الگوی هدایت - تحلیل وقایع زندگی و سیرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم - جلد دوم

فهرست کتاب

متن نامه‌های پیامبر اکرم ج

متن نامه‌های پیامبر اکرم ج

۱- در صحیح مسلم [۱۰۵۸]نص‌نامۀ رسول خدا که پس از صلح حدیبیه توسط دحیه کلبی به هرقل، امپراطور روم، فرستاد [۱۰۵۹]، چنین آمده است:

«بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد بن عبدالله و رسول خدا به هرقل، بزرگ روم. سلام بر کسی که دنبال هدایت است، اما بعد. من تو را به اسلام فرا می‌خوانم. مسلمان شو تا سالم بمانی تا خداوند، دو اجر نصیب تو بگرداند و اگر رویگردان شوی؛ پس گناه پیروان تو نیز بر گردن تو می‌باشد؛ سپس این آیه را نوشت:

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤ [آل عمران: ۶۴] [۱۰۶۰].

«بگو : ای اهل کتاب! بیائید به‌سوی سخن دادگرانه‌ای که میان ما و شما مشترک است که جز خدای یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خدای یگانه به خدایی نپذیرد؛ پس هر گاه سر بر تابند، بگویید: گواه باشید که ما منقاد(اوامر ونواهی خدا) هستیم».

هرقل نامه‌ی پیامبر را با دقت خواند و بررسی کرد و آن طور که در صحیحین آمده است از ابوسفیان که در آنجا حضور داشت، احوال پیامبر اکرم جرا جویا شد و بعد از اینکه ابوسفیان به او پاسخ داد، گفت: «اگر واقعاً آن طور است که تو می‌گویی، به زودی این سرزمین را نیز به تصرف خود درخواهد آورد. من می‌دانستم که او ظهور خواهد کرد، امّا نمی‌دانستم که از میان شما ظهور می‌کند. اگر می‌دانستم که سالم نزد او می‌رسم، حتماً خود را به او می‌رساندم و پاهایش را می‌شستم» [۱۰۶۱].

۲- همچنین پیامبر اکرم جنامۀ کسرا، امپراطور فارس، را توسط عبدالله بن حذافه سهمی فرستاد تا حاکم بحرین آن را به کسرا بدهد [۱۰۶۲]. وقتی کسرا نامه را خواند آن را پاره کرد. پیامبر اکرم جبا اطلاع از این جریان، علیه او دعا کرد تا خداوند کشور اورا پاره‌پاره کند [۱۰۶۳].

متن این نامه براساس روایت طبری چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد رسول خدا جبه کسرا، بزرگ فارس. سلام بر کسی که پیروهدایت بوده به خدا و پیامبرش ایمان بیاورد و گواهی دهد به اینکه هیچ معبودی جز الله وجود ندارد و من پیامبر خدا به سوی تمامی انسان‌ها می‌باشم تا کسانی را که زنده هستند، بیم‌ دهم. مسلمان شو تا سالم بمانی واگرنه گناه مجوسیان به گردن تو می‌باشد» [۱۰۶۴].

۳- نامه‌ای توسط عمرو بن امیه ضمری به نجاشی، پادشاه حبشه، فرستاد و در آن نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. از رسول خدا، محمد، به پادشاه حبشه، نجاشی. مسلمان شو. من نزد تو، خدا را ستایش می‌کنم. خدایی را که معبودی به حقی جز او وجود ندارد و او پادشاه بسیار مقدس و پاکیزه و مؤمن و نگهبان است و گواهی می‌دهم که عیسی، فرزند مریم، روح خدا و سخن او است که آن را به مریم نیک‌کردار و پاک‌دامن، القا فرمود و او بدان حامله گردید؛ پس او را از روح خود و به وسیله دمیدن آفرید. همان طور که آدم را خلق کرد و من تو را به سوی خدا یگانه که شریکی ندارد، فرامی‌خوانم تا به آنچه به من نازل شده است، ایمان بیاوری و از من اطاعت نمایی؛ چون من رسول خدا هستم. من باز هم تو را و سربازانت را به سوی الله فرا می‌خوانم و بدین صورت، پیام خدا را رساندم و نصیحت کردم؛ پس نصیحت مرا بپذیرید و سلام خدا بر کسی که از هدایت پیروی نماید» [۱۰۶۵].

۴- همچنین پیامبر اکرم جنامه‌ای به مقوقس، حاکم مصر، نوشت که او نیز جواب آن را فرستاد [۱۰۶۶]، اما براساس روایت صحیح هیچ کدام از این نامه‌ها موجود نیست؛ البته این به معنی رد کردن نصوص تاریخی در این زمینه نیست؛ بلکه هدف این است که به قدری مستند نیستند که بتوان براساس آنها سیاستی شرعی اتخاذ و پایه‌ریزی نمود [۱۰۶۷].

محمد بن سعد در طبقات می‌گوید: پیامبر اکرم جنامه‌ای به مقوقس، بزرگ قبطیها، جریح بن مینا فرزند پادشاه اسکندریه، توسط حاطب بن ابی بلتعه فرستاد. او برخورد مؤدبانه‌ای کرد و نزدیک بود که مسلمان شود، امّا این کار را نکرد و هدایایی نزد پیامبر اکرم جفرستاد که درمیان آنها کنیزی به نام ماریه قبطیه بود. وقتی جواب او به پیامبر رسید، فرمود: به خاطر حکومتش از مسلمان شدن خودداری نموده است، امّا حکومتش دوام نخواهد یافت» [۱۰۶۸].

