعیم، ج ۱، ص ۳۰۴. [۲۲۷] البخاری، شماره ۳۷۲۴. [۲۲۸] صحیح السیرة النبویة، ص ۲۹۶. [۲۲۹] همان، ص ۲۹۵. [۲۳۰] المسند و الفتح الربانی، ج ۲۲، ص ۵۸۹. [۲۳۱] البدایة والنهایة، ج ۴، ص ۳۵ – ۳۶. [۲۳۲] همان، ج ۱، ص ۳۰۵. [۲۳۳] همان، ص ۳۰۶.