سریۀ محمد بن مسلمه سبه سوی قبیله قرطاء
قبیلههای عشایری نجد از بدویهای مشرکی بودند که میزان دشمنی آنان با اسلام و مسلمانان بیشتر از سایر قبایل بود؛ زیرا از تعداد و توان رزمی بالایی برخوردار بودند؛ چنانکه قبایل نجد ستون فقرات لشکر احزاب را تشکیل میداد.
بر این اساس نخستین لشکر نظامی پیامبر اکرم جبعد از غزوۀ احزاب، متوجه قبایل نجد گردید. و اوایل ماه محرم سال پنجم ه. و بعد از فراغت از غزوۀ بنی قریظه [۷۶۶]، دستهای متشکل از سی نفر به سرپرستی محمد بن مسلمه سبرای یورش بر قبیلۀ بنی قرطاء در هفت مایلی مدینه اعزام گردید [۷۶۷].
آنان سحرگاه بر آنها حمله کردند و ده نفر را کشتند و بقیه نیز مجبور به فرار گردیدند. و مسلمانان، با شتران و گوسفندان زیادی بود، به مدینه برگشتند [۷۶۸].
در مسیر بازگشت نیز ثمامه بن أثال، سردار بنی حنیفه، را دستگیر کردند و به مدینه آوردند و او را در حالی که نمیشناختند به ستون مسجد بستند. هنگامی که پیامبر اکرم جاو را دید، فرمود: ای ثمامه! فکر میکنی با تو چگونه رفتار خواهم کرد؟ ثمامه گفت: ای محمد ج! سخن خوبی دارم، اگر مرا به قتل برسانی، کسی را کشتهای که مستحق کشتن است و اگر بر من منت نهی، بر کسی منت گذاشتهای که سپاسگزار است و اگر مال میخواهی، هر چه دوست داری طلب کن. پیامبر اکرم جاو را به حال خود گذاشت و رفت، تا اینکه روز بعد به او گفت: ای ثمامه! فکر میکنی با تو چگونه رفتار خواهم کرد؟ گفت: من سخنی جز آنچه دیروز بیان نمودم، ندارم. روز سوم نیز پیامبر اکرم جسخن خود را تکرار کرد. ثمامه نیز در جواب خود همان سخن سابقش را گفت: آن گاه پیامبر اکرم جفرمود: ثمامه را آزاد کنید. ثمامه به سوی نخلهائی که نزدیک مسجد بودند، رفت و در آنجا غسل نمود، سپس به مسجد برگشت و شهادتین را بر زبان آورد و گفت: ای محمد ج! بخدا سوگند! هیچ چهرهای نزد من مبغوضتر از چهرۀ شما نبود، ولی اکنون محبوبترین چهره نزد من چهرۀ شما است. و هیچ دینی مبغوضتر از دین شما و هیچ شهری مبغوضتر از شهر شما نبود ولی اکنون دین و شهر شما محبوبترین دینها و شهرها نزد من هستند. و افزود که افراد تو در حالی مرا دستگیر نمودند که من برای عمره به مکه میرفتم، اکنون چه کار کنم؟ پیامبر اکرم جبه او تبریک گفت و دستور داد که برای عمره برود.
هنگامی که ثمامه به مکه آمد، گفتند: تو بیدین شدهای! گفت: بیدین نشدهام. بلکه توسط محمد جکه پیامبر خدا است، مسلمان شدهام و به خدا سوگند! تا پیامبر اکرم جاجازه ندهد، از این پس دانهای گندم از یمامه به سوی شما فرستاده نخواهد شد [۷۶۹].
ثمامه سوگندش را عملی ساخت تا اینکه سران قریش به پیامبر اکرم جنامه نوشتند و خویشاوندی با آن حضرت جرا واسطه قرار دادند و از ایشان خواستند که به ثمامه دستور دهد تا راه حمل توشه به مکه را باز نماید [۷۷۰]. بنابراین پیامبر اکرم جبه او نامه نوشت و دستور داد که راه را باز کند. ثمامه بیدرنگ به دستور سرور و پیامبر خویش راه محصولات غذائی را به سوی مکه باز کرد و بدین صورت اهل مکه از تنگی معیشت نجات یافتند [۷۷۱]. این داستان حاوی درسها و فواید زیادی است از جمله:
۱- جواز زندانی کردن انسان کافر در مسجد.
۲- جواز منت گذاشتن بر انسان کافر و تأثیر عفو بر گناهکار؛ چنانکه قلب ثمامه بعد از اینکه پیامبر اکرم جاو را بصورت رایگان آزاد کرد، متحول شد، به گونهای که پیامبر اکرم جکه تا لحظهای پیش، مبغوضترین فرد نزد او بود، به محبوبترین چهره نزد او تبدیل گردید.
۳- غسل کردن هنگام مسلمان شدن.
۴- احسان، بغض را از بین میبرد و به جای آن محبت میآفریند.
۵- کافری که قبل از مسلمان شدن قصد انجام کار خیری داشته است، بعد از مسلمان شدن میتواند به انجام آن اقدام نماید.
۶- خوشرفتاری با کسی که امید به مسلمان بودن او میرود به ویژه با فردی که ممکن است مسلمان بودن او باعث اسلام آوردن اطرافیانش گردد [۷۷۲].
۷- اسلام، تاثیری بسزا در رفتار مسلمانان خواهد گذاشت و او در تصرفات خود صلاح اسلام و مسلمانان را مدنظر قرار میدهد؛ چنانکه ثمامه جلوی صادرات گندم را به مکه گرفت تا اینکه از پیامبر اکرم جاجازه صدور آن را گرفتند.
۸- شایسته است که انسان بعد از پذیرش اسلام به روابط خود با دنیای کفر پایان بخشد و فقط پایبند مقتضیات ایمان باشد [۷۷۳].
[۷۶۶] صلح الحریبیه، بالثمیل، ص ۲۴. [۷۶۷] تاریخ اسلام، ذهبی ص ۳۵۱. [۷۶۸] مسلم، ج ۳، ص ۱۳۸۶ شماره ۱۷۶۴. [۷۶۹] نظرة النعیم، ج ۱، ص ۳۳۰. [۷۷۰] همان. [۷۷۱] السیرة الحلبی، ج ۲، ص ۲۹۸. [۷۷۲] صحیح السیرة النبویة، ص ۳۸۶-۳۸۷. [۷۷۳] همان، ص ۳۸۷.