۵- همچنین در مسیر بازگشت از حدیبیه، نامه‌ای را توسط شجاع بن وهب به منذر بن حارث، حاکم دمشق، فرستاد که محتوای نامه از این قرار بود: سلام بر کسی که از هدایت پیروی نماید و ایمان بیاورد. من تو را به ایمان به خدای یگانه که شریکی ندارد، فرا می‌خوانم تا حکومت تو برایت مستدام بماند [۱۰۶۹].

۶- همچنین آن حضرت پس از بازگشت از حدیبیه، نامه‌ای توسط هوذه بن علی حنفی، حاکم یمامه، فرستاد. هوذه به این شرط که پیامبر اکرم جاو را در حکومت شریک گرداند وحق امر و نهی داشته باشد، اظهار تمایل به اسلام نمود، امّا رسول خدا شرط او را نپذیرفت [۱۰۷۰].

۷- پیامبر اکرم جنامه‌ای نیز توسط ابوعلاء حضرمی به منذر بن ساوی عبدی، امیر بحرین، فرستاد. و براساس آنچه منابع تاریخی ذکر کرده‌اند، منذر مسلمان شد و تمامی عربهای بحرین نیز مسلمان گردیدند، اما یهود و مجوس آن دیار با ابوعلاء و منذر براساس پرداخت جزیه صلح نمودند [۱۰۷۱].

ابوعبید قاسم بن سلام، متن نامۀ پیامبر اکرم جرا به منذر بن ساوی از روایت عروه بن زبیر این گونه نقل نموده است: «سپاس خدایی را که معبود به حقی جز او نیست. همانا هر کس چون ما نماز بخواند و به سوی قبلۀ ما رو کند و ذبیحۀ ما را بخورد، مسلمان و در ذمۀ خدا و پیامبرش می‌باشد. اگر مجوسیان، مسلمان گردند، طبق مسلمانان با آنان رفتار خواهد شد و در غیر این صورت، باید جزیه پرداخت کنند» [۱۰۷۲].

در سال هشتم هجری نیز عمرو بن عاص را به عمان نزد جیفر و عبد، پسران جلندی ازدی فرستاد [۱۰۷۳].

محتوای نامه چنین بود: «از طرف پیامبر خدا، محمد، به بندگان خدا؛ پادشاهان عمان و کسانی که از مردم بحرین با آنها هستند. اگر نماز را اقامه کردند و زکات دادند و خدا و پیامبرش را اطاعت نمودند و حق پیامبر را رعایت کردند و راه مؤمنان را در پیش گرفتند، پس آنان درامان خواهند بود و از حقوق اسلام بهره‌مند خواهند گردید. البته اموال بیت‌المال آنان به خدا و پیامبرش تعلق می‌گیرد و یک دهم خرماهایشان و نصف یک دهم حبوباتشان صدقه است و باید مسلمانان را یاری دهند و خیرخواهشان باشند و مسلمانان نیز متقابلاً چنین بکنند. سنگهای آسیاب آنها متعلق به خودشان می‌باشد، هرطور می‌خواهند، در آن تصرف نمایند» [۱۰۷۴].

[۱۰۵۸] صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۳۹۳-۱۳۹۷، شماره ۱۷۷۳. [۱۰۵۹] نظرة النعیم، ج ۱، ص ۳۴۴. [۱۰۶۰] مسلم شرح النووی، کتاب الجهاد، کتب ‌النبی، ج ۱۲، ص ۱۰۷. [۱۰۶۱] مسلم، ج ۳، ص ۱۳۹۳، شماره ۱۷۷۳. [۱۰۶۲] شرح المواهب اللدنیة، ج ۳، ص ۳۴۱. [۱۰۶۳] البخاری مع فتح الباری، ج ۸، ص ۲۶، شماره ۴۴۲۴. [۱۰۶۴] تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵۴-۶۵۵. [۱۰۶۵] نصب الرایه، زیلعی حنفی، ج ۴، ص ۴۲۱ – به نقل از نظرة النعیم، ج ۱، ص ۳۴۶. [۱۰۶۶] نظرة النعیم، ج ۱، ص ۳۴۶. [۱۰۶۷] السیرة النبویة الصحیحة، ج ۲، ص ۴۵۹. [۱۰۶۸] البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۳۴۰. [۱۰۶۹] تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۵۲. [۱۰۷۰] نصب الرایة، ج ۴ف ص ۴۲۵ – اعلام السائلین، ابن طولون، ص ۱۰۵ – ۱۰۷. [۱۰۷۱] نصب الرایة، ج ۴، ص ۴۱۹ – ۴۲۰. [۱۰۷۲] الاموال، ابی‌عبید، ص ۲۸. [۱۰۷۳] صبح الاعشی، ج ۶، ص ۳۷۶. [۱۰۷۴] الاموال، ابی‌عبیده، ص ۲۸ – ۲۹